پیام نفت:
آرمان- سپیده اشرفی: از همان زمانی که
بیژن زنگنه بعد از 8 سال دوباره پای خود را به ساختمان طالقانی گذاشت، موج تغییر را آغاز کرد. این موج تنها شامل قراردادهای نفتی نبود بلکه بسیاری از مدیرانی که از دولت دهم باقی مانده بودند در نهایت نتوانستند با مدیریت زنگنه ادامه دهند که یا استعفا دادندو یا برکنار شدند. تغییر رویکرد دولت نسبت به مشتریان بینالمللی نیز با تغییرات بسیاری همراه شد تا جایی که هند که پیش از این به بزرگترین مشتری نفتی ایران آن هم به صورت نسیه تبدیل شده بود، کنار گذاشته شد و در همان زمان وزیر نفت اعلام کرد قصد دارد پای مشتریان بزرگ نفتی ایران را دوباره به کشور باز کند؛ مشتریانی که در طول 8 سالی که دولتهای نهم و دهم فعالیت میکردند به کلی از ایران رفته و جای خود را به کشورهایی مانند هند و چین داده بودند که به صورت تهاتر، نفت ایران را میخریدند. این تغییر رویکرد سبب ایجاد انتقادهای بسیاری به شخص اول وزارت نفت شد. در کنار این، موضوع دیگری که باعث انتقاد از رویکرد جدید نفتی دولت شد مباحث مربوط به لغو فروش نفت توسط بخش خصوصی بود که از نگاه غلامحسین حسنتاش، کارشناس ارشد اقتصاد انرژی نیز طی سالهای اخیر به اسم خصوصیسازی رانتخواری کردند و به همین دلیل باید خصوصیسازی در این عرصه به صورت واقعی رخ دهد. متن کامل گفتوگوی روزنامه آرمان با وی را میخوانید:
بعد از ورود آقای زنگنه به وزارت نفت، از اولین اتفاقهایی که افتاد، اصلاح قراردادهایی بود که پیش از این و در زمان آقای قاسمی به امضا رسیده بود. برخی از این قراردادها لغو و برخی دیگر اصلاح شد. چقدر این کار را کارشناسی میدانید؟
از این اقدام اطلاع دقیق ندارم ولی اگر این کار شده باشد، بسیار درست بوده است. در دوره دولتهای نهم و دهم تفاهمنامهها و قراردادهایی در مورد توسعه بسیاری از میادین منعقد شده بود که نه میدانهای مورد قرارداد از اولویت توسعه - خصوصا در شرایط تحریم- برخوردار بودند و نه شرکتهای طرف قرارداد بر مبنای درستی انتخاب شده بودند و از صلاحیت لازم برخوردار بودند. در شرایط تحریم و حتی در شرایط عادی باید تواناییها بر اولویتها متمرکز شود و کار به سرمایهگذار توانا و کاردان سپرده شود.
البته مسئله این تغییر و تحولات تنها به قراردادها ختم نشد و بخش دیگری از فعالیتهای وزیر نفت دولت یازدهم، مربوط به عزل و نصبهایی بود که به صورت آنی و از بدو ورود ایشان صورت گرفت. فکر میکنید این مسئله در پیشبرد اهداف نفتی موثر خواهد بود؟
با وجود اینکه من با بیثباتی مدیریتی مخالف هستم و همیشه این را یکی از مشکلات میدانم اما به نظر من این اقدام وزیر جدید اجتنابناپذیر است. خصوصا در دولت دهم و البته در زمان وزارت آقای میرکاظمی، مدیریت صنعت نفت به شدت تخریب و ضعیف شد یا افرادی از جاهای دیگر بدون هیچ ربطی به نفت و بدون شناخت و تجربه به این صنعت آورده و در پستهای مهم نشاندند یا مدیرانی را یک مرتبه 4 تا 5 مرتبه ارتقای سمت دادند و بر پستهای کلیدی نشاندند. من فکر میکنم این تغییرات و تقویت نسبی مدیریت صنعت نفت ضروری است و حتما کار را بهتر از گذشته میکند.
اخیرا صحبتهایی در خصوص بازگشت غولهای نفتی به ایران عنوان شده است. با توجه به تواناییهای بخش خصوصی که در 8 سال گذشته تضعیف شده یا به کلی کنار گذاشته شدند، فکر میکنید ورود این غولهای نفتی چقدر در پیشبرد فعالیتهای توسعهای نفتی موثر خواهد بود؟ آیا این مساله منافاتی با حضور بخش خصوصی داخلی ندارد؟
من فکر نمیکنم تا مسائل تحریم و وضعیت تعاملات خارجی ایران روی ریل منظمی بیفتد، این شرکتها بیایند. اگر آمدند بههرحال نمیتوانیم بگوییم نیازمند نیستیم اما باید از تجربیات گذشته استفاده کنیم و براساس یک نقشه راه، آنها را در اولویتها و خصوصا در میادین مشترک و جاهایی که فناوری پیچیدهتر دارد به کار بگیریم. همچنین باید رفتار حمایتی با بخش خصوصی داخلی داشته باشیم و جوینتونچرها یا مشارکتهایی از خارجی و داخلی را شکل دهیم که انتقال دانش و فناوری هم اتفاق بیفتد و زمینه اینکه ایران در آینده صادرکننده خدمات این بخش باشد فراهم شود. از سوی دیگر نیز باید بین شرکتهای داخلی و خارجی به نفع خارجیها تبعیض قائل نشویم و همان امتیازاتی که به خارجیها میدهیم به شرکتهای خودمان هم بدهیم. اگر از خارجیها بجا و درست و در جاهایی که واقعا خلأسرمایه یا دانشی داریم استفاده شود، مناسب است و برای پر کردن خلأها هم لزوما همهجا به غولهای نفتی احتیاج نداریم. البته خود این غولها اغلب تنها مدیریت میکنند و از شرکتهای کوچکتر تخصصی استفاده میکنند که خودمان هم میتوانیم مستقیم استفاده کنیم. در حقیقت بسیاری از شرکتهای بخش خصوصی داخلی هم این قابلیت را دارند که اگر حمایت و رفتار درستی با ایشان بشود بتوانند در جاهایی که خلأ دارند یک شریک خارجی را بیاورند. بههرحال شرکتهای خارجی چه غول و چه غیرغول میخواهند از فرصـتهای بازار ما استفاده کنند و ما هستیم که باید براساس منافع ملی خود تعریف کنیم که چگونه و از کجا باید وارد این بازار شوند.
با توجه به کاهش بخشی از تحریمهایی که در این 8 سال علیه نفت ایران صورت گرفته بود، پیشبینی میکنید در آینده مشتریان نفتی ایران دستخوش چه تغییراتی شوند؟ در مجموع آینده مراودات نفتی ایران با همکاران بینالمللی خود را چگونه ارزیابی میکنید؟
هنوز کاهش خاصی اتفاق نیفتاده است ولی به نظر من، ما باید برای شرایط تخفیف تحریمها و کاهش فشارها آماده شویم و تلاشها و اقدامات لازم را انجام دهیم. اگر یک مشتری سنتی ما در این سالها که طولانی هم شده، سراغ عرضهکنندگان دیگری رفته باشد و به نظم جدیدی در تامین نفت مورد نیاز خود عادت کرده باشد، نباید خوشخیال باشیم که با برداشته شدن فشار لزوما به سمت ما بر میگردد، مگر آنهایی که با توجه به طراحی پالایشگاه خود یا مسائل دیگر خیلی به مشکل برخورد کرده باشند. بنابراین بخش بازاریابی ما باید از هماکنون فعال برخورد کند، خصوصا که باید توجه داشته باشیم بازار جهانی نفت هم کم و بیش در وضعیت اشباع است و ظرفیت مازاد تولید در اوپک در حال افزایش است. پیشبینی اخیر آژانس بینالمللی انرژی از وضعیت بازار نفت در سال آینده میلادی (2014) این است که افزایش عرضه غیراوپک حدود 7/1 میلیون بشکه در روز و از افزایش تقاضای جهان که حدود 1/1 میلیون بشکه در روز پیشبینی شده، بیشتر خواهد بود. بنابراین حتی به فرض حل مشکل تحریم بازگشت به بازار آسان نخواهد بود و باید تلاش و برنامهریزی کرد.
در خبرها عنوان شده بود که «پس از مثبت شدن تراز تولید گاز، چین و کره جنوبی برای خرید گاز مایع ایران رقابتهای جدیدی را در دستور کار قرار دادهاند.» پیشبینی شما از نحوه تعامل ایران با مشتریان گازی آن هم در آینده چیست؟ به نظرتان این مسئله را میتوان فال نیک برای تحولی مثبت در حوزه گازی ایران دانست؟
تراز گاز ایران هنوز خیلی کار دارد تا مثبت شود و ما گاز کافی برای صادرات داشته باشیم، ضمن اینکه تعهداتی هم ایجاد کردهایم و تولید LNG هم مشکلات زیادی دارد و مهمترین آن دانش فنیآمریکایی است. بنابراین ما تا این حرفها خیلی فاصله داریم ولی من به دلایلی که از حوصله این بحث خارج است معتقد هستم که در صورت حل مشکلات خارجی ما و مثبت شدن تراز گاز، بازار اروپا برای ما بهترین بازار است. خصوصا که روسیه، ترکمنستان و قزاقستان همه به سمت بازار شرق رو کردهاند ولی اروپا نمیخواهد بیش از پیش به روسیه و آنچه از مسیر روسیه میآید وابسته شود.البته اینها نیاز به کار کارشناسی مفصل و تبادل افکار و روزآمد بودن در تحولات بینالمللی دارد.
به نظر شما آیا وقت آن نرسیده که ایران برای یک بار هم که شده مسئله قرارداد کرسنت را شفاف کرده و دوباره از این قرارداد بهره ببرد؟ نظر شما در مورد ادعای ارزانفروشی گاز در آن زمان چیست؟
از نظر من، نحوه قیمتگذاری در قرارداد کرسنت در زمانی که منعقد شده اشکال داشته است اما یک اشتباه را نمیشود با 10 اشتباه دیگر برطرف کرد، به محض اینکه یک قرارداد بینالمللی امضا میشود بار حقوقی بینالمللی دارد و عدم اجرای آن اعتبار کشور را زیر سوال میبرد. ما اگر متعهد به قرارداد میشدیم نه طی این سالها گاز را سوزانده بودیم و نه گرفتار دیوان داوری بینالمللی میشدیم و وقتی طرف به گاز ما وابسته میشد اهرم فشار بهتری برای تعدیل قیمت داشتیم. علاوه بر این، تعهد به قرارداد اعتبار ایجاد میکرد و ممکن بود ما مشتریانی مثل کویت را از دست ندهیم و با انعقاد یک قرارداد جدید بتوانیم قیمت این قرارداد را هم اصلاح کنیم. الان هم به نظر من اگر کرسنت حاضر باشد شکایتش را پس بگیرد ما باید در سطح ملی به توافق برسیم که به سرعت پروژه تحویل گاز را جمع و انتقال را شروع کنیم و بعد سراغ مسائل بعدی برویم. داستان کرسنت باید درس بزرگی هم برای ما بشود؛ به این معنا که ممکن است ما در خیلی جاها از اشتباه رقیب سیاسی یا جناح سیاسی مقابل خود خوشحال شویم و دنبال مچگیری و تخریب رقیب باشیم که معلوم نیست این هم اخلاقی باشد! اما حداقل در جایی که آن اشتباه با منافع ملی ارتباط دارد حق نداریم چنین رفتاری کنیم.
یکی دیگر از اقدامات وزیر نفت دولت یازدهم توقف فازهای 35 ماهه دولت دهم بوده است. این کار را تا چه میزان کارشناسی میدانید؟ و اصولا چقدر این برنامه(طبق وعدههای دولتهای نهم و دهم) قابل تحقق به نظر میرسید؟
فازهای 35 ماه چند ماه پیش در همان دولت دهم زمانش به سر آمد و اتفاقی هم نیفتاد و از اول هم با روشی که دولتهای نهم و دهم داشت به افسانه بیشتر شبیه بود. البته در شرایط فعلی نیز این فازها متوقف نشده بلکه بحث این است که در شرایط محدودیتهای تحریم، امکانات روی فازهایی که پیشرفت بیشتری دارند و زودتر قابل جمعکردن هستند متمرکز شود تا هرچه زودتر گازی دربیاید و بیش از این از رقیبمان در میدان مشترک، عقب نیفتیم.
اخیرا دولت یازدهم مواضع متفاوتتری را نسبت به صادرات نفت بخش خصوصی عنوان کرده است. اصولا چقدر امکان صادرات نفت از سوی بخش خصوصی وجود دارد؟(با توجه به مسئله ضمانتهایی که این بخش باید ارائه کند.)
بنده از اول با این نوع ورود بخش به اصطلاح خصوصی، به فروش و صادرات نفت مخالف بودم و بارها عرض کردهام که عدهای به دنبال سوءاستفاده از تحریمها به نفع خود بودهاند. شرکت نفت در بازاریابی و فروش نفت مشکلی نداشت که بخواهد به مشتری داخلی بفروشد یا کسی در فروش و بازاریابی کمک کند. بعد هم چه کسی این کارها را بلد است و رزومه و سابقه و شناسنامهاش که این کار را بلد است کجاست؟ مشکل این است که در راستای تحریمها، مشتریان ما را وادار کردند که کمتر نفت ایران را بخرند (حالا از هر کسی) که البته در این میان انتقال پول به داخل نیز با مشکلاتی روبهرو است. بنده با گسترش بخش خصوصی و کوچک شدن دولت مخالف نیستم اما اینکه کسی برود نفت ایران را با ناشیگری زیر قیمت به همان بازار سنتی خودمان بفروشد و بازار را خراب کند که بعد بیاید با ارز آن بازی کند و از تفاوت نرخ ارز منتفع یا از تاخیر در پرداخت پول نفت منتفع شود، این خصوصیسازی نیست بلکه مصداق دقیق رانتخواری است. اگر بخش خصوصی داخلی وجود دارد که میتواند نفت را ارزی بخرد و در بیرون پالایشگاه و حساب بانکی معتبر دارد و رزومه و سوابق لازم را دارد و استانداردهای دیرینه شرکت نفت را تامین میکند که در این صورت حرفی نیست.
یعنی ظهور پدیدههایی همچون بابک زنجانی را ناشی از همین مسئله میدانید؟
بله. ضمن اینکه حدسم این است که بعضیها که خیلی بزرگنمایی شدهاند چندان هویتی ندارند و بیشتر به قول فرنگیها «اینترفیس» یا «اسکرین سیور» هستند.
در چند روز گذشته در خبرها عنوان شده بود که ایران با استقرار یک دستگاه دکل جدید حفاری تعداد کل جک آپهای ایرانی شاغل در پارس جنوبی را به ۱۸ دستگاه افزایش داده است و از این طریق قصد دارد افت فشار گاز در فازهای مرزی را جبران کند. چقدر این مسئله را قابل دستیابی میدانید؟
بخش عمده و اصلی کار در فازهای مختلف پارس جنوبی حفاری چاههاست و در هر فاز 20 تا 30 چاه یا بیشتر یا کمتر باید حفر شود. بنابراین توسعه ناوگان حفاری دریایی به نفع توسعه این میدان و جبران عقبافتادگیهاست. طبعا چاههای هر فاز طبق طراحی و برنامه حفر میشود؛ البته از آنجا که از ابتدای کار توسعه میدان فازبندی درستی انجام نشده، فازهای جدیدتر حاشیهای با افت تولید سریعتری روبهرو هستند که حفاریهای بیشتری را طلب میکند. ذکر این نکته را هم ضروری میدانم که داشتن دکل، خوب است اما متناسب با نیروی انسانی و مدیریت و برنامهریزی و سایر نرمافزارها برای استفاده مطلوب از دکل هم مهم است. دکل حفاری یک سختافزار است که اگر نرمافزارهای متناسب با آن تمهید نشده باشد راندمان آن پایین میآید؛ یعنی به طور روشن اگر در جاهای دیگر دنیا یک دکل به عنوان مثال در ایکس روز چاه میزند در اینجا در 2 یا 3 برابر آن زمان چاه حفر میشود و این اتلاف سرمایه ملی است و عدمالنفع تولید گاز و نفت را هم به دنبال دارد. بنابراین در کنار خرید دکل باید به فکر راهبری و سایر مسائل آن هم بود و مثلا 10 دکل که استاندارد کار کنند و مطابق زمان و برنامه استاندارد حفاری کنند بهتر از 20 دکل است که مثلا 3 برابر زمان استاندارد چاه بزنند.
|