نخستین جوانههای حزبی در ایران نیز با وزش نسیم آزادی و دموکراسی در انقلاب مشروطه روییدن گرفت، از این رو، این دوره را دوره احزاب پارلمانی در تاریخ احزاب سیاسی ایران نامیدهاند. با روی کار آمدن رضا شاه، جوانههای احزاب سیاسی خشکید و با سقوط وی در1320 و فضای باز سیاسی به وجود آمده در دوره پهلوی دوم، احزاب و تفکرات سیاسی با اتکا به رهبری افرادی خاص، حیاتی دوباره یافت. اما، دیری نپایید که احزاب سیاسی، جای خود را به احزاب فرمایشی داد.
بررسی و کالبدشکافی حزب نو پای جمهوری اسلامی که یک ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی (1357)، اعلام موجودیت کرد، حکایت دارد، باوجود اینکه حزب جمهوری اسلامی کارکرد حیاتی در تحقق اهداف نخستین انقلاب داشته، به سبب ضعف در ساماندهی و نهادمندی و اختلافات درونی بنیانگذاران آن، دچار بیثباتی شده و با عدم حمایت حکومت از احزاب، در سال 1366 منحل گردید.
با وصف تصریح اصل 26 قانون اساسی و تصویب قانون فعالیت احزاب، جمعیتها و... در سال1360، مجالی برای نقش آفرینی واقعی احزاب ایجاد نشد و راهاندازی احزاب دولتی و برخاسته از دولتهای وقت (کارگزاران، مشارکت، آبادگران و اعتدال و توسعه) و احزاب فصلی، جای خود را به احزاب واقعی داده است.
ضعفهای اساسی قانون فعالیت احزاب(1360)، تحولات سیاسی و تلاشهای فعالان اجتماعی در دهههای اخیر، گرایش به سمت نظام حزبی و خطاهای انتخاباتی گذشته و... منجر به تصویب طرح قانون نحوه فعالیت احزاب و گروههای سیاسی در مجلس شورای اسلامی شد و در آبان 1395 به وزارت کشور ابلاغ گردید. برابر اعلام سخنگوی وزارت کشور، تا پایان سال 1397 تعداد 98 حزب از مجموع 250 حزب ثبت شده در کمیسیون ماده 10 احزاب که دارای پروانه فعالیت بودهاند، توانستهاند وضعیت خود را با شرایط قانون جدید تطبیق نمایند.موریس دوورژه، جامعه شناس و حقوقدان فرانسوی، حزب سیاسی را چرخ دنده ماشین دموکراسی میداند.
بر همین اساس، هیچ جامعهای به گواه تاریخ نتوانسته است دموکراسی را بدون احزاب حفظ و توسعه دهد. اما، تا زمانی که بخشهای قابل ملاحظهای از جامعه از نظر فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آمادگی و انگیزه لازم جهت مشارکت در حیات سیاسی را به دست نیاورده باشند، ضرورتی برای پیدایش احزاب وجود نخواهد داشت. شاید یکی از دلایل اصلی موانع شکلگیری احزاب سیاسی در ایران پس از انقلاب همین نکته باشد.
اما مزایا و کارکردهایی که حمایت از احزاب را به ضرورتی اجتنابناپذیر تبدیل کرده و به برخی از آنها اشاره میگردد، از قرار زیر هستند:1- در یک نظام دموکراتیک، احزاب لازمه و ضامن توسعه سیاسی و رشد جامعه مدنی هستند.2- احزاب، افراد با استعداد در زمینه سیاست و مدیریت عمومی را شناسایی ضمن آموزش و آنها را آماده پذیرش مسئولیتهای سیاسی و پستهای مدیریتی کلان میکند.3- احزاب در هدایت و بسیج عمومی مردم به پای صندوقهای رأی و گزینش و معرفی نامزدهای توانمند نقش اساسی و محوری دارند. 4- احزاب، واسطه بین مردم و حکومت به مانند پلی برای نهادینه کردن مطالبات مردم و انتقال آن به حکومت تلقی میشوند. 5- تکوین اراده ملی و انسجام بخشی به افکار و اندیشههای پراکنده و کمک به مدیریت منظم و برنامه محور 6- کاهش میزان خطاهای انتخاباتی 7- تشکیل ائتلافهای سیاسی از صاحبان قدرت سیاسی به منظور حفظ و تداوم ثبات سیاسی حکومت 8- انتقاد از حکومت و جلوگیری از انحراف احتمالی حکومت و نظارت دائم بر عملکرد آن9- بالا بردن ضریب صحت در تصمیم گیریهای عمومی و سیاستگذاریهای راهبردی، شفافیت، پاسخگویی حکومت10- تدوین سیاستهای عمومی و آموزش سیاسی مردم و... در یک جمعبندی نهایی میتوان گفت بررسی تجربه سایر کشورها گواه این مدعاست که احزاب واقعی میتوانند به منزله نهادی نظارتی قوی عمل کرده و حاکمان را تحت نظارت دائم خود قرار داده و از این رهگذر به تحقق حاکمیت قانون یاری رسانند. به اضافه اینکه، احزاب نقش مؤثری در جریان معرفی نامزدهای سیاسی، آموزش و آگاهی بخش به مردم، تجمیع و انتقال مطالبات مردم به حکومت، تبدیل مشارکت عموم مردم به مشارکت سیاسی فعال و در نهایت تداوم حکومت مردمسالار، دارند.
*پژوهشگر حقوق پارلمانی
منبع: روزنامه ایران