درباره ما   |  پیوندها   |  RSS  
  صفحه اول    نفت    گاز     پتروشیمی     پالایش و پخش    بورس و بازار سرمایه     بین الملل     اقتصاد انرژی   جمعه، 10 فروردین 1403 - 02:40   
 
 
   اخبار رسانه ها  
  روحانی: وزیر کشور، امور خارجه، اطلاعات، آموزش و پرورش، علوم، ارشاد، دفاع و رئیس سازمان انرژی اتمی با هماهنگی رهبری معرفی می‌شوند
  مرعشی: اگر قرار بود رئیسی و قالیباف رئیس دو قوه شوند، خب چرا آنها را جابجا گذاشتید؟!
  وضعیت اقتصادی سال ۱۴۰۳ با سال قبل تفاوتی نخواهد داشت / اگر روند اقتصادی همین طور بماند باید خدا را شکر کنیم / دولت در کنار رکود و بیکاری و تورم، به دنبال این است که درآمد‌های مالیاتی‌اش را به شدت افزایش دهد؛ این موضوع بازار را نگران کرده
  تماشا کنید: طرح ۸۰۰ میلیارد دلاری سعودی‌ها
  اوضاع اقتصاد ایران در سال ۱۴۰۳ چگونه خواهد بود؟
  سیاست دولت پوتین و جایگاه الیگارشی روسیه
  شخصی امتیاز سوآپ نفت گرفته و زمانی که عراق تحریم بوده نفت آنان را به ۵۰ درصد قیمت خریده و در مرزهای غرب ایران می‌فروخت؛ در مرزهای دیگر همان را به او می‌دادند و صادر می‌کرد / او تریلیارد شده؛ الآن هم یک مقام سیاسی و در مرکز یک الیگارشی است
  تعیین تکلیف برجام را در راس امور بگذارید / اگر در یک و نیم سال آینده، تعیین تکلیف نشود، تا مهر ۱۴۰۴، قطعنامه‌ها علیه تهران احیا خواهند شد / اگر برجام زنده نمی‌شود، دنبال راه حل خلاقانه بگردید / تفاهم نانوشته اخیر که فقط امکان تامین ارزاق عمومی را می‌دهد، به ضرر ایران است / توسعه اقتصادی بدون آرامش در حوزه سیاست خارجی ممکن نیست؛ ویتنام اگر در بند جنگ می‌ماند، نمی‌توانست توسعه پیدا کند
  تصویب قطعنامه آتش‌بس فوری در نوار غزه در شورای امنیت
  روحانی: عوامل داخلی در کنار عوامل خارجی دست به دست هم دادند و ترامپ را تشویق کردند که از برجام خارج شود
  متن سوگندجلاله رئیس جمهور/من به عنوان رئیس‌جمهور در پیشگاه قرآن کریم و در برابر ملت ایران به خداوند قادر متعال سوگند یاد می‌کنم که پاسدار قانون اساسی کشور باشم و از آزادی و حرمت اشخاص و حقوقی که قانون اساسی برای ملت شناخته‌است، حمایت کنم
  گل های زیبای درختان پالونیا
  الیگارشی های روسیه چگونه شکل گرفتند؟
  رهبر انقلاب: شهید باهنر متفکر، اسوه و الگوی فراموش‌نشدنی است/فیلم
  الیگارش‌هایی که پوتین را سرنگون نمی‌کنند
  بیست سال پیش در شب سال نو، قدرت به پوتین تفویض شد
  علم‌الهدی: می‌گویند، چون ۵۹ درصد مردم در انتخابات شرکت نکردند، نمایندگان جدید، مورد پذیرش اکثریت نیستند / در اسلام، مراد از اکثریت، اکثریت متدین و متعبد است نه اکثریت عاصی و متمرد / برای اکثریتی که به دستور رهبری برای شرکت در انتخابات عمل نکردند، در مقابلِ رجحان اثباتی اقلیت، جایگاهی ندارد!!
  وزیر دفاع آمریکا: نخواهیم گذاشت اوکراین شکست بخورد
  چگونه صدام دو ماه پیش از آغاز جنگ توان هوایی و زرهی ایران را نابود کرد؟
  شوروی؛ تامین کننده ۸۵ درصد تسلیحات عراق در جنگ با ایران
  تماشا کنید: رابین هودی که زمین به نام صدیقی زد
  روسیه نگذاشت و نمی‌گذارد اروپا آرزوی استفاده از گاز ایران را محقق کند
  ربیعی: در ایران امروز همه سیاست‌های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی امنیتی شده است
  تهرانی‌ها حدود یک سوم از سال، در هوای ناسالم نفس کشیدند
  سید حسن خمینی:چیزی که اکثریت می‌گویند باید ملاک اطاعت باشد
  تکمیل پروژه ایران ال‌ان‌جی با فناوری روسی، شاید وقتی دیگر
  علاقمندی آلمان برای سرمایه‌گذاری ۱۲ میلیارد دلاری در بخش نفت ایران
  مراسم جذاب چهارشنبه سوری تا نوروز در روستای پالنگان - آپارات
  مذاکره بغداد با تهران برای انتقال گاز ترکمنستان با استفاده از خطوط ایران
  بررسی آمار تولید و مصرف گاز در کشور/ اتلاف منابع از خانه تا نیروگاه!
ادامه اخبار رسانه ها
 

انتخابات ریاست جمهوری

- اندازه متن: + -  کد خبر: 47689صفحه نخست » اخبار رسانه هایکشنبه، 18 مهر 1400 - 14:25
احتمالا شهید تندگویان را خفه کردند
  
پیام نفت:
ناگفته هایی از شهید تندگویان به روایت همسرش
 

*فارس: در ابتدا خودتان را معرفی نمایید؟

*اشکوری:بسم‌الله الرحمن الرحیم، با سلام و درود به روح پاک همه شهدا از صدر اسلام تا انقلاب اسلامی و امام بزرگوار. اینجانب بتول برهان اشکوری همسر شهید محمد‌جواد تندگویان که در پست وزارت نفت به اسارت نیروهای بعثی عراقی درآمد. در سال 1334 در شرق تهران خیابان پیروزی متولد شدم.

*فارس: چگونه با شهید تندگویان آشنا شدید؟

 
 
 
 

*اشکوری: منزل شهید تندگویان در جنوب تهران(خیابان تختی) بود و از طریق همسر یکی از دوستان ایشان که در جلسات تفسیر قرآن با هم شرکت می‌کردیم به آقای تند گویان معرفی شدم و در یک جلسه با هم صحبت کردیم، این اتفاق در سال 1352 رخ داد.

*فارس: در آن جلسه پیرامون مشخصات همسر ایده آل شهید نیز صحبت شد؟

*اشکوری:ایشان بیشتر بر روحیه انقلابی تکیه داشتند. در مورد سیر مطالعاتی پرسش کردند که چقدر مطالعه می‌کنید؟ چه کتابهایی مطالعه می‌کنید؟ البته من آن زمان محصل بودم و فرصتی برای مطالعه کتاب های غیردرسی نداشتم فقط گه گاهی کتاب های شهید مطهری و دکتر شریعتی را مطالعه می‌کردم.

شهید تندگویان بسیار اهل مطالعه بودند و بعدها من را هم مبجور به مطالعه می‌کردند که شروعش هم با کتاب های دکتر شریعتی بود . در همان جلسه ایشان از فعالیت‌های سیاسی شان در دانشکده صحبت کردند و گفتند عضو انجمن اسلامی دانشکده هستند و ساواک در این مورد بسیار روی ایشان حساس است ، البته تا آن روز ایشان سابقه دستگیری نداشتند.

*فارس: در آن جلسه شما نسبت به شهید تندگویان چه احساسی پیدا کردید؟

*اشکوری: من دختر آخر خانواده بودم و هیچ وقت فکر نمی‌کردم به این زودی ازدواج کنم، همیشه فکر می‌کردم خواهرهایم ازدواج می‌کنند و من در خانه نزد مادرم باقی می‌مانم به دلیل اینکه پدرم را هم از دست داده بودم و مادرم تنها بود. به همین علت در جلسه اول ملاقات با ایشان نظر خاصی نداشتم اما در جلسات بعد متوجه این مطلب شدم که بالاخره ایشان مذهبی هستند و افراد مذهبی پایبند به خانواده هستند و با چنین استنباطی من با ایشان ازدواج کردم.

*فارس: نظر شما نسبت به ایشان بعد از همان جلسه اول مثبت بود؟

*اشکوری:نه به این سرعت، ایشان پیغام فرستاده بودن و من فکر می‌کردم که یک اشتباهی صورت گرفته و منظور آقای تندگویان خواهرم است. چون من خواهری دارم که دو سال از خودم بزرگتر بود و بسیار به هم شباهت داشتیم، در مدرسه گاهی معلمان ما را با هم اشتباه می‌گرفتند. ایشان از طریق دوستان پیغام می‌فرستادند که قصد آشنایی با من را دارند و عکسی از من می‌خواهند که به خانواده‌شان نشان دهند، من تا مدتها راضی نمی‌شدم تا بالاخره با اصرارهای زیاد متوجه شدم که ایشان اشتباه نمی‌کنند.

مقدمه آشنایی‌مان هم به این صورت شد که مقاله‌ی بسیار قشنگی از خانم «منیره گرجی» [ایشان بعد از انقلاب در مجلس خبرگان همراه با « شهید بهشتی» قانون اساسی را تنظیم کردند] در مورد عید غدیر داشتند. من این مقاله را در مدرسه خودمان به مناسبت عید غدیر و همچنین در جلسه قرآنی که همسر دوست ایشان نیز حضور داشتندقرائت کردم. خواندن این مقاله باعث شد که این خانم ما را به شهید تندگویان معرفی کردند و گفته بودند که ایشان همان موردی است که مدنظر شماست.

بعد از این جریان بود که ایشان اصرار داشتند با ما هم آشنا شویم، با گذشت مدتی دیدیم که ایشان دست بردار نیستند و بالاخره پذیرفتیم که یک جلسه به اتفاق خانواده دوستشان به منزل ما بیایند.

*فارس:شهید تندگویان آن زمان شاغل بودند؟

*اشکوری:بله، مهندس پالایشگاه تهران بودند.

*فارس:در جلسه خواستاری بین شما و ایشان چه موضوعاتی رد و بدل شد؟

*اشکوری:من خاطرم است تنها چیزی که مطرح شد و شهید تندگویان روی آن تکیه داشتند این بود که ایشان فرمودند: چون من تحت نظر ساواک هستم هر لحظه ممکن است من را دستگیر کنند، آیا برای شما مهم نیست که من ممکن است دستگیر و زندانی شوم . در مورد این مطلب بسیار پا فشاری داشتند.

*فارس: خانواده شما اطلاع داشتند که شهید تندگویان تحت تعقیب ساواک هستند؟

*اشکوری: من در مورد این مسایل و صحبت‌های شهید تندگویان با آنها صحبت کرده بودم و در این مورد مشکلی نداشتند.

*فارس: مهریه تان چقدر اعلام شد؟

*اشکوری: یک جلد کلام‌ا... مجید و یک شاخه نبات.

*فارس:مراسم عروسی به چه صورت برگزار شد؟

*اشکوری:مراسم آنچنانی نداشتیم فقط یک جشن عقدی در منزلمان برگزار کردیم که منزل ما خانم ها بودند و منزل همسایه‌مان آقایان. بعد از این مراسم هم پدرشان طبقه بالای منزلشان که در همان خیابان تختی (خانی آباد سابق)
بود را در اختیار ما قرار دادند.

شهید تندگویان هم به پالایشگاه می‌رفتند و من هم درس می‌خواندم چون من سال آخر دبیرستان بودم، تابستان سال یازدهم دبیرستان بود که ایشان به خواستگاری آمدند و یک سال از تحصیلم مانده بود. خانه‌داری کمتر انجام می‌دادم چون مادر ایشان امور خانه را در دست داشتند و خیلی هم دوست نداشتند کسی در محدوده ایشان دخالت کند، ما تقریبا آنجا میهمان بودیم و زحمتمان به دوش آنها بود.

*فارس:اخلاق شهید تندگویان به چه صورت بود؟

*اشکوری:ایشان مهربان و خوش مشرب بودند، مخصوصا در مورد خانواده‌اش بسیار حساس بود و تعصب داشت به خصوص در مورد مادرشان.

در بین دوستانش بسیار محبوب بود، در بین فامیل هم از محبوبیت زیادی برخوردار بود چون هم خوش مشرب بود و هم از لحاظ درسی به بسیاری از بچه‌های فامیل کمک کرده بود و ایشان را بسیار دوست داشتند.

*فارس: در آن جلسات اولیه از امام خمینی هم صحبتی شده بود؟

*اشکوری: من خاطرم نیست در این مورد صحبتی شده باشد فقط می‌دانم یکی از خانه‌هایی که در آن رساله امام خمینی موجود بود که البته جلدش را تعویض کرده بودند منزل ایشان بود. به هر حال در مورد رد و بدل کردن اعلامیه‌های امام هم فعالیت داشتند که یکی از موارد دستگیری ایشان همین اعلامیه‌ها بود.

یکبار اعلامیه‌ای در منزلمان انداخته بودند که مادرشان متوجه شده بودند و اعلامیه را پاره کرده بود وقتی شهید تندگویان متوجه شد تکه‌های اعلامیه را چسباند و در اختیار دانشجویان قرار داد که مطالعه کنند، متاسفانه وقتی دست به دست گشته بود دست شخصی افتاده بود که بسیار ضعیف النفس بود . وقتی ساواک او را گرفته بودند انتقال اعلامیه و دست به دست شدن آن لو رفته بود که بعدها درکمیته شهربانی به هنگام شکنجه اعلامیه را به ایشان نشان داده بودند و گفته بودند این همان اعلامیه ای است که خودت آن را چسب زده ای و همچنین موارد دیگر مانند کتاب های دکتر شریعتی بود و فعالیت‌هایی که در دانشکده نفت باعث تظاهرات بچه‌ها می‌شد همه در پرونده ایشان قید شده بود

*فارس: بحث های سیاسی و انقلابی در منزل جریان داشت؟

*اشکوری: شهید تندگویان بیشتر با خواهرشان ساعت ها بحث می‌کردند که این صحبت ها بیشتر در مورد بحث‌های انقلابی و آگاهی دهنده بود و چون من آن زمان در دبیرستان درس می‌خواندم زیاد به من اجازه نمی‌دادند که در بحث ها دخالت کنم. می‌گفتند: شما وقتتان را صرف درس کنید و به آن فکر کنید.

*فارس: در صحبت‌هایی که با هم داشتید ایشان نمی‌گفتند درفعالیت های انقلابی با چه کسانی ارتباط دارند؟

*اشکوری:خیر.اصلا در این یک مورد هیچگاه صحبتی نمی‌کردند، هفته‌ای یک مرتبه با دوستانشان که همه هم مذهبی بودند جلساتی برگزار می‌کردند اما در این مورد با هیچ کس صحبت نمی‌کرد.

*فارس:اولین مرتبه شهید تندگویان در چه زمانی دستگیر شدند؟

*اشکوری: درهمان سال 52 (آبان ماه) بود، ایشان به دانشکده نفت آبادان رفته بود که بعد از خارج ایشان از دانشکده دانشجویان در آنجا تظاهرات کرده بودند. رئیس دانشکده نفت به ساواک گزارش داده بود و ایشان را به عنوان عامل اغتشاش معرفی کرده بود ساواک هم ایشان را دستیگر کرد و به همراه هم به منزل ما آمدند و آنجا را خوب گشتند.

خاطرم است درآن هنگام یکی از کتاب های دکتر شریعتی را مطالعه می کردم که با دیدن مامورین ساواک آن را زیر چادرم پنهان کردم که آنها متوجه نشوند، فکر کنم کتاب حج بود البته قبل از آن وقتی شهید تندگویان شنیدند عده‌ای از دوستانشان را دستگیر کرده‌اند تعدادی از کتاب ها را مخفی کرده بودند یک سری را به منزل پدر بزرگشان برده بودند و یک سری را هم در زیر سکویی که در حمام بود جاسازی کرده بودند و جلوی آن را آجر چینی کردند که کسی متوجه نشود، سال ها بعد که ما آن کتاب ها را در آوردیم همه پوسیده شده بودند.

چون قلب مادرشان ناراحت بود و استرس برایشان ضرر داشت، شهید تندگویان گفتند اینها از دوستانم هستند از طرفی هم به ساواکی ها سفارش کرده بودند که در مقابل مادرم با ایشان برخورد نداشته باشند چون مادرم مریض است آنها هم نسبتا مراعات کردند. از در که بیرون می‌رفت گفت: من تا شب بر می‌گردم اما من متوجه شدم که همراهان ایشان ساواکی هستند.

*فارس:نگران نشدید؟

*اشکوری:از لحظه‌ای که دوستانشان را دستگیر کرده بودند و یک سری از کتاب ها و اعلامیه ها را رد گیری کرده بودند، ما منتظر چنین اتفاقی بودیم. به هر حال شوکه و اذیت شدیم، من خیلی ترسیده بودم که چه اتفاقی می‌افتد. خاطرم است وقتی ایشان را بردند من می‌خواستم از در بیرون بروم که ساواکی ها اشاره کردند داخل بروم و بیرون نیایم.

تا چند ماه ما از ایشان اطلاع نداشتیم که کجا هستند اما بعد از آن به واسطه یکی از اقوام مطلع شدیم که ایشان کمیته شهربانی هستند(کمیته مشترک ضد خرابکاری واقع در توپخانه) تقاضای ملاقات کردیم .فکر کنم چهار ماه از دستگیری شهیدتندگویان گذشته بود که اولین ملاقات را با ایشان داشتیم، به اتفاق مادر و پدرشان رفته بودیم در زمان ملاقات من فرزند ارشدم (محمدمهدی) را باردار بودم.

وقتی ایشان را دیدیم همه تعجب کردیم چون بسیار نحیف شده بودندو لباس هایی هم که تن ایشان کرده بودند بزرگ بود به طوری که بیشتر آنها را ضعیف جلوه می‌داد.

آقای تندگویان تعریف کردند که چقدر ایشان را مداوا و رسیدگی کرده اند تا حالشان بهتر شود و بعد او را برای ملاقات با ما بیاورند. انگشت شست ایشان کبود شده بود که مادرشان پرسید چه شده؟ درجواب گفتند: هیچی بین درب مانده، در صورتی که ناخن های ایشان را کشیده بودند و هنوز ترمیم نشده بود. این ملاقات فکر کنم 20-15 دقیقه بیشتر طول نکشید و من به دلیل اینکه شوکه شده بودم به آن صورت نتوانستم با ایشان صحبت کنم.

تنها به احوالپرسی گذشت که مخصوصا جویای حال مادر شدند، چون ایشان ناراحتی قلبی داشتند خیلی نگران مادر بودند. بیشتر ایشان را تماشا می‌کردیم تا صحبت کنیم، شهیدتندگویان هم باید با احتیاط صحبت می‌کردند چون افراد ساواک اطرافمان بودند و مراقب صحبت هایمان بودند.

*فارس: جرم ایشان را اعلام کردند؟

*اشکوری: همان اغتشاشات آبادان و اعلامیه ی که از آن دانشجو گرفته بودند، البته به ایشان در حین شکنچه گفته بودند: که شما گروه مسلح دارید و از او می‌خواستند تا افراد و رابط هایشان را معرفی کنندو در صورتی که ایشان هیچ ارتباطی با گروههای مسلح نداشتند.

قرار شده بود ایشان پنج سال به زندان محکوم شوند ولی پدرشان از طریق دوستانشان با افسری آشنا شده بود که با بچه‌های انقلابی رابطه خوبی داشت و وکالت ایشان را به عهده گرفت که باعث شد پنج سال به 11 ماه تقلیل پیدا کند که از این مدت 7 ماهش را در کمیته شهربانی در انفرادی شکنجه می‌شدند.

خودشان بعدها تعریف می‌کردند که دو دست لباس داشتند یک دست را برای شکنجه می‌پوشیدند و یک دست آن را موقع نماز که لباس پاک باشد.

ایشان می‌گفتند: قبلا وقتی رنگ خون را می‌دیدم بیهوش می‌شدم، حتی در دوران دانشجویی رفته بودند تا خون اهدا کنند وقتی بچه‌هایی که خون می‌دادند را می‌بیند غش می‌کند و می افتد ولی در زمان شکنجه چنین حالتی به ایشان دست نمی‌داده و با دیدن خون بیهوش نمی‌شده.

*فارس: ملاقات دیگری دربازداشتگاه کمیته مشترک با ایشان داشتید؟

*اشکوری: در ملاقات دومی که با ایشان داشتیم فرزند اولمان به دنیا آمده بود که با بچه به دیدار ایشان رفتیم. نکته جالب در مورد انتخاب نام فرزندمان بود ایشان در زندان فکر کرده بود که اسم پسرمان را مهدی بگذاریم ما هم در منزل توسط پدرشهید تنگویان (خدا رحمتشان کند) پیشنهاد دادند که محمد را هم اضافه کنیم که بالاخره نام محمد‌مهدی انتخاب شد.

دراین ملاقات شهید تندگوبان خیلی خوشحال شدند، البته یک اخلاقی که ایشان داشتنداین بود که می‌گفتند من خیلی فرزندانم را به خودم و خودم را به آنها وابسته نمی‌کنم تا این دوری ها را راحت تر بتوانم تحمل کنیم.

*فارس:هنگامی که از زندان آزاد شدند(سال 53) به چه کاری مشغول شدند؟

*اشکوری:یک مدت که در منزل بودند تا اینکه در شرکت بوتان گاز از طریق دوستشان به ایشان پیشنهاد کار دادند که در آنجا طراحی و برنامه‌ریزی می کرد.خاطرم است پروژه‌هایی که ایشان طراحی کرده بودند را مورد استفاده قرار دادند، ایشان ذهن بسیار خلاقی داشتند.

بعد از ظهرها هم برای اینکه حوصله‌شان سر نرود مسافرکشی می‌کردند.

بعد از اینکه یک مدتی در بوتان گاز بودند، مهندس بوشهری یکی از دوستانش در کارخانه توشیبای (پارس خزر فعلی) در رشت از ایشان دعوت به کار کردند چون ایشان تحت نظر ساواک در تهران بودند به طوری که آنها به منزل ما می آمدند و سوال می کردند که ایشان کجا کار می‌کنند؟کجا هستند؟و...به همین دلیل هم شهید تندگویان بسیار تحت فشار روحی بودند.
ایشان گفتند که زندگی به این شکل مشکل است و از بوتان گاز بیرون آمدند بعد از آن آقای مهندس بوشهری از ایشان دعوت به کار کردند که همراه با خانواده عازم این شهر شدیم.

*فارس: در جریانات انقلابی هم فعالیتی داشتند؟

*اشکوری: اصلا امکانش نبود چون دائم هم تحت نظر بودند. تنها موردی که وجود داشت مسیر مطالعاتی ایشان بود که کتابهای شهید مطهری را مطالعه می‌کردند. هنگامی که تهران بودند به این شکل تحت نظر بودند، هنگام استقرار در شهر رشت در کارخانه هم یک نفر را مامور کرده بودند برای مراقبت از ایشان. صبح به منزل ما می‌آ‌مد با ایشان به کارخانه می‌رفت و بعداز ظهر هم با ایشان به خانه‌ بر می‌گشت یعنی ایشان شده بود مامور و راننده شهید تندگویان.

ایشان با دردسر استخدام شده بودند چون اخراجی پالایشگاه نفت بودند، برادرم آن زمان در صندوق پالایشگاه تهران کار می کرد آنجا مهر رئیس پالایشگاه را برداشته بود و برای ایشان یک استعفانامه تنظیم کرد، مهر و امضا کرد بعد یک کپی گرفت و فرستاد برای رشت. ایشان را به منظور اینکه استعفا داده از پالایشگاه استخدام کردند اما پرونده ساواک که در جریان بود و پی‌گیری می کردند آنجا هم که مامور برای مراقبت از ایشان گذاشته بودند.

در رشت بودیم تا اینکه اعتصابات کارخانه‌ها شروع شد یعنی سال 56 که ایشان مدیریت صنعتی در مقطع فوق لیسانس در دانشگاه تهران قبول شدندکه البته ان زمان رئیس دانشگاه یک آمریکایی بود و ما به تهران برگشتیم.

بعد از اتمام اعتصابات دوباره از ایشان دعوت به کار کردند که ما مجددا به رشت برگشتیم و ایشان را برای ریاست کارخانه انتخاب کردند بعد از راه‌اندازی کارخانه ازایشان برای راه‌اندازی پالایشگاه آبادان دعوت شد که تقریبا اوایل سال 57 بود.

*فارس: ازجریان اتفاقات سال 57 مطلبی را به یاد دارید؟

*اشکوری: خاطرم است شب قبل 17شهریور شهید تندگویان خواب دیده بودند که چهار چرخ ماشین پیکانی که داشتند پنچرشده و ماشین روی هواست وقتی بیدار شدند خوابشان را برای پدرشان تعریف کردند. پدرشان گفتند:تعبیر خواب شما این است که حکومت نظامی و جلوی حرکت گرفته می‌شود که همان هم شد.

در آن زمان من و خواهرشان هر دو باردار بودیم به همین دلیل ایشان اجازه حضور ما در تظاهرات را ندادند و خودشان تنها رفتند که البته دیر هم رسیده بودند و کشتارها انجام شده بود که در جا به جایی شهدا کمک کرده بودند.

ایشان از خیابان با منزل تماس گرفتند و از پشت تلفن شروع به گریه کردند و گفتند:اگر بدانید چه قیامتی اینجا برپا شده ، چه کشتار و خونریزی به پا شده. یکی از دخترخاله‌های ایشان در بیمارستان شفاء یحیاییان(درخیابان مجاهدین اسلام) مشغول بودند که از طریق ایشان به مجروحین کمک می‌‌کردند.

شهید تندگویان در روند جریانات انقلاب حضور داشتند تا اینکه انقلاب پیروز شد و بعد از انقلاب هم از طرف حضرت امام و از طریق مرحوم اشراقی ‌به سمت مسئول هیئت پاکسازی در پالایشگاه آبادان منصوب شدند.


*فارس: اولین دیداری که با امام داشتید را به خاطر دارید؟

*اشکوری: قبل از اینکه دیدار مشترکی با امام داشته باشیم شهید تندگویان به تنهایی پیش امام رفته بودند که من درتهران نبودم چون بعد از اینکه مطالب را شنیدم حسرت خوردم که چرا ایشان به ملاقات امام رفتند و من نتوانستم.

اما هنگامی که امام قم بودند و هنوز تهران نیامده بودند دیداری با ایشان داشتیم، از طریق دوستان شهید تندگویان آقایان مهندس بوشهری و مهندس سادات به دیدار امام رفتیم که قبل از پست وزارت بود. هنوز یادم است که یک عده خانم و یک عده آقا بودند که با هم به قم رفتیم و در اتاقی که یک طرف گروه ما بودیم و یک طرف گروهی که از شهرستان آمده بودند.

یک سری پیاده از شمال برای دیدار امام آمده بودند و امام صحبت هم کردند، خاطرم هست امام گفتند: که آقایان می‌گویند نمی‌شود کارکرد می‌گویند کسانی که از رژیم شاه مانده‌اند، نمی‌گذارند ما کار را پیش ببریم. شما به این افراد کاری نداشته باشید و کار خودتان را انجام دهید تا می‌توانید فعالیت داشته باشید. ایشان می‌گفتند: به بقیه هم از قول من بگویید تا می‌توانید کار کنید، به بغل دستی‌تان نگاه نکنید که چه کاری انجام می‌دهد آیا کار می‌کند یا نه شما به جای او هم کار کنید. این یکی از صحبتهایی بود که ایشان بسیار بر آن تکیه داشتند چون این صحبت بعد از راه‌اندازی کارخانه‌ها بود.

*فارس:هنگامیکه امام را ملاقات کردید چه حسی داشتید؟

*اشکوری: احساس بسیار خوبی داشتم، آرزوی هر بچه مذهبی آن موقع دیدن امام بود و حس آن بیان شدنی نیست. یکی از خاطرات بسیار زیبا برایم بود و من تا مدت ها صحبتهای ایشان را برای دیگران نقل قول می کردم شهید تندگویان هم بسیار شیفته امام بودند.

*فارس: مطلبی را چند روز پیش مطالعه می کردم که حاکی از ارادت شهید تندگویان نسبت به شهید بهشتی داشت، لطفا اگر موردی هست به آن اشاره کنید؟

*اشکوری: هیچگاه فراموش نمی کنم ایشان زمانی که اهواز بودند بعد از پالایشگاه آبادان که مسئول مناطق نفت خیز شده بودند، موردی پیش آمد که به دیدار شهید بهشتی آمدند وقتی به منزل برگشتند تا مدتها مبهوت بودند. ساعت ها می‌نشستند و به جایی خیره می‌شدند و در حال تفکر بودند، ایشان می‌گفتند: من در مورد این شخصیت حیران مانده‌ام. این مرد چه شخصیت والایی دارد و چه تسلطی دارد که ایشان چهار کار را با هم انجام می‌دهند. هم مطالعه می‌کند، هم جواب تلفن را می‌دهند، هم جواب ارباب رجوع را می‌دهند و هم اخبار گوش می‌دهند. در آن واحد چهار کار را با هم انجام می‌دهد و خیلی باخوشرویی، متانت ، صبر و باحوصله است. ایشان می‌گفتند: شهید بهشتی را در 50 سال آینده می‌شناسند و الان نمی‌دانند ایشان چه شخصیتی دارد.

*فارس: در این سفرهای کاری و مهاجرت های کار خانواده هم همراه ایشان بود؟

*اشکوری: ما هم همراه ایشان می رفتیم اما وسیله که زیاد با خودمان نمی‌بردیم البته دوری از خانواده هم بود ولی من پذیرفته بودم و به همراهی با همسرم را خیلی اهمیت می‌دادم.

*فارس:این همراهی به دلیل شرع اسلام بود یا اینکه به دلیل علاقه‌ای بود که به شهید تندگویان داشتید؟

*اشکوری:هر دو، دوست نداشتم ایشان فکر کنند من نمی‌خواهم در آن موارد با ایشان همراهی داشته باشم چون در خانواده‌ای بزرگ شده بودم که با سختی خوی گرفته بودم و ناز پرورده نبودم چون من در سن 11 سالگی پدرم را از دست داده بودم و انسانی که با یتیمی بزرگ شود با سختی ها خوی می‌گیرد و همچنین دوست نداشتم ایشان خود را در این موارد تنها ببینند در نتیجه با ایشان همراهی می‌کردم.

*فارس:اوایل 58 که وارد آبادان شدید فضای شهر را چطور دیدید؟

*اشکوری:هنوز انقلاب خیلی جا نیتفاده بود. شهید تندگویان در پالایشگاه خیلی اذیت شدند، یکی از مشکلاتی که ایشان در کنار هیات پاکسازی در آبادان داشتند این بود که یک شورای اسلامی در پالایشگاه به وجود آمده بود که متاسفانه مسئول آن جنبشی(مجاهدین خلق) بود یعنی از مجاهدین خلق بود دستیار او و کمونیست بود ایشان با چنین افرادی سر و کار داشت که در مورد پاکسازی ایشان بسیار اذیت شد اینها وخودسرانه از طرف هیات پاکسازی می‌رفتند با افراد برخورد می‌کردند. حتی یک مورد آنها به منزل فردی رفته بودند، دختر آن فرد در را باز کرده بود و آنها لگدی به شکم آن دختر زده بودند که آن دختر راهی بیماریستان شد. منزل آن شخص را زیر و رو کردند. ازاین اعمال زیاد انجام می‌دادند و می گفتند: ما از طرف هیات پاکسازی هستیم و اینها به ناچار بعد از مدتی هیات را منحل اعلام کردند.

*فارس:هیات را چه کسی تعیین کرده بود؟

*اشکوری:آیت الله اشراقی سرپرست کل هیات های پاکسازی آبادان و اهواز بودند.

*فارس:مسئول هیات پاکسازی در آبادان چه کسی بود؟

*اشکوری:آقای تندگویان بودند، بعد از مدتی هیات را منحل کردند وگفتند این اعمالی که انجام می شود کار ما نیست. ایشان بعضی افراد را که خواهان کار بودند به جای اینکه پاکسازی کند کاری می‌کرد که اینها کار را تحویل دهندو بعد بروند، تا مدتها مثل اینکه دعوت به کار شوند از این افراد کاری خواست یعنی در وهله اول هر کسی را پاکسازی نمی‌کرد. آنهایی که کار بلد بودندکارشان را به دیگری محول می‌کردند و بعد می‌رفتند چون رفتن آنها باعث ضربه زدن به صنعت بود و ایشان خیلی معقول عمل می‌کرد.
 

*فارس:شهید تندگویان از بنی صدر هم صحبت می‌کرد؟

*اشکوری: گاهی مواقع در سخنرانی بنی صدر شرکت می کرد اما اصلا از او خوشش نمی‌آمد. خاطرم است بعد از انتخاب ریاست جمهوری بنی صدر بود که در سخنرانی او شرکت کردیم وقتی از سخنرانی برگشتیم شهید تندگویان گفت: من نمی‌دانم این مرد این همه حرف می‌زند پس کی کار می کند، من دیگر پای صحبت‌های او نمی‌روم صحبتهایش هم مثل کارش است و هیچ اعتباری در صحبتهایش نیست.

ایشان بعد از پالایشگاه مسئول مناطق نفت خیز اهواز بود که ایشان را برای وزارت نفت دعوت به کار کردند ایشان به تهران آمد ولی ما هنوز در اهواز بودیم که ایشان به مجلس معرفی شدند و ما خبر آن را در اهواز دریافت کردیم، پسرم مهدی تازه کلاس اول دبستان بود.

اولین روزی بود که می‌خواست به مدرسه برود 29 یا 30 شهریور بود که شروع سال تحصیلی بود او رفت مدرسه و برگشت که بمب باران ها شروع شد. سال 59 بود ما یک مدت در اهواز بودیم که من دوره کلاس های امداد را می‌گذراندم تا اگر در اهواز مستقر شدیم بتوانم کاری انجام دهم که ایشان گفتند حتما باید به تهران بیایی که بچه هم در تهران به مدرسه برود.

*فارس:هنگامی که جنگ شروع شد چه حسی داشتید؟

*اشکوری:با اینکه با بچه‌هایم در یک شهرغریب تنها بودم ولی زیاد اذیت نشدم، دوست داشتم یک مقدار دیگر در اهواز می‌ماندم. با توجه به اینکه دوره کلاس های امداد را گذرانده بودم به مجروحین کمکی می‌کردم ولی شهید تندگویان گفتند شما باید به تهران برگردید و چند مرتبه پیغام فرستادند. ما گفتیم نه اینجا ما راحت هستیم با اینکه در نزدیکی منزل ما را بمب باران می‌کردند.

من به همراه سه فرزندم (محمدمهدی، هاجر و مریم) در اهواز بودیم و ایشان چند مرتبه پیغام فرستاد که ما هم نرفتیم تا اینکه که خودشان با هواپیمای C130 ارتش به اهواز آمد چون خطوط هوایی اهواز همگی قطع شده بود و ما را به تهران برگرداند و ایشان هم در پست وزارت نفت مشغول کار شد که شب ها هم حتی در وزارتخانه می‌ماند.

*فارس: اخلاق و روحیات ایشان بعد از قبولی پست وزارت عوض شد؟

*اشکوری:اصلا و ابدا، درب اتاق ایشان همیشه به روی همه باز بود با اینکه فقط40 روز بیشتر در این پست باقی نماندند. یکی از خاطرات خیلی زیبایی که در زمان وزارت از ایشان داریم این بود که یک ماشین بنزی با راننده در اختیار ایشان قرار دادند اما ایشان تنها یک روز سوا آن ماشین شدند. می گفت انگار که سوزن در صندلی این ماشین گذاشتند، من نمی‌توانم این ماشین را تحمل کنم همان پیکان خودمان بهتر است و یک پیکان درخواست کرده بود که عمدا هم خودشان رانندگی می کردند.

من خاطرم است یک روز غذا آبگوشت داشتیم که من گفتم گوشت کوبیده آبگوشت را لقمه بگیرم تا شما آنرا سر کار ببرید و به عنوان ناهار بخورید. وقتی ایشان این غذا را به محل کار برده بود، همه گفته بودند«غذای طاغوتی» آوردی. همیشه می‌گفتند غذا نان و پنیر می‌خوریم که در بعضی از مواقع با هندوانه همراه است اما کاملا به یاد دارم چند وقت پس از اسارت ایشان توسط سریازان بعثی به وزارت نفت رفتم و آنجا شنیدم که وزیری که بعد از ایشان آمده صبحها بوی «کله و پاچه» که برای صبحانه سفارش می‌دهند از دفترش بلند می‌شود.

*فارس: دید ایشان نسبت به پست وزارت چه بود؟

*اشکوری: ایشان خیلی نسبت به پست وزارت حساس بودند، وقتی ایشان را برای این پست انتخاب کردند بسیار نگران بودند و می گفتند: من می‌ترسم از عهده این مسئولت سخت برنیایم ، وقتی هم که می‌دیدند بعضی از مسولین همکاری نمی‌کنند خیلی ناراحت می‌شدند.

منزل که صحبت می‌کردند می‌گفتند: با این افرادی که همکاری نمی‌کنند چه باید کرد؟ من می‌گفتم: اگر راه و روش انقلابی را پذیرفتند که هیچ وگرنه نامه‌ای برای امام و یا برای رئیس جمهور بفرستید، بالاخره آنها پی‌گیری می‌کنند و کار را دنبال می‌کنند بعضی از آقایان از کارهای ایشان خوششان نمی‌آمد و برایشان ثقیل بود.

*فارس:در منزل از شهید رجایی هم صحبت می‌کردند؟

*اشکوری: ایشان فرصت زیادی نداشت که در مورد این مسائل صحبت کنند و فرصتشان بسیار محدود بود اما با این حال خیلی به ایشان ارادت داشتند و می‌گفتند آقای رجایی خیلی مخلص و پاک است.

شهید رجایی انسان متواضعی بود یکی از مواردی که بعد از رفتن شهید تندگویان به یاد دارم انتخاب آقای غرضی در پست وزارت نفت بود که ایشان من را دعوت به محل کارشان کردند و گفتند: برای انتخاب وزیر نفت می‌خواهم از شما اجازه بگیرم که در جوابشان گفتم: من کسی نیستیم که شما می‌خواهید از من اجازه بگیرید اما به شما توصیه می‌کنم در انتخاب وزیر جدید با امام مشورتی داشته باشید که ایشان در جواب گفتند:ما در مورد مسائل جزئی مزاحم وقت امام نمی‌شویم.

*فارس: روز آخر خداحافظی شهید تندگویان را به یاد دارید؟

*اشکوری:ما موریت ایشان در مورد سرکشی به پالایشگاه بود، روز آخر خیلی عادی برخورد کرد و فقط با خانواده پدرشان خداحافظی درست و حسابی کرده بود و سفارشات لازم را انجام داد. آنها هم متوجه شده بودند که احتمالا این سفر، سفر آخر ایشان است مثلا به پدرش سفارش کرده بود که من این مقدار خمس بدهکار هستم بعد از من پرداخت کنید که پدرشان پرسیده بودند کجا می‌روی؟ شهید تندگویان پاسخ داده بود: حسادت می‌کنی من می‌خواهم شهید شوم.

اما با من خیلی عادی برخورد کردند که نگران نشوم، چون من یک مقدار در مورد سفر ایشان حساس بودم و سفارش کردم که مراقب خودتان باشید. حتی اولین حقوقشان را که از پست وزارت گرفته بود به ما نگفته بود که درون جیب کاپشنش گذاشته بود و آن را داخل کمد گذاشته بود و به ماموریت رفته بود.

شهید رجایی آن زمان هفت هزار تومان حقوق برای وزرایش قائل شده بود که ایشان 300 تومان از این پول برداشته بود و بقیه‌اش در جیب کاپشن بود که من ماهها بعد متوجه شدم. وقتی لباس های ایشان را مرتب می‌کردم متوجه شدم که جیب کاپشنیشان سنگین است که یک بسته پول بود، وقتی شمردم متوجه شدم حقوق ایشان است.

لباسی که ایشان برای سفر انتخاب کرده بود کاپشن و شلوار جین بود که معمولا برای مسافرت ها کت و شلوار می‌پوشیدند. به ایشان گفتم چه طور این لباس را برای سفر انتخاب کردید؟ گفتند: در این لباس ها راحت هستم، ظاهرا پیش‌بینی کرده بودند که ممکن است اسیر شوند.
من به ایشان خیلی سفارش کردم و گفتم مراقب باشید، اگر اسیر شوید یک نکته مثبتی برای عراقی‌هاست. شهید رجایی هم خیلی به ایشان توصیه کرده بودند که آن سفر را نروند و به آقای تندگویان گفته بودند: ما اینجا بیشتر به شما نیاز داریم، الان هم که منطقه امن نیست. شهید تندگویان هم گفته بودند: من نمی‌توانم ماندن در اینجا را تحمل کنم و باید بروم .

*فارس: از نحوه دستگیری ایشان مطلع شدید؟

*اشکوری: بعدها از مهندس بوشهری( معاون و قائم مقام شهید تندگویان) شنیدیم زمانی که به اهواز رسیده بودند با یک ماشین دیگر تصادف می کنند که مجبور می شوند راننده خود را عوض کنند.

چون در سفر قبل که به آبادان رفته بودند در جاده جلوی آقای تندگویان و هیئت همراه ایشان را گرفته بودند و مانع رفتن آنها شده بودند که باید حکم ماموریت جبهه داشته باشید چون منطقه امن نیست؛ راننده جدید می‌گوید من راه دیگری بلد هستم که جلوی شما را نگیرند و به سمت جاده خاکی ماهشهر - آبادان می‌ روند.

در راه بعضی از رهگذر ها به آنها می‌گویند: جاده امن نیست و برگردید، اما شهید تندگویان اصرار داشتند که حتما باید بروند. به یک جایی که رسیده بودند می بینند افرادی با لباسهای محلی‌های جلوی خودرو آنها را می گیرند. محافظ ‌های شهید تندگویان از ماشین پیاده می‌شوند و می‌گویند راه را باز کنید، عراقی ها هنگامی که متوجه شدند این افراد مسلح هستند شروع به تیراندازی به سمت ماشین کرده بودند و بعد از خلع سلاح آنها را به پشت خاکریز انتقال می‌دهند.چند ماشین پشت سر آنها که جریان را از دور مشاهده می کردند که سر نشینان آن افرادی از جمله دکتر منافی و گروهش در آن بودند دور می‌زنند و برمی‌گردند.

بعد از انتقال آنها به پشت خاکریز همانطور که مهندس بوشهری تعریف کردند؛شهید تندگویان خطاب به دیگر همراهان خود می گویند:«ما اسیر شده ایم».

*فارس: نیرو های بعث شهید تندگویان را شناخته بودند؟

*اشکوری: در ابتدا متوجه نشده بودند چون چشم های آنها را با لباس خودشان بسته بودند بعد از انتقال آنها به عقب در پادگانی یک سری از ایرانی ها را در همانجا داشتند تیرباران می‌کردند که شهید تندگویان به مهندس بوشهری و مهندس یحیوی می‌گویند: یک نفر از ما خودمان را معرفی کنیم که عراقی ها دست از این تیرباران بکشند و این افراد بی‌گناه را نکشند.

قبل از اینکه آقایان دیگر بخواهند تصمیم بگیرند شهیدتندگویان خودشان را معرفی می‌کنند که من وزیر نفت هستم ، عراقی‌ها هم به تکاپو می‌افتند و برنامه تیرباران متوقف می‌شود.

*فارس: افرادی که همراه ایشان اسیر شدند در مورد مقاومت شهید تندگویان در اسارات صحبتی کرده اند؟

*اشکوری:آقای مهندس بوشهری تعریف می‌کند که صدای شهید تندگویان را دائم می‌شنیده که ایشان قرآن ، دعای کمیل و اذان می‌گفتند و در زیر شکنجه‌ نیز صدای ایشان را با ذکر «الله اکبر، خمینی رهبر» می‌شنیده است.

بارها مهندس بوشهری فریاد می‌زدند که جواد یک مقدار کمتر قرآن و دعا بخوان تا عراقی ها تو را کمتر کتک بزنند که با بیان این مطلب شهید تندگویان صدایشان را بلندتر می‌کنند.

در تمام مدتی که شهید تندگویان در اسارت عراق بوده در زندان انفرادی نگهداری می‌شده؛ آقای بوشهری و یحیوی یک مدت از هم جدا بودند اما بعد از مدتی در یک مکان با هم زندانی‌شان می‌کنند ولی شهید تندگویان همیشه تنها بوده است.

*فارس: از دستگیری ایشان چگونه مطلع شدید؟

*اشکوری: یکی از دوستان شهید تندگویان یک روز بعد از اسارت ایشان (9 آذر) خبر دستگیری را برای ما آوردند.

*فارس: دولت بعث عراق برای آزادی ایشان پیشنهادی هم داد؟

*اشکوری: یک روز شهید رجایی شخصا به منزل ما آمدند و گفتند: عراق به ما پیشنهاد داده است که یک سری خلبان های عراق را قبلا اسیر شده‌اند را به آنها بدهیم (که تعدادشان قابل توجه بود) تا در قبالش آقای تندگویان را آزاد کنند، نظر شما چیست؟ من گفتم: فکر کنم اگر از آقای تندگویان هم بپرسید ایشان قبول نکنند. به این دلیل که ایشان خواهند گفت مگر خون من رنگین تر از مردم است. اگر خلبان های عراقی به این کشور برگردند باز بر سر مردم آتش می‌ریزند.

*فارس: بچه‌ها متوجه اسارت پدرشان شدند؟

*اشکوری: من تا مدت ها موضوع اسارت پدرشان را به بچه‌ها نمی‌گفتم و اگر سراغی هم می گرفتند، می گفتم پدرشان در حال جنگیدن با عراق و صدام است.

اما مدتی که گذشت خانواده خود شهید تندگویان با بچه‌ها در این مورد صحبت کردند، مثلا عمه‌ بچه ها طاقت نیاورد و به آنها جریان اسارت پدرشان را گفت. من معتقد بودم که با شنیدن این مطلب روحیه بچه ها خراب می‌شود زیرا اگر بگویم آقای تندگویان در حال جنگیدن است تا اینکه ایشان اسیر شده خیلی تفاوت داشت.

دخترها در آن زمان سن کمی داشتند ولی آقا محمد مهدی همیشه منتظر آمدن پدر بود، محمدمهدی خیلی حساس بود و هر کس که درب منزل را می‌زد به سمت درب می‌دوید.

اهواز که بودیم خاطرم است شهید تندگویان مهدی را با خودش به پالایشگاه می برد زمانی که درگیری های منافقین بود و حتی هنگامی که به خرید می‌رفتند این بچه با ایشان همراه بود، شهید تندگویان می گفت: در بین راه با محمدمهدی صحبت می‌کنم و به او رشادت ها و شهامت ها را آموزش می دهم به همین خاطر این پسر خیلی اذیت شد.

همیشه به مهدی می‌گفتم: دفترهای مشقت را نگه دار مخصوصا دفتر دیکته‌ات را که وقتی پدرت می‌آید نمره‌هایت را به او نشان بدهی. خاطرم است تا مدت ها نسبت به دفترهایش حساسیت داشت و نمی‌گذاشت کسی به دفترهایش دست بزند.

*فارس:دختر خانم‌ها بهانه پدر را نمی‌گرفتند؟

*اشکوری: بسیار! به خصوص مریم ،چون در سن حساسی بود و تازه به زبان افتاده بود. دو سال و هفت ماهش بود که آقای تندگویان اسیر شد و مدتی بود که شیرین زبانی می‌کرد. وقتی آقای تندگویان ازبیرون وارد منزل می شد، مریم خودش را آماده می‌کرد تا روی پای پدر بنشیند.

اسارت و شهادت آقای تندگویان از همه بیشتر به مریم صدمه وارد شد و خیلی فشار روحی برای او داشت و تا سال های بعد مقداری که بزرگ تر شد؛ زمانی که دیدار او با پدربزرگ و یا دایی‌اش طولانی می شد خیلی زود مریض می‌شد که من فوری به آنها اطلاع می‌دادم که بیایند و به او سر بزنند. خیلی حساس بود یا هنگامی که ما میهمانی می‌رفتیم می‌پرسید: مامان، پدر آنها هم هست؟ اگر هست من بیایم اگر نیست نمی آیم.

*فارس: تصویری که در تلویزیون از اسارت شهید تندگویان نمایش می دهد، ایشان یک چهره بسیار مظلومی دارند. می خواهم بدانم ایشان واقعا در رفتار هم مظلوم بودند؟

*اشکوری:چهره‌ شهید تندگویان از خودشان مظلوم‌تر بود( با لبخند). این خاطره هیچگاه از یادم نمی‌رود زمانی که ایشان دانشجوی مدیریت بودند، صاحب‌خانه‌مان می‌گفت: من دلم برای آقای تندگویان می‌سوزود چون همیشه سر به زیر هستند و گردنشان را کج می‌کنند اما بعد از یک مدتی فهمیدیم که ایشان در حال کشیدن نقشه هستند.

*فارس: زمانی که ایشان وزیر شدند صاحب خانه شدید؟

*اشکوری: تا زمانی که شهید تندگویان حضور داشتند ما مستاجر بودیم. ایشان قبل از وزارت از شرکت نفت تقاضای وام مسکن کرده بودند چند سال بعد از اسارت با آن موافقت کردند که به یا دارم بدهی آن وام بعد از ورود آزادگان به ایران تصفیه شد.

*فارس:هنگامی که تصویر اسارت ایشان را در صدا و سیما دیدید چه حسی داشتید؟

*اشکوری: هم مظلومیت و هم آن خشمی که از چشم ایشان نسبت به رژیم عراق مشخص بود در چهره ایشان نمایان بود.

*فارس: اولین نامه‌ای که بعد از اسارت از شهید تندگویان دریافت کردید چه زمانی بود؟

*اشکوری: تقریبا 8 - 7 ماه بعد از اسارت ایشان بود که ما دو یا سه نامه داده بودیم تا اینکه بالاخره یک نامه جواب داده شد.

در نامه های خودمان اسامی بچه‌ها را می نوشتم چون دختر آخرم بعداز اسارت ایشان به دنیا آمد، همچنین فرزند آقای یحیوی هم بعد از رفتن ایشان به دنیا آمد. اسم های اینها را می نوشتیم.

هدی را در ابتدا سمیه صدا می‌زدیم و طالب این بودیم که نظر شهید تندگویان را بدانیم. ایشان هم در جواب نوشتند: به میمنت اسم شهید بنت الهدی نام این فرزند را هدی بگذارید تا همگی ما هدایت شویم.

*فارس: از طرف شهید تندگویان چند نامه دریافت کردید؟

*اشکوری: ما دو نامه بیشتر نداشتیم. اولی بعد از هشت ماه یک دست خط کوتاه از ایشان داشتیم که نوشته بودند: اینجانب وزیر نفت دولت جمهوری اسلامی ایران اسیر جنگ( اول نوشته بودند«جنگی» که حرف« ی» را خط زده بودند) با دولت عراق هستیم و مایل نیستیم با خانواده‌ام در ایران تماس بگیرم.

ما چنین استنباط کردیم که حتما شرایطی برای ایشان تعیین کرده‌اند که طبق آن می‌تواند با خانواده‌ اش تماس بگیرید و ایشان هم چون آن شرایط را نپذیرفته بود، گفته بود من برای خانواده ام نامه نمی‌نویسم اما اجازه بدهید فقط یک دست خط بفرستم که این را مطلب را فرستاده بودند.

ما چندتا نامه دادیم که بالاخره ایشان بعد از تلاش های پسر امام موسی صدری که در هلال احمر بودند (صدرالدین صدر) نامه‌هایی را از عراق به صورت غیر رسمی دریافت کردیم مثلا در روی نامه نوشته بود عراق - بغداد و معلوم نبود که کجای بغدادهستند و یا حتی شماره اسارت هم نداشت چون صلیب سرخ ایشان را ندیده بود. بعد از دست خط نامه اول که در مورد اسامی بچه‌ها نوشته بودیم یک نامه هم سال 61 داشتیم.

*فارس: در نامه دوم چه نوشته بودند؟

*اشکوری: مقداری از ما دلجویی کرده بودند و سفارش کرده بودند که با همسایگان خوبتان (اسم خانم بوشهری و خانم یحیوی را نوشته بودند) ارتباط داشته باشید . با آنها برای رفع دلتنگی‌تان رفت و آمد داشته باشید تا اذیت نشوید و در پایان هم نامه را امضا کرده بودند و نوشته بودند به امید دیدار ما را از دعای خیرتان فراموش نکنید.

*فارس: پیگیری اخبار و اطلاعات در مورد ایشان بودید؟

*اشکوری:در آن چند سال بعد از اسارت ایشان ما خودمان فعالیت‌های بسیاری داشتیم، هر چه خبر بود پیدا می‌کردیم. اگر اسیری از ایشان خبر داشت با او نامه‌نگاری می‌کردیم ؛ یک سری از جانبازان که آزاد شدند با آنها ملاقات داشتیم، نشست هایی با مسئولین داشتیم، با مقامات خارجی نامه‌نگاری می کردیم که متاسفانه هیچ کدام به نتیجه‌ای نرسید. حتی به صلیب سرخ جهانی رفتیم و نماینده حقوق بشر در ژنو را دیدیم ولی هیچ کدام منجر به چاره نشد.

*فارس: به دیدار امام هم رفتید؟

*اشکوری: به اتفاق خانم یحیوی و عده ی دیگر به دیدن امام رفتیم. امام آقای یحیوی را به خوبی می‌شناختند به همین خاطر امام از خانم یحیوی احوال ایشان را جویا شدند.

همان موقع که آمدم با امام سلام علیک کنم چون یکی یکی نزد ایشان می‌رفتیم و سلام علیک می‌کردیم، برای امام دعا کردم که «انشاء‌الله هزاران سال زنده باشید» ایشان از نزدیکان پرسیده بودند که ایشان چه کسی هستند؟ که به ایشان معرفی شدیم و ایشان برای اسرا دعا کردند.

*فارس: بعد از آزادی اسرا برای آزادی ایشان تلاش کردید؟

*فارس:من می‌دانستم با توجه به اخلاق و روحیات خاصی که شهید تندگویان دارند، سری‌های اول نمی‌آیند. اگر به ایشان پیشنهاد بدهند می‌گویند: هر موقع اسرای دیگر آزاد شدند من هم به ایران برمی گردم. بعد از آزادی اسرای ایران من کمی بیمار شدم که بسیاری از خبرها را از من پنهان کردند.

آقای مهندس بوشهری که آزاد شده بودند، خانواده به من نمی‌گفتند. بعد که متوجه آزادی آنها شدم خیلی خوشحال شدم و از آنها جویای آقای تندگویان شدم که گفتند: متاسفانه ما از تندگویان خبری نداریم.

*فارس: همراهان شهید تندگویان آخرین بار چه زمانی ایشان را دیده بودند؟

*اشکوری: همان سال 61 که صدای ایشان را می‌شنیدند، بعد از آن دیگر از ایشان خبر نداشتند. اسرای دیگر هم می‌گفتند: دورادور مثلا هواخوری ایشان را دیده‌اند ولی آقای یحیوی و بوشهری خبری از ایشان به آن صورت نداشتند.

*فارس:خبر شهادت ایشان را کی دریافت کردید؟

*اشکوری:سال 70 بود که چنین صحبتی را ما شنیدیم ، در ابتدا باور نکردیم. بچه‌های وزارت امور خارجه از قول عراق گفتند: ایشان خودکشی کرده ، بعد که ما اعتراض کردیم که این چه حرفی است. وزارت خارجه هم با دولت عراق برخورد کرده بود و آنها هم در جواب گفته بودند: ایشان فوت کرده.

ما گفتیم نمی‌شود که بدون مدرک حرف شما را بپذیرفت مدرکی ارائه دهید، برای همین من خدمت آقای خامنه‌ای رفتم و گفتم من توقع دارم در این مورد بررسی شود. ایشان هم گفتند: من دستور می‌دهم هیاتی به عراق اعزام شود، که هیاتی از وزارت امور خارجه و هلال احمر و کمیسیون مرکز اسرا و مسئول پزشک قانون تنظیم شد و قرار شد پدر شهید تندگویان و من به همراه این هئیت به عراق برویم اما من ترجیح دادم برادرم به جای من برود چون اگر خبر ناراحت کننده‌ای بدهند دوست نداشتم چهره ناراحتم را عراقی ها ببینند.

برادرم در عراق یک دوربین فیلم‌برداری خریده بود که این تصاویری که در سالگرد شهادت ایشان از تلویزیون پخش می‌شود از تشییع جنازه ایشان است که برادرم فیلمبرداری کرده. خوشبختانه ایشان را به حرم های ائمه عراق برده و طواف داده بودند.

*فارس: تاریخ شهادت ایشان مشخص نشد؟

*اشکوری: خیر! جنازه را مومیایی کرده بود. قرار بود نشستی در وزارت امور خارجه تشکیل شود و در این مورد صحبت کنند و گزارش تهیه شود و اعلام کردند که این نشست محرمانه است و کسی اجازه ندارد خبری از آن جلسه به بیرون ببرد. در اینصورت تحت پیگرد قانونی قرار می‌گیرد. ما خیلی پیگیری کردیم ولی به نتیجه‌ای نرسیدیم که آقایان گفتند حتما صلاح مملکت است.

*فارس:آیا این گزارش الان موجود است؟

*اشکوری:بله باید باشد؛ پزشک قانونی این گزارش را داده بود و حتی صلیب سرخ جهانی یک پزشک متخصص استخوان شناس همراه این هیات فرستاده بود که او هم جنازه را بررسی کند و زمان و علت فوت را مشخص کند که هیج کدام برای ما مشخص نشد و گفتند مطالب آن باید مخفی بماند ولی ما یک گزارش شفاهی از مسئول پزشک قانونی در هواپیما قبل از اینکه جنازه را به تهران منتقل کنند داشتیم که همراه ایشان از مرز به تهران آمدیم من بودم و آقا محمدمهدی که مسئول پزشک قانونی گزارش شفاهی دادند که: ما به نتیجه رسیده ایم شهید تندگویان در سال های اخیر به شهادت رسیده و حتی بعد از قطعنامه 598 .

*فارس:علت مرگ را هم گفتند؟

*اشکوری: گفتند این طور که ما متوجه شدیم بر دو تا مچ دست و پا خون مردگی بوده و استخوان جمجمه سر شهید ترک خورده، دنده‌ها شکسته، حنجره خرد شده و به احتمال زیاد ایشان را به تختی بستند و خفه کرده اند. شهید تندگویان که تقلا کرده استخوان جمجمه‌اش هم ترک خوردهاست و همچنین به احتمال زیاد سال های اخیر (سال70) شهید شده و حتی مومیایی ایشان هم تازه بود یعنی ملحفه‌‌ای که دور بدن ایشان پیچیده بودند آغشته از مومیایی بود و این مشخص می کرد که تازه مومیایی شده.

در جواب پیگیری های ما گفتند باید تحقیق کنیم و از بدن نمونه‌برداری کنیم، هم ما و هم آن دکتر صلیب سرخ تا تاریخ دقیقش مرگش را مشخص کنیم. البته گفتند مشخص کردن تاریخ دقیق مرگ چون مومیایی شده تقریبا سخت است.

*فارس:این پیگیری ها از وزارت امورخارجه کدام دولت صورت گرفت؟

*دولت آقای هاشمی که البته در دولت های بعدی هم این تلاش ادامه داشت ولی نتیجه ایی نگرفتیم.

آقای دکتر توفیقی که در آن زمان مسئول پزشک قانونی بودکه ما همان موقع هم خیلی پی‌گیری کردیم اما به نتیجه‌ای نرسیدیم بعد که ایشان از آن سمت برکنارشد به ما گفت حالا من می‌ توانم در مورد مرگ شهید تندگویان گزارش تهیه کنم که گفتیم: دیگر فایده‌ای ندارد آن موقع که شما مسئول پزشک قانونی بودید گزارش برایمان مفید بود.
از بعضی از آزادگان شنیدیم که آنها هم نقل قول از حاج آقا ابوترابی می کردند که در ایشان شکنجه گر شهید تندگویان را دیده بودند با او صحبت کرده بودند که گفته بود: آقای تندگویان را به تخت بسته بودند و با سیم تلفن ایشان را خفه کرده اند.

*فارس:شیرین‌ترین خاطره‌ای که در دوران زندگی با شهید تندگویان داشتید چیست؟

*اشکوری:یکی از خاطرات خوبم در زندگی با ایشان حضور در سفر زیارتی مشهد بود در حرم آقا «علی ابن موسی الرضا» در کنار هم می‌نشستیم و زیارتنامه می‌خواندیم

 
  طرح تبدیل دودکش نیروگاه به خوراک واحد پتروشیمی
  تحلیل مقایسه ای مصرف واقعی انرژی برق در ایران
  نیاز به ۱۶۰ تا ۲۵۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری در حوزه نفت داریم
  در ١٠ سال آینده هیدروژن، جایگزین گاز در صنعت پتروشیمی دنیا می‌شود
  مواد شیمیایی اجاق گاز با خطر بیشتر سرطان خون مرتبط است
   
  

اضافه نمودن به: Share/Save/Bookmark

نظر شما:
نام:
پست الکترونیکی:
آدرس وب:
نظر
 
  کد امنیتی:
 
   بازخوانی خبرها و تحلیل ها  
  چه بر سر سیاست بایدن در قبال ایران آمده؟ / واشنگتن دیگر باید با تهران به عنوان یک قدرت هسته‌ای رفتار کند
  گزارش اکونومیست از دو رویدادی که سیاست نفتی دنیا در ۵۰ سال گذشته را شکل داد؛ تحریم نفتی اعراب در ۱۹۷۳ و شوک انقلاب ایران / ۵۰ سال بعد عرضه و تقاضای نفت چگونه خواهد بود؟
  پایان قرن نفت و هزاران میلیارد دلار سرمایه ای که کم ارزش می شود
  نفت در آستانه بی ارزش شدن
  نگرانی بزرگ شرکت های بزرگ نفت جهان/ آیا نفت در آینده واقعاً بی‌ارزش می شود
  نظم نوین انرژی با پایان «عصر نفت
  پایان زودتر از موعد عصر طلایی نفت نزدیک است
  درآمد صادرات نفت عراق در یک ماه؛ ۹.۵ میلیارد دلار
  درآمد ماهانه ۸.۵ میلیارد دلاری عراق از فروش نفت
  عراق جهت تثبت قیمت نفت، صادرات نفت خام خود را به ۳.۳ میلیون بشکه کاهش می‌دهد
  روسیه اجازه برداشت از میدان گاز سردار جنگل را به ایران نمی‌دهد
  روسیه مانع صادرات گاز ایران است؟
  طرح تبدیل دودکش نیروگاه به خوراک واحد پتروشیمی
  کویت از عمان برق می‌خرد
  فریدون مجلسی: با بازگشت ترامپ حتی نمی توانیم با تخفیف نفت بفروشیم
  افزایش واردات ال ان جی از روسیه به اتحادیه اروپا
  توهم ایران ال ان جی با روسیه
  ۷ سال بلاتکلیفی طرح ایران ال ان جی
  ساخت تنها پروژه LNG ایران ناگهان تعلیق شد
  اعلام آمادگی شرکت‌های اروپایی برای ورود به پروژه ایران LNG
  چرا ال‌ان‌جی در ایران پا نگرفت؟
  عدم تکمیل پروژه ایران LNG و ضرر سالیانه ۵ میلیارد دلاری
  آرامکو، غول نفتی عربستان، می‌گوید سود سالانه‌اش به ۱۲۱ میلیارد دلار کاهش یافته است
  وزیر نفت: آمدن ترامپ تاثیری در فروش نفت ندارد / تحریم ها تاثیری نداشته است!!?
  از سال ۱۴۰۴ هر سال 25میلیون متر مکعب در روز، کاهش تولید گاز ایران
  آشنایی با الکتروپمپ غوطه ور نفتی(ESP) و تجهیزات مربوطه
 
   معرفی پایگاه های اطلاع رسانی  
 
 
 
::  صفحه اصلی ::  پیوندها ::  نسخه موبایل ::  RSS ::  نسخه تلکس
© پیام نفت (استفاده از مطالب پیام نفت با ذکر منبع، منعی ندارد)
payamenaft@gmail.com
طراحی و اجرا: خبرافزار