تلکس پيام نفت -رسانه خبري تحليلي نفت، گاز و انرژي: روايت سردار مرتضي قرباني از اولين تا آخرين ديدار با شهيد قاسم سليماني
یکشنبه، 16 بهمن 1401 - 07:43     کد خبر: 50498

پيام نفت:
 

شفقنا- همرزم سردار شهيد قاسم سليماني در يكي از روزهاي دهه فجر  با تحريريه پايگاه خبري جماران آمد تا از رفاقت خود با اين شهيد را روايت كند؛ مي گويد چهل سال رفيق حاج قاسم بودم؛ مي گفت ما چشم مان به دست رهبري مان باشد، گوش به فرمان باشيم و وارد معركه هاي سياسي هم نشويم. به روايت قرباني، فرمانده سابق سپاه قدس ايران در ماه هاي آخر عمرش به رئيس بنياد شهيد گفته بود كه پرونده شهادتش را روي پرونده هاي ديگر بگذارد. در ادامه مشروح كامل اين گفت و گو را مي خوانيد:

در آستانه چهل و يكمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي هستيم كه با چهلمين روز شهادت سردار سليماني مصادف شده است. براي آغاز گفتگو اگر نكته اي داريد بفرماييد.

با سلام و صلوات به روح مقدس و مطهر حضرت صديقه طاهره حضرت زهرا (س)، حضرت سيدالشهدا (ع) و همه شهداي عزيز اسلام، انقلاب اسلامي، دفاع مقدس و كشور عزيزمان ايران. درود و سلام و صلوات بر روح مطهر حضرت امام خميني (رض) و پدر ايشان كه به عنوان شهيد براي اسلام فداكاري كردند و حاج آقا مصطقي كه به عنوان فرزند ايشان جان خود را براي عزت اسلام و ملت ايران فدا كردند و شهيد شدند. امام ما هم فرزند شهيد و هم پدر شهيد بودند. مقدرات خداوند بر اين بود كه سكان اسلام ناب محمدي را در اختيار ايشان قرار دهد و مردم شريف ايران هم به خاطر محبوبيت، عزت و كرامتي كه ايشان براي رضاي خدا به دست آورده بودند بعد از آيت الله بروجردي از حضرت امام تقليد مي كردند. امام هم روحيه اي سرشار از معنويت و محبت داشتند و همه آحاد ملت ايران، خصوصا جوانان را جذب كردند. هم امام در قلب مردم بود و هم مردم در قلب امام بودند. امام از اين سرمايه بزرگ توانست قيام بسيار با عظمتي را به منصه ظهور برساند.

در مقابل قيام و ملت ايران دو هزار و 500 سال رژيم شاهنشاهي بود. بعد از قاجار رضاشاه كه دست نشانده انگليس بود بر سر كار آمد. در سال 1320 ايران را  مستعمره انگليس و روسيه قرار دادند. خيانت ها و خباثت هاي رضاشاه بر همه ايرانيان كاملا آشناست. اما قبل از سال 1300 رضاشاه را بر تخت سلطنت مي نشانند و در سال 1318 متفقين وارد ايران مي شوند و از ايران مي خواهند كه وارد جنگ شود، كه اين هم يكي از خباثت هاي انگليس خائن نسبت به ايران بود. رضاشاه وارد جنگ نمي شود و در فاصله 1318 تا 1320 مي بينيم كه در اثر قحطي 11 ميليون از 22 ميليون نفر  جمعيت ايران تلف مي شوند. در صورتي كه ملت همه چيز از جمله باغ، ملك، كشاورزي، جو و گندم داشت. اما وقتي شوروي و انگليس وارد مي شوند همه محصولات و غلات ملت ايران را به يغما مي برند يا آتش مي زنند و دست ملت ايران كوتاه مي شود. هدف انگليس و قدرتها اين بود كه ايران را منزوي و مردم ايران را نابود كنند. اين  اتفاق در فاصله 1318 تا 1320 يك نمونه است كه به تاريخ انقلاب ما هم نزديك است. امروز جوانان بايد اين خائنين را بشناسند.

رضا شاه مزدور انگليس و گوش به فرمان بيگانه بود. بعد رضا شاه را عزل مي كنند و دوباره شوروي و انگليس محمدرضا شاه را بر سر كار مي آورند. اين ها در دوران حكومت پهلوي جز خيانت هيچ كاري نكردند. مثلا رضاشاه ارتفاعات آرارات تركيه را به آتاتورك تقديم مي كند كه از آنجا تهران و فرودگاه تهران رصد مي شود. وقتي از رضاشاه مي پرسند چرا اينجا را به يغما و به بيگانه دادي؟ مي گويد يك سري كوه بود؛ به درد ما نمي خورد. چادر از سر نواميس و ملت ايران به دستور انگليس برداشت، به مراسم هاي عزاداري ملت ايران حمله و آنها را تعطيل مي كرد. اين انسان تا اين حد كج فهم، نفهم و در اختيار انگليس بود. پسر او هم بحرين يكي از استان هاي ايران را از ايران جدا كرد. به همه انگليسي ها، آمريكايي ها و صهيونيست هاي يهودي در ايران حاكميت دادند و تمام مجموعه هاي وزارتي و دولت ايران را در اختيار آنها قرار دادند. كي در مقابل اينها بايد مقاومت مي كرد؟ چه كسي اينها را مي شناخت و با آنها مبارزه كرد؟ امام از سال 1340 مبارزه خود را عليه اين رژيم فاسد پهلوي شروع كردند و در ميدان جنگ با رژيم پهلوي آمدند، نه ميدان جلسه و رفراندوم و اينها.

رژيم پهلوي هم حملات خود را به فيضيه در سطح وسيعي انجام داد؛ به زعم اينكه انقلابيون و ولايتي ها را سرجايشان بنشانند امام را دستگير و تبعيد كردند. امام مقاومت خود را از دست نداد و 15 سال در تبعيد قرار گرفت. اما با وجود آنكه در تبعيد بود هدايت، رهبري نظام و مردم شيعه را جزو اهداف خود قرار داد.

امام با توسل به اهل بيت(ع) با ياري امام زمان در سير الهي قرار داشت

امام واقعا يك انسان الهي بود. ما به عينه در انقلاب مان و در جنگ هشت ساله مان ديديم كه امام وصل است. امام با توسل به اهل بيت با ياري امام زمان در سير الهي قرار داشت و همه دستورات و رهنمودها را از اين كانال مي گرفت. بحمدالله تبعيد امام تمام شد و پيروزي انقلاب اسلامي و عزت براي ملت شريف ايران شروع شد. اول انقلاب كه با راي گيري و رفراندومي كه انجام شد 98.5 درصد ملت ايران به جمهوري اسلامي راي دادند. اين در صورتي بود كه گروه هاي مختلفي مثل حزب توده، منافقين، دموكرات، كوموله و خلق عرب فعاليت هاي زيرخاكي داشتند. اما مجموعه آنچه مسلم است همه ملت ايران به ولايت فقيه و رهبري امام راي مثبت دادند و جمهوري اسلامي تحقق واقعي خود را پيدا كرد.

تا سال 63، 60 گروه مسلح را دستگير كرديم

اين كشور دو هزار و 500 سال با رژيم شاه اداره مي شد. انقلاب باعث شد كه تمام اعوان و انصار آمريكايي، ساواكي و ژنرال هاي شاه، صهيونيست ها، انگليسي ها و فرانسوي ها از اين كشور تار و مار شدند. مردم اينها را بيرون ريختند اما اينها بيرون رفتند و دسيسه هاي خود را در قالب هاي مختلف شروع كردند. ما حدود 60 گروه، دسته و تيم مسلح كه براي براندازي نظام جمهوري اسلامي آمدند را تا سال 63 دستگير كرديم. همه اينها بدون استثنا مي گويند كه ما دنبال براندازي بوديم؛ از گروه فرقان گرفته تا منافقين، خلق عرب و چريك هاي فدايي خلق.

دنياي كفر نمي توانست پيروزي اين ملت را ببيند به همين خاطر جنگ را به ما تحميل كردند

اين ها بعد از پيروزي فشارهاي مختلفي را به انقلاب اسلامي آوردند ولي در هرجاي كشور كه مي بينيم، ارتشي ها كه در مرزها مسقر بودند همچنين سپاه و بسيج مردم در كنار آنها وارد معركه دفاع و مبارزه با ضدانقلاب شدند. اما در خيلي از شهرهاي ما مثل سيستان و بلوچستان، گنبد، آمل، اهواز و سنندج، خرمشهر، آبادان و سوسنگرد حضور مردم، سپاه پاسداران ارتش، نيروي انتظامي و بسيجي هاي عزيز ما پا به عرصه مجاهدت و مبارزه گذاشتند و وقتي آمار شهدا را بررسي مي كنيم مي بينيم كه همه اقوام ايراني خصوصا آنها كه در مرز بودند براي جلوگيري از خباثت انگليس، آمريكا، صهيونيست ها، فرانسه و … در حد شهادت و شهيد دادن زحمت كشيدند و نگذاشتند كه در دو سال اول دشمن موفق شود. حتي كودتايي را تدارك ديدند. اين كودتا در كشور اردن و سپس در عراق سازماندهي قوي شده بود، به زعم اينكه جمهوري اسلامي را براندازي مي كنند. آن كودتا الحمدالله در نطفه خفه شد. همه آنها دستگير و يك سري از آنها متواري شدند. اين پيروزي، عزت و بزرگي اين ملت را دنياي كفر نمي توانست ببيند. لذا جنگ را به ما تحميل كردند.

صدام رسما اعلام كرد كه ظرف هفت روز به تهران مي آيد

جنگ را به اين منظور تحميل كردند و وارد اين جنگ شدند، چون وقتي جنگ درازمدت و فرسايشي شد، كشور متخاصم و متجاوز دچار آسيب و شكست سخت مي شود. لذا در طرح ها و برنامه هايشان آمدند و گفتند نصف ارتش ايران در انقلاب و كودتا منحل شده است. نيروهاي هوايي و زميني توان ندارد. يك تحليل هاي اينطوري داشتند و گفتند ظرف 48 ساعت آبادان و خرمشهر را مي گيريم و بعد خوزستان را به عنوان عربستان تصرف مي كنيم. صدام رسما اعلام كرد كه ظرف هفت روز به تهران مي آيد. از نظر توانايي نظامي ارتش عراق 16 لشكر زرهي و بيش از 40 تيپ تكاور داشت. علاوه بر اين همه ابرقدرت ها پشتيبان صدام بودند. يعني مي خواستند صدام را در اين نبرد به پيروزي برسانند. زمان جنگ جهاني دوم كه شوروي و انگليس ايران را بين خودشان تقسيم كرده بودند در اين تهاجم هم دنبال اين بودند كه هم ايران را تجزيه كنند، هم ملت ايران را به انزوا بكشانند و منابع امكانات و نفت ايران را به غنيمت بگيرند. لذا همه آنها متفق القول پشت سر صدام قرار گرفتند. روز اول جنگ به فرمان امام خميني ارتش    ، سپاه و مردم بسيج شدند و حتي نيروي هوايي قدرتمند ايران 140 فروند هواپيما را به پرواز درآورد و دشمن را از همان روز اول منهدم كردند.

انگليس و شوروي شهريور 1320 به ايران اخطار دادند كه قشونت را جمع كن

اما قدرت ولايت فقيه، رهبري و امامت امام كه جانشين امام زمان بود و ارتباطي كه امام با خدا داشت باعث هدايت صحيح ملت ايران شد. در جنگ جهاني دوم، در سوم شهريور 1320 انگليس و شوروي به قزوين مي روند و به دولت ايران اخطار مي دهند كه قشونت را جمع كن. از سوم شهريور تا 12 شهريور به مدت 9 روز رضاشاه بدون اينكه يك تير به سمت قشون انگليس و شوروي بزند تسليم مي شود، لشگرهاي ايران را منهدم مي كند و همه متواري مي شوند و بعد از 9 روز تهران را مي گيرند و تهران را به عنوان غنيمت بين خودشان تقسيم مي كنند. حالا در نظر بگيريد كه همه ابرقدرتهاي دنيا جمع شده اند و به ايران حمله كرده اند. امام در بيانيه شب اول جنگ مي فرمايند كه دزدي آمده و سنگ انداخته است و مي خواهد ببيند كه در اين كشور كسي هست يا نه. اين قدرت الهي امام را نشان مي دهد كه ايشان همان شب فرمودند ما 20 ميليون سرباز و بسيجي داريم و 20 سال هم با شما مي جنگيم. ايشان اين آيه را خواندند: «قاتِلُوهُم حَتَّى لا تَكُونَ فِتنَه» و اين گونه ملت شريف ايران را در رابطه با مقابله با دشمن بسيج كردند. انتظار است موافقين و مخالفين انقلاب اسلامي به تاريخ مراجعه و دشمنان قسم خورده ايران را بشناسند و رهبري امام را با رهبري شاهنشاهي ايران مقايسه كنند و قضاوت بفرمايند كه پهلوي چه خيانتي بزرگي به ملت ايران كرد.

مقلدان امام نگذاشتند دشمن به هدفش برسد

شما مي بينيد ارتش به خاطر كودتايي كه پيش آمده بود يگان هايش با بچه هاي انقلابي و مقلدان امام در همه نقاط مرزي، مثل سنندج، كرمانشاه، ايلام و خوزستان با دشمن مقابله مي كردند. مثلا حاج حسين همداني روز اول جنگ در منطقه «بازي دراز» قصر شيرين سرپل ذهاب در ارتفاعات مقابله مي كرد و آنجا شهيد و اسير مي دهند. در كردستان احمد متوسليان وحاج همت مي ايستند و مجاهدت مي كنند و نمي گذارند دشمن آنطور كه بايد و شايد به پيروزي برسد. در منطقه ايلام سردار شهيد حاج اكبر دانشيار، محمود شهبازي، نعمان غلامي و پاشامحمدي، نورالهي و مردم مي ايستند و مقابله مي كنند. در خوزستان مي بينيم كه علم الهدي، علي هاشمي و شمخاني به ميدان مي آيند. مضاف بر آن خود ما در روزهاي اول جنگ با احمد كاظمي، حسين خرازي، رحيم صفوي، محسن رضايي، حسن باقري و شهيد علي نور به منطقه خوزستان رفتيم و نگذاشتيم دشمن به طرح و نظري كه ابرقدرت ها نشسته بودند و طراحي كرده بودند برسند.

دشمن مي خواست ناهار را در خرمشهر و شام را در اهواز بخورد

من روز دوم يا سوم جنگ وارد خوزستان شدم. از آنجا به امر رهبر عزيزمان حضرت آيت الله العظمي امام خامنه اي عزيز كه نماينده حضرت امام در شوراي عالي دفاع بودند وارد خرمشهر شديم. خرمشهر در حال سقوط بود. ما 72 نفر بچه هاي اصفهان آمده بوديم. ايشان به امام جمعه اصفهان فرموده بودند كه خرمشهر دارد سقوط مي كند و بچه هاي اصفهان به خرمشهر بروند. ما رفتيم و سوم مهر زير آتش وارد شهر شديم. نه امكاناتي داشتيم و نه سلاحي. 34 روز در خرمشهر جنگيديم و بعد آمديم … پل سقوط كرد. البته اينكه مي گوييم 34 روز، روزي صد شهيد و زخمي داشتيم. از آن طرف هم خود عراقي ها به همين اندازه تلفات، كشته  و زخمي داشتند. يعني ماشين جنگي لشكر سوم و پنج تيپ عراقي را مردم با برادران ارتش، نيروي دريايي،دانشگاه افسري ارتش، سپاه خرمشهر و سپاه آبادان منهدم و متوقف كردند. آنها مي خواستند بيايند خرمشهر را بگيرند، از پل خرمشهر بيايند آبادان را هم بگيرند. ناهار را خرمشهر و آبادان يك روزه بروند اهواز و شام را در اهواز بخورند. همه طرح هايشان به هم ريخت. ما 34 روز آنجا جنگيديم و عمدتا بچه ها زخمي و شهيد شدند و دشمن آمد پل را گرفت.

با 300 نفر نيرو يك تيپ هزار نفره دشمن را شكست داديم

ما به آبادان آمديم. شب نهم آبان 1359 دشمن به آبادان حمله مي كند. دشمن جاده خرمشهر اهواز را بسته بود، جاده اهواز به آبادان را در 19 مهر 59، جاده ماهشهر به آبادان را در روز 22 مهر و جاده قفاس را در روز هفتم آبان سال 59 را تصرف و مي بندد و شب نهم آبان از بهمن شير عبور مي كند. ما در محاصره بهمن شير غافلگير شديم. آنجا بايد مي جنگيديم، يا بايد اسير و تسليم مي شديم. حضرت آيت الله جمي به فرزند امام حاج احمد آقا عرض مي كند كه ما محاصره شديم، تكليف شرعي ما چيست؟ قدرت امام اينجاست.

ما 300 نفر نيروي رزمي و جنگي بيشتر نداريم. دشمن يك تيپ هزار نفري با ادوات جنگي كه پشت سرش يك لشكر زرهي است وارد منطقه كرده است. ما آمديم با دشمن درگير شديم كه از دشمن 500 اسير و 500 تلفات گرفتيم و نگذاشتيم دشمن وارد شهر آبادان شود، ماشين نيروي او را رزمندگان ارتش، سپاه و بسيج منهدم كردند. رزمنده ها  367 روز محاصره آبادان و خرمشهر جنگيدند و ما با يك پيروزي بزرگ در عمليات ثامن الائمه از محاصره يك ساله بيرون آمديم.

روايت از اولين آشنايي با حاج قاسم

از يك محور حسين خرازي، از يك محور ديگر شهيد احمد كاظمي و از محور ايستگاه هفت جاده آبادان به ماهشهر و اهواز با  من بود و از ارتش هم لشكر 77. در عمليات تا لب كارون پشت سر دشمن را روي رودخانه كارون بستيم و حدود پنج هزار اسير و تلفات دشمن به دشمن وارد كرديم و ادواتش را گرفتيم. سه لشكر بعد از محاصره تشكيل شد. لشكر امام حسين، لشكر نجف و لشكر كربلا. ما روز 5 مهر سال 60  عمليات پيروزمند ثامن الائمه را انجام داديم و و روز 7 مهر سال 60 از محاصره خارج شديم. آمديم اهواز و احكام فرماندهي تيپ و لشكر صادر شد.

ماموريت حسين خرازي تپه الله اكبر به سمت چذابه و سمت بستان، ماموريت لشكر ما (لشكر كربلا) حميديه، سوسنگرد و پل سابله بستان شد. ماموريت لشكر 21 كه فرمانده اش سردار جعفري بود منطقه مگاصيص به سمت پل رودخانه نيسان بود. الحمدالله رب العالمين اين عمليات هم در آذرماه سال 60 انجام گرفت.

يك لشكر بايد 15 گردان نيرو داشته باشد. عمدتا كادر اصلي سه لشكر امام حسين، نجف و كربلا از اصفهان بود. هركدام از اين لشكرها سه چهار تا گردان داشتند از جمله خود ما. دكترچمران شهيد شده بود، سه گردان شهيد چمران به لشكر كربلا داده شد. از خراسان شهيد شوشتري يك گردان، از فارس سردار رودكي يك گردان، از خوزستان سردار علي هاشمي يك گردان، از اصفهان هم سه گردان بود. يكي از گردان هايي كه براي تاسيس لشكر كربلا آمد از كرمان بود و فرمانده اين گردان سردار شهيد سپهبد قاسم سليماني بود.

حاج قاسم گردان 300 نفري را مديريت كرد

اين اولين آشنايي شما با ايشان بود؟

اولين آشنايي ما تقريبا 40 روز مانده به عمليات طريق القدس (فتح بستان)  در سال 60 بود. منتها حاج قاسم سليماني يك مرحله ديگر به جنوب آمده بود و آنجا به عنوان فرمانده خط. اما ما وقتي لشكر را تشكيل داديم يكي از گردان هاي خوب و قدر ما بچه هاي كرمان بودند كه فرمانده اش حاج قاسم سليماني بود.

يك گردان 300 نفر نيرو دارد.  مديريت 300 نفر بسيار سخت است. براي اينكه اينها را از كرمان به منطقه اي مثل خوزستان كه آب و هوايش خيلي تفاوت دارد بياوريد، بايد براي تغذيه، بهداشت، اسكان و استراحت، طهارت، آموزش، تيراندازي، رزم شبانه، استقرار در خط پدافندي و شناسايي آنها تدارك ببيني. 10-15 تا تدارك و كار اصلي لازم است كه اين گردان را حفظ كنيد. سردار شهيد حاج قاسم سليماني يكي از فرماندهان مقتدر ما بودند كه توانستند 300 نفر نيرو را هم آموزش دهند، تداركات اوليه و هم تدارك تسليحاتي و هم مانور عملياتي شان را فراهم كنند.

خواب را از چشمش گرفته بود

آن موقع ايشان سردار سليمان 21-22 ساله بود. همه ما همسن بوديم. هيكل لاغر و ضعيفي داشت. اما خواب را كامل از چشم خودش گرفته بود. دو نفر ديگر از برادران مثل آقاي بني اسدي و رحيمي كه با ايشان بودند به صورت شبانه روزي چهل روز كار كردند تا ما به شب عمليات رسيديم. جاده اي كه از حميديه و سوسنگرد به سمت بستان مي رفت ماموريت ما بود. حسين خرازي هم بايد از بالاي چذابه مي آمد. ما سمت چپ جاده سوسنگرد به سمت بستان از خط اول را به حاج قاسم سليماني و نيروهاي كرمان داديم. ماموريت ايشان اين بود كه خط اول دشمن، خط دوم دشمن و جاده تعاون (كه از پل سابله به هويزه مي رفت) را بگيرد. به نحو احسن شناسايي كرد، هم فرماندهانش را توجيه كرد. شب عمليات زمين يك مقدار خشك بود، و هوا مناسب نبود. وقتي نيروهاي شناسايي ما مي رفتند، پايشان را روي زمين مي گذاشتند صدا مي كرد؛ بوته ها خشك بود. به لطف خدا با اينكه دشمن صد در صد آماده بود – ما كه نمي دانستيم در جبهه دشمن چه خبر است، اسرايي كه مي گرفتيم مي گفتند صد در صد آماده اند – باران رحمت الهي شروع شد و ما عمليات مان را انجام داديم و حاج قاسم سليماني كه از خط اول عبور كرد، در خط اول دشمن درگيري شد. خط اول دشمن را كاملا منهدم و تصرف كرد و به سمت جاده تعاون رفت و مورد اصابت كاليبر دشمن قرار گرفت. كاليبر دوشكا ده برابر قدرتش بيشتر از كاليبر كلاش است. كاليبر دوشكا به دست حاج قاسم خورده بود و اين دست را تا نزديك آرنج منهدم كرده و عصب و استخوان را شكسته بود. حاج قاسم در همان صحنه بين خط اول و دوم دشمن روي زمين مي افتد.

وقتي خيال كردند حاج قاسم شهيد شده است

اينكه دست ايشان حالت خاصي داشت به خاطر همين بود؟

همين دستي كه انگشتر داشت و در صحنه جنايات آمريكايي ها آن را تا آرنج مي بينيم. به نظر من اين دست واقعا يك ويژگي بهشتي ديگري داشت. يعني يك قداست و حرمت ديگري داشت كه در حمله آمريكايي ها تا بازو قطع شد. بايد به عنوان يك سند براي ملت ايران ارائه شود. همه حاج قاسم را از همين دست شناختند. خدا مي خواست با نشان دادن اين دست زحمات هشت ساله جنگ حاج قاسم را به نمايش بگذارد تا رزمندگان دوران عزت و پيروزي الهي را فراموش نكنند. اين دست سند عزت ملت ايران  در دفاع مقدس بود كه در مجاهدت جبهه مقاومت تقديم خدا شد.

من با حاج قاسم تماس گرفتم ديدم صدايش قطع شد. به بيسيمچي او گفتم گوشي را بده دست حاجي.  رمزمان قاسم قاسم مرتضي بود. بيسيمچي گفت حاج قاسم شهيد شد. اين در تاريكي شب، دود و آتش و خمپاره بود. گفتم گوشي را به بني اسدي يا رحيمي بده. در تاريكي گشت و آنها را پيدا كرد. گفتم چي شده؟ گفت حاجي افتاد روي زمين و شهيد شده. حاجي بيهوش شده بود و آنها در تاريكي شب خيال مي كردند شهيد شده است.

من دو سه تا از بچه هاي اصفهان را فرستادم گفتم سريع با برانكار برويد. زير آتش رفتند. همين دوشكايي كه حاجي را زد، صد برابرش در هر نقطه شليك مي شد. بچه ها رفتند و الحمدلله ايشان را با برانكار آوردند. جيپ فرماندهي من پشت خاكريز بود كه حاجي را از روي خاكريز پايين آوردند. رفتم بالاي سرش، دستم را روي پيشاني حاجي گذاشتم ديدم گرم است؛ پيشاني اش عرق كرده بود اما اين دست كامل منهدم و رها شده بود. به بچه ها گفتم او را جمع و جور كردند. خون ريزي زياد بود و تركش به سينه حاج قاسم اصابت كرده بود. همانجا يك اورژانس و آمبولانس داشتيم؛ ايشان را سوار آمبولانس كردم و با سرعت رفتند اهواز، چون سوسنگرد يك اورژانس ضعيف داشتيم. تا اهواز حدود يك ساعت و نيم راه بود. هوا باراني شده بود و يك مقدار جاده لغزنده بود. اما احتياط كامل انجام شد و ايشان را به اهواز رساندند. ايشان بستري شدند و جانشينان ايشان كمك كردند و ما به تمام اهدافمان رسيديم.

به حاج قاسم گفتم اجر شهيد را ببري

ديگر در چه عمليات هايي با ايشان بوديد؟

در اين عمليات كه ايشان زخمي شد و از رده خارج شد. شهيد حسن باقري هم شب چهارم تصادف كرد و ايشان هم زخمي شد. ايشان را هم به بيمارستان بردند و بستري كردند. آقاي حسن باقري افشردي مي رود بيمارستان به عيادت قاسم سليماني. هردو نفر به تهران و مشهد اعزام مي شوند. بستان را فتح كرديم و تمام شد. دوباره عراقي ها عمليات كردند كه چذابه را بگيرند. آنجا هم جنگ سختي بود، شهيد داديم اما نگذاشتيم يك متر جلو بيايند. لشكر 25 كربلا 11 گردان در چذابه وارد عمل كرد. اين 11 گردان از چند استان بودند. لشكر امام حسين هم محور اصلي مقابله با دشمن در چذابه بود.

25روز بعد در جاده شوش به شوشتر يك قرارگاه به اسم كربلا بود. فرماندهان براي عمليات فتح المبين دعوت شده بودند. رفتم ديدم حاج قاسم دستش را گچ گرفته و آنجاست. من حاج قاسم را گرفتم و او را بوسيدم. گفتم تو شهيد شده بودي. بچه هايتان عنوان شهيد را برايت زدند انشاءالله اجر شهيد را ببري. آنجا صحبت كرديم. قاسم خودش فرمانده مقتدر، توانمند و فرمانده ارشد يك استان بود. نهايتا ما جلسه داشتيم. هم حسن باقري افشردي و هم خود من با برادر محسن [رضايي] صحبت كرديم كه حاج قاسم سليماني را به عنوان فرمانده تيپ يا لشكر بگذارد. البته من مي گفتم كه لشكر كربلا را به حاج قاسم بدهند من بروم يك لشكر ديگر تشكيل دهم. فرماندهي كل، آقا محسن، محبت كردند و ظرف 24 يا 48 ساعت بعد، حكم تيپ 41 ثارالله را براي ايشان زدند.

در فتح خرمشهر و عمليات هاي رمضان و والفجر يكي از يگان هاي عمل كننده سپاه تيپ 41 ثارالله بود

اين چه موقع بود؟

پايان سال 60. ما در آبان و آذر عمليات فتح بستان را انجام داديم و به منطقه فتح المبين آمديم. تقريبا همين زمان فعلي بهمن يا اول اسفند بود كه ايشان در سازماندهي دوم سپاه فرمانده تيپ شد. اولين تيپ هاي سپاه، لشكر امام حسين، عاشورا و 25 كربلا بود. بعد تيپ 8 نجف، 27 حضرت رسول (ص)، 7 وليعصر،  41ثارالله و 46 فجر براي فتح المبين تشكيل شد. آنجا ايشان يك گردان نيرو پيش ما داشت، ما آن گردان را رها كرديم و رفتند. حاج قاسم را به ارتفاعات دالپري فرستادند. (همينكه از انديمشك وارد منطقه دشت عباس دهلران مي شويد و به سمت مرز مي رويد ارتفاعات سر به فلك كشيده اي مي بينيد كه به آن دالپري و منطقه مورموري مي گويند.)

حاج قاسم را به اين منطقه تحت امر قرارگاه قدس فرستادند. بنا شد كه از روي ارتفاعات بيايد و در دشت عباس كه آنجا هم  دشمن لشكر زرهي داشت. تيپ 41 ثارالله حاج قاسم در اين عمليات دو گردان از بچه هاي كرمان داشت. الحمدلله عمليات شروع شد و قاسم در همين منطقه به دشمن حمله كرد و آنجا يك پيروزي چشمگير نصيب مان شد. بالغ بر حدود پنج شش روز زد و خرد سنگيني در فتح المبين داشتيم از جمله دشت عباس كه حاج قاسم به سمت تنگه ابوقريب قرار داشت. حاج قاسم آنجا هم زخمي شد، اما الحمدلله رب العالمين دشمن را شكست داد. در طول عمليات هاي ديگر مثل فتح خرمشهر، رمضان و والفجر يكي از يگان هاي عمل كننده سپاه سردار سليماني و تيپ 41 ثارالله بود.

مقتدر و صاحب نظر بود

از نظر برنامه ريزي جنگي در امور استراتژيك و تاكتيكي چه ويژگي هايي داشتند؟

در رده تيپي و لشكري كه حاج قاسم تشريف داشتند همه ما فرماندهان جمع مي شديم نسبت به يك منطقه عمليات نظر مي داديم و حاج قاسم هم عين شهيد خرازي و شهيد كاظمي نظر مي داد. جمع بندي نظرات با آقا محسن، آقا رشيد، آقا رحيم صفوي و در مقطعي با شهيد حسن باقري بود. اما از نظر نظامي و سازماندهي، آموزشي اقتدار بسيار كاملي داشت. حاج قاسم قبل از اينكه به جنگ بيايد مربي آموزشي هم بود. عجيب اينجا بود كه من حاج قاسم را مي ديدم كه خودش به تنهايي خيلي كارها را انجام مي داد. حتي در بحث تيراندازي، آموزش و طراحي ها به قرارگاه مي آمد و صاحب نظر بود. يك انسان مقتدر، توانمند، طراح و الهي بود. اينها تعريف نيست؛ واقعيت زحمات يك مجاهد مسلمان ايراني است كه عمل كرده است.

اين روحيه حاج قاسم، روش، منش او و اينكه فراجناحي عمل مي كرد. به گروه و دسته اي توجه نداشت. 10 سال در ركاب امام قاسم را به عنوان يك فرمانده مقتدر، مطيع فرمان حضرت امام مي دانيم. بعد از اينكه امام به رحمت ايزدي پيوستند و مقام معظم رهبري امام خامنه اي عزيز فرماند كل قوا و رهبر انقلاب شدند حاج قاسم همان توان، همان روش و  همان روحيه و همان افكار انقلابي و ارزشي و شهادت طلبي را در اختيار مقام معظم رهبري قرار داد، بدون اينكه هيچ تنشي ايجاد شود و با تمام توان از ولايت فقيه و از رهبري و امام خامنه اي بعد از امام اطاعت كردند. ايشان حدود 15 سال فرمانده لشكر 41 ثارالله بودند. ايشان درايت داشتند يعني اينكه اولا در جنگ يك فرمانده مقتدر، دوم خودش صاحب ايده و سازماندهي لشكر و سوم مورد وثوق امام و ولايت فقيه و مردم بود. قاسم از يك خانواده روستايي زحمت كش از سپاه كرمان آمده بود و آن روح بلند و مخلص روستايي را از اول تا آخر عمر حفظ كرد. پدر و مادر بزرگوار ايشان در زمان سرلشگر قاسم هنوز كشاورز و در روستا زندگي مي كردند. اين نشان از پاكي اين سردار سرافراز اسلام است.

حاج قاسم هم «اشداء علي الكفار» بود و هم «رحماء بينهم»

در سال 1370 هم بعد از جنگ ايشان را فرستادند مسائل ناامني در استان هاي كرمان، هرمزگان و سيستان و بلوچستان را حل كنند. احزاب، گروه ها و دسته هايي ضدانقلاب مسلح شده بودند. آنها از فرصت جنگ استفاده كرده بودند و رفته بودند و جاهايي را گرفته بودند. گروه هايي بودند كه هزار نفر تفنگ چي داشتند. حاج قاسم را آنجا فرستادند. حاج قاسم دو سال در منطقه كهنوج، كرمان و جازموريان، زاهدان، چابهار، نيك شهر و ايرانشهر به صورت يك يگان متحرك حركت مي كرد.

عيد سال 71 بود كه به زاهدان و چابهار رفتم و از چابهار به جاشك و كهنوج آمدم. سراغ حاج قاسم را گرفتم گفتند كهنوج است. رفتم گفتند جلسه دارد. با خانواده بودم. يك مقدار كنار اتاق جلسه يواشكي نشستيم تا جلسه اش تمام شد. وقتي آمد و با او صحبت كردم دست من را گرفت و گفت بيا برويم. ديدم يك آقايي كه سبيلش از سر لب هايش بيرون زده بود را دستگير كرده است. گفت اين هزار نفر تفنگچي داشته. تمام اين منطقه را به آشوب كشيده بود. دو شب پيش عمليات كرده و با استفاده از هلي كوپتر، نيرو و هلي برد اشرار را محاصره كرده بودند. حاج قاسم به او گفت برو زير هلي كوپتر را بشور و آب بپاش. اين اقتدار فرماندهي است كه روحيه نيروهاي اشرار را لجن مال و او را تنبيه كند و بعد رافت اسلامي را نشان مي دهد.

گفتم مي خواهي با او چه كني؟ چنين آدمي كه آدم كشته بود و راه بندان كرده بود حكمش اعدام بود. گفت هيچ مي خواهم آزادش كنم. گفت به او قول دادم كه به او امان نامه مي دهم؛ زير قولم نمي زنم. ايشان اينگونه رافت اسلامي، محبت ديني و اخلاق اسلامي را به منصه ظهور رساند و به او امان نامه داد و از او پشتيباني كرد. اسلحه نيروهايش را گرفت و گفت برويد به زن و بچه تان برسيد، بعد برايشان امكانات بردند. شايد آنجا حاج قاسم براي هفت هشت هزار نفر اشتغال ايجاد كرد. حاج قاسم ضمن اينكه اشداء علي الكفار بود رحماء بينهم بود. اين باعث شد كه تجربه حاج قاسم به كار نيروي قدس بيايد. سال 1376 رهبر عزيزمان امام خامنه اي به عنوان فرمانده معظم كل قوا حكم فرماندهي نيروي قدس را به ايشان داد. البته نيروي قدس را سردار وحيدي تشكيل داده بودند كه عمليات هاي متعدد را در عراق زمان صدام انجام مي دادند. اول قرارگاه رمضان بود و بعد نيروي قدس شد.

اسرائيل 33 روز مقابل حزب الله و طرح ها و انتقال تجارب نيروي قدس ما نتوانست جايي را بگيرد

قرارگاه قدس قبل از حاج قاسم چه مي كرد؟

قبل از حاج قاسم قرارگاه رمضان را داشتيم كه تمام عمليات هاي درون عراق زمان جنگ را با صدام انجام مي داد. بعد از اينكه جنگ تمام شد قرارگاه رمضان حدود سال 1373 يا 74 نيروي قدس شد. فرمانده نيروي قدس سردار وحيدي بود. سردار وحيدي معاونت اطلاعات سپاه بود. در خود ايران نيروهاي متفاوتي مثل سپاه بدر يا احزابي كه در منطقه كردستان عراق بودند. در خارج از كشور، حزب الله لبنان را داريم. در عراق گروه هاي متعدد را داريم، در سوريه همينطور. حاج قاسم وقتي حكم را گرفت در ايران متوقف نشد. او با تمام توانش از سال 76 وارد عراق و از آنجا وارد لبنان شد و تمام اين گروه هايي كه مسلح و متفرق بودند را با همان رافت اسلامي و اخلاق كريمه خودش دور هم جمع كرد و توانست يك سازماندهي قدرتمندي به وجود بياورد كه آنقدر منسجم، آماده، تسليح شده و با امكانات بود كه 33 روز جنگ لبنان مديريت شد. ارتش اسرائيل چهارمين يا پنجمين ارتش دنياست كه در جنگ شش روزه چند كشور عربي را شكست داد. اما در مقابل حزب الله و سردار قاسم سليماني ما نتوانست در 33 روز جايي از لبنان را بگيرد و آنجا با يك شكست مفتضحانه رو به رو شد و فرار كرد.

بار دوم اسرائيل 22 روز عمليات كرد كه آنجا هم شكست خورد. در حدي شد كه ناوچه ها و ناوهاي اسرائيلي كه در درياي مديترانه بودند را بچه هاي حزب الله در ساحل دريا در  صور و صيدا مورد هدف قرار دادند و سه تا از ناوها را منهدم كردند. رسما اعلام مي كردند و رسما هم مي زدند. سيدحسن نصرالله رسما اعلام كرد. چون اولين را كه زدند اسرائيلي ها گفتند سيستم هاي ما خاموش بود و آماده نبوديم. سيدحسن نصرالله اعلام كرد حالا سيستم هايتان را روشن كنيد ما فلان ساعت مي زنيم. اين قدرت، شجاعت و جسارت در هشت سال جنگ ما آمد و به لبنان رفت. الحمدلله اين تجربه، تخصص، علم و اين توان به آنجا منتقل شد. اين زحمات سردار شپهبد شهيد قاسم سليماني بود.

گروه هاي مسلح كشورهاي عربي با وجود حاج قاسم انسجام پيدا كردند

ايشان چطور در منطقه به فرمانده مقتدري تبديل شد كه مورد توجه يك جهان قرار گرفت؟

به طور كلي گروه هاي مجاهد و مبارزي كه در عراق، سوريه و لبنان بوده اند دنبال اين بودند كه خودشان انسجامي پيدا كنند. ورود حاج قاسم، روش و منش حاج قاسم و فرماندهي حاج قاسم و نوع ارتباطات حاج قاسم با تمام سرران عشاير، تمام سران گروه هاي مسلح مبارز در كشورهاي عربي باعث شد كه يك انسجام واقعا الهي پيدا كنند. آيه اي كه خدا مي فرمايد «و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا» به منصه ظهور رساند و تمام اينها را توانست با روحيه بلند خودش كنار هم جمع كند و به يك پيروزي لذت بخش به عنوان جبهه مقاومت دست پيدا كرد. امروز در لبنان يك اقتدار و توانايي در ارتش، مردم و حزب الله است كه از همانجا مي توانند آن چنان سيلي به اسرائيل بزنند كه ديگر نتواند بلند شود. در عراق همينطور. در عراق بيش از دو ميليون حشد الشعبي و بسيجي سازماندهي شده است. در سوريه كه سازماندهي نيروي مردمي نداشت الان بيش از يك ميليون و 500 هزار بسيجي در ارتش سوريه تشكيل شده است. يمني ها هم مسلمان بودند و از ولي فقيه و رهبري ما اطاعت داشتند و به حضرت امام و سپس به امام خامنه اي اعتقاد داشتند. اينها باعث شد كه بند اتصال حاج قاسم با اينها محكم شود و به لطف خدا مردم يمن، عراق، سوريه، لبنان و فلسطين اشغالي روي پاي خودشان با آموزش و توان و سلاح موجود با دشمنان اسلام بجنگند.

ابومهدي المهندس مي گفت به عنوان يك سرباز از حاج قاسم اطاعت مي كنم

من وقتي سال 69 و 70 فرمانده سپاه بدر بودم ابومهدي المهندس ستاد سپاه 9 بدر ما بود. ايشان خودش يك فرمانده مقتدر در رده حاج قاسم سليماني بود اما مي گفت كه من به عنوان يك سرباز  از حاج قاسم اطاعت مي كنم. يعني يك نفوذ در قلوب مردم و رزمنده ها و همه احزاب و اقوام كشورهاي سوريه، عراق و لبنان و حتي فلسطين اشغال (در غزه) پيدا كرد كه از حاج قاسم مثل امام خميني و امام خامنه اي اطاعت مي كردند.

چطور چنين ارتباط شخصي قوي با آدمها برقرار مي كرد؟

 

آهنربا چطور تشكيل مي شود؟ يك شبكه مغناطيسي به يك آهن وصل مي كنند كه مي شود آهنربا. اين آهنربا را شما هرجا بگذاريد هزاران هزار براده آهن را به خودش جذب مي كند. حاج قاسم به نظر من روحش با مغناطيس الهي ارتباط پيدا كرده بود و ويژگي هاي شخصي او از قبيل ولايت پذيري، اخلاص، شجاعت، معرفت، تدبير، حضور، نترسي و خطرپذيري موجوديتش را تقويت كرده بود. اين ها باعث شد كه اين مغناطيس روز به روز در ايشان قدرتمند شود و عين يك آهنربا همه احزاب و گروه هاي متفرق را به خودش جذب كند و جبهه بزرگ مقاومت و مدافعان حرم اهل بيت را تشكيل دهد.

حاج قاسم با هلي كوپتر وسط محاصر نشست

شما مورد عجيب يا خاصي از ارتباط ايشان با گروه هاي مختلف كه شايد در حالت عادي باورش عجيب و غيرمنتظره باشد سراغ داريد؟

در بحث مبارزه، مجاهدت و جنگ حلوا و شيريني تقسيم نمي كنند. فرماندهي در رده حاج قاسم سليماني مي آيد با يك گردان حزب الله و مردم سوريه در حلب و مناطق جنگي حضور پيدا مي كند و مي جنگد. ما خودمان جنگيده ايم و فرمانده بوديم. شما هرجا حتي اگر در خانه تان تكبر كنيد، خانواده تان قبول تان ندارد. روحيه معرفت، شجاعت و ايمان به كار در حاج قاسم باعث سربلندي او و انسجام آنها شد. حاج قاسم بي تكبر با سادگي كامل و اخلاص انجام وظيفه مي كرد.

نمونه اي كه مي فرماييد در حلب، محاصر كامل، نيروهاي اسلامي (نيروهاي حاج قاسم) در محاصره بودند و حاج قاسم با هلي كوپتر بلند مي شود و وسط آنها مي نشيند. شما خودت اگر آنجا باشي اين كار چه تاثيري بر رويت مي گذارد؟ عاشق حاج قاسم مي شوي. ديگر حاج قاسم را به عنوان يك فرمانده مومن، متدين و شجاع مي پذيري. اين خيلي مهم است كه فرمانده نيروي قدس ايران با هلي كوپتر زير تير و تركش برود وسط دشمن فرود بيايد.

حاج قاسم مي گفت اگر اين اقتدار سپاه را با كارهاي سياسي معامله كنيم سنگ روي سنگ بند نمي شود

اين همان است كه رهبري فرمودند محاصره 360 درجه اي؟

بله. در چند نقطه آنجا مثلا در نبل الزهرا هم اين كار را كرد. مردم آن را مي بينند ديگر. آحاد ملت، رزمندگان آنها، آحاد ملت شان اين را مي بيند. شهيد همداني، شهيد قاسم سليماني و شهداي مدافع حرم باعث شدند كه ارتش سوريه قرآن خوان و نمازخوان شود. اگر از من كسي عمل خلافي ديد، آن عمل خلاف باعث مي شود از من زده شوند اما اگر عمل پسنديده اي از من ديده شد قطعا انسان هاي مخلص، معتقد و متدين گرد آن جمع مي شوند و قاسم با عزت و صلابت اين چهل سال عمرش را در انقلاب به پايان رساند. قاسم چند برابر عمرش به اسلام و مردم خدمت كرد.

من چهل سال با او رفيق بودم. هيچ وقت نديدم پشت سر كسي حرف بزند. هيچ وقت نديدم به كسي توهين كند. انتخابات مي آمد و مي رفت و مي گفت ما چشم مان به دست رهبري مان باشد، گوش به فرمان باشيم و وارد معركه هاي سياسي هم نشويم؛ قداست و حرمت سپاه بالاتر از اين حرفهاست. قداست و حرمت سپاه و بسيج خون شهيد است؛ خون آن جانبازان، آزادگان و شهداي عزيز زمين ريخته شده است و ما سپاه و يك قدرت مقتدر شديم. حالا اگر ما آمديم و اين اقتدار و اين عزت را با كارهاي سياسي معامله كرديم، ديگر سنگ روي سنگ بند نمي شود؛ سپاه عاشق عاشق خدا، عاشق ولايت فقيه، عاشق امام زمان است. ما بايد حاج قاسم را به عنوان يك فرمانده مقتدر جهادي، شجاع، مدير، مدبر سرلوحه كار خودمان قرار دهيم و الگويي براي همه جوان هاي ما شود. وقتي در اين زمان سردار سليماني و سردار ابومهدي المهندس به دست جنايتكاران آمريكايي شهيد مي شوند يعني مسلمانان جوانان و مردم شريف عراق و ايران با هم باشيد تا الهي شويد؛ با هم باشيد تا پشت دشمنان را به خاك بماليد. سپهبد سليماني و ابومهدي بحمدالله در اين حماسه بزرگ سربلند بيرون آمدند و الگوي همه ما شدند.

حاج قاسم در والفجر 8، 78 روز شبانه روزي با دشمن جنگيد

شما تا فتح المبين را توضيح داديد. لطفا به عمليات بيت المقدس هم اشاره كنيد.

ايشان هم بودند. اما … .

اما در والفجر 8 نقش جدي تري داشتند.

در والفجر 8 شهر فاو كه سه كيلومتر بود را خود من (لشكر 25 كربلا) عمل مي كردم. سمت چپ ما لشكر 7 وليعصر بود. سمت چپ لشكر وليعصر، لشكر 19 فجر بود و سمت چپ 19 فجر لشكر 41 ثارالله بود. عملياتي كه به عهده حاج قاسم سليماني گذاشته بودند اين بود كه از اروند عبور كند، خط اول و دوم دشمن را بگيرند. يك جاده بود كه از فاو مي آمد و به دريا مي خورد كه به آن راس البيشه مي گويند. سه كيلومتر آنجا ماموريت سردار سليماني بود كه الحمدلله شب 21 بهمن سال 64 عمل كردند تمام خطوط دشمن را گرفتند و نيروهاي دشمن را اسير كردند و تا ساحل خور عبدالله پيشروي كردند. حاج قاسم يكي از فرماندهاني بودكه 78 روز در فاو شبانه روز با دشمن جنگيد. وقتي كه ما فاو را گرفتيم يك جبهه به سمت بصره، يك جبهه به سمت ام القصر و يك جبهه به سمت جاده فاو بهار و بصره آمديم. لشكر ها اينجا تقسيم شدند. يكي از لشكرهايي كه ايستاد و جنگيد لشكر حاج قاسم بود. با اينكه نيروهاي كرمان نسبت به لشكرهاي ديگر نيروي كمتري داشتند اما انصافا ايشان آنجا 78 روز با تمام توانش جنگيد.

بعد از آن عمليات كربلاي 4، ام ‌الرصاص بود كه لشكر كربلا وسط ام الرصاص قرار مي گرفت. پشت آن جزيره ام‌البابي بود و ابو الخصيب بود كه از فاو به بصره مي رفت. آنجا با ما بود. سمت راست ما لشكر 41 ثارالله شهيد سليماني بود. 24 ساعت بعد از شبي كه عمليات كرديم دستور عقب نشيني صادر شد. به منطقه كربلاي 5 آمديم. آيت الله هاشمي رفسنجاني فرمانده جنگ بودند. دستور دادند كسي از نيروها از منطقه خارج نشود. حتي گفتند مجروحان هم خارج نشوند. در صدام غرور كاذبي به وجود آمد و كربلاي 4 را براي خود يك پيروزي بزرگ حساب كرد و به عربستان رفت. فهد از او استقبال كرد و كلاش طلا به صدام هديه كرد. صدام آنجا گفت ما در كربلاي 4 ايراني ها را شكست داديم و تا شش ماه ديگر توان ندارند. با تدبير آيت الله هاشمي رفسنجاني، سپاه از منطقه خارج نشده بود. با حاج قاسم سليماني، شهيد خرازي، شهيد احمد كاظمي،  آقاي كوثري، شريعتي، آقاي رئوفي، آقاي اسدي و همداني  سه چهار شب در قرارگاه به بحث نشستيم و عمليات در منطقه كربلاي 5 شرق بصره را همه پذيرفتند و براي شهادت پاي كار عمليات آمدند.

معجزه در عمليات كربلاي 5

منطقه كربلاي 5 مملو از ميادين مين و آب گرفتگي هاي سختي بود. آنجا سخت ترين نقطه را به من و قاسم دادند؛ ما بايد از پنج كيلومتر از مرز خودمان – كه عراقي ها موانع انداخته بودند – تا ضلع شرقي كانال ماهيگيري در هفت كيلومتري بصره از طريق پنج كيلومتر آب شناسايي مي رفتيم كه موانق و ميادين زيادي داخل آن بود.

خداوند در شناسايي به ما كمك كرد؛ پرنده ها و مرغابي هاي سياه رنگي كه مثل سر غواصها بود روي آب آمدند و غواصان ما از بين پرندگان رفتند و هم ريزگرد آمد و تمام آسمان منطقه خرمشهر و آبادان را پوشش داد و ما همه تجهيزات مان را در آن تاريكي كه ماهواره، ديده بان و جاسوس نمي توانستند ببينند انتقال داديم.

اين ها معجزات الهي بود؛ خداوند دقيقا اينگونه به ما كمك مي كند اگر ما روح معنوي داشته باشيم، با خدا باشيم و دولت مان جهادي اداره شود. جهادي يعني خدا در نظرت باشد. امام (رض) دو ملاك را ملاك اصلي قرار مي دادند: تقوا و جهاد. شما در همين كار خودتان اگر تقوا داشته باشيد و روحيه تان جهادي هم  باشد كارتان درست در مي آيد. اما اگر يك چشم تان به غرب باشد، يك چشم تان به شرق باشد خدا موفق تان نمي كند.

شب عمليات كربلاي 5، صدام هزار فرمانده را به گاردن پارتي دعوت كرده بود

ما آنجا به اهل بيت متوسل شديم و به خدا توكل كرديم. خدا صدام را فريب داد. دقيقا شب عمليات كربلاي 5 صدام بالغ بر هزار نفر از فرماندهان گردان، تيپ، لشكر و قرارگاه را به بغداد و گاردن پارتي براي دادن مدال دعوت كرده بود. دقيقا مراسم صدام ساعت هفت و نيم شب شروع مي شد ما ساعت 10 و نيم شب به عراق زديم. يكي از معجزات الهي بود كه هيچ فرمانده اي در منطقه وجود نداشت.  ما راحت رفتيم خط اول و دوم را گرفتيم. در غرب كانال ماهيگيري من، حاج قاسم سليماني و كوثري در شش كيلومتري بصره 22 روز با دشمن جنگيديم كه روزي 40-50 هزار گلوله روي سر ما ريخته مي شد. براي من و قاسم 12 موشك اسكات زدند. آنجا قاسم با وجود اينكه خيلي از بچه هايش آنجا شهيد شدند خم به ابرو نياورد و من آنجا شجاعت، اقتدار و مقاومت سردار رشيد اسلام سپهبد قاسم سليماني را ستايش كردم كه اين بشر چقدر خالصانه و بي ريا كار مي كرد. ما نه مي توانستيم آب بخوريم، نه مي توانستيم دستشويي برويم نه مي توانستيم غذا بخوريم و نه بخوابيم. ما 22 روز نمازمان را با پوتين خوانديم. تمام لباس ما  خون بود. موشك هاي اسكاتي را كه مي زدند به باتلاق درياچه نمك مي خورد و گل و لاي بالا مي رفت و روي سر ما مي ريخت. آب هم نبود كه دست و روي مان را بشوريم. يك پل بود كه شب در لحظه اي امكانات مي آمد. تمام نيروهاي ما زخمي يا شهيد شدند. يك گردان 300 نفره مي آمد و تا فردا شب 50 نفر زنده مي ماندند، بقيه شهيد و زخمي مي شدند. ما در اين 22 روز با قاسم و محمد كوثري كتف ارتش عراق را از پشت گرفتيم و الحمدالله دشمن آنجا يك تلفات بسيار بسيار سنگين داد و شكست فاحشي خورد و قطعنامه 598 آنجا رقم خورد و همه لشكرهاي سپاه و ارتش واقعا فداكاري كردند، خصوصا هوانيروز، نيروي هوايي و توپخانه.

عربستان بعد از فتح خرمشهر به صدام 46 ميليارد دلار داد

نظر سردار سليماني درباره قطعنامه 598 چه بود؟ آن زمان عده اي مخالف اين قطعنامه بودند، مي گفتند جنگ بايد ادامه پيدا كند. البته عده اي هم مي گفتند اين اتفاق بايد زودتر مي افتاد.

آن عده اي كه مي گويند چرا زودتر اتفاق نيفتاد چرا خودشان نيامدند بايستند و تمامش كنند؟ كجا بوديد؟ در تهران و اصفهان قايم شده بوديد و حالا تحليل مي كنيد؟ كسي كه مي گويد بعد از فتح خرمشهر چرا جنگ تمام نشد خودش كجا بود؟ نمي شود تحليل آب دوغ خياري كرد. ما از اول جنگ تا فتح خرمشهر 50 هزار اسير گرفتيم، تمام اين ژنرال ها و فرماندهان عراقي كه گرفتيم مي گفتند دنبال براندازي هستند و مي خواهند ادامه دهند. ما مي گفتيم تنبيه متجاوز، غرامت جنگي و عقب نشيني به مرزها. امام اين سه راهكار را فرمودند. اين منطقي است. به هيچ يك از اين ها تن ندادند. ضمن آنكه عربستان بعد از فتح خرمشهر 46 ميليارد دلار به صدام داد و ارتش او را تجهيز كردند. ما تحليل هاي بيخودي نبايد بكنيم. تحليل بايد واقعي باشد.

بدن صدام را سگ ها تكه تكه كردند و مرقد امام ما با چهار گلدسته مأواي شيعيان شده است

در مورد قطعنامه ما تابع نظر امام بوديم؛ از خودمان حرفي نداشتيم. وظيفه ما اين بود كه بجنگيم. واقعا اواخر جنگ امكانات مان كم بود. آقاي رضايي خدمت امام نامه نوشتند كه اين امكانات را مي خواهيم كه شر صدام را بكنيم. اما توان نظام هم آنقدر نبود؛ در محاصره اقتصادي بوديم، آمريكايي ها در منطقه هواپيماي مسافربري مان را زدند و … . ديگر تصميم ولي فقيه و امر امام بود كه قطعنامه را پذيرفتند. امام با خدا معامله كرد و فرمود جام قطعنامه را سركشيدم. از طرف ديگر اما خداوند چنان سيلي در صورت صدام زد كه به كويت حمله كرد. در كويت كشورهاي متحد ارتش عراق را كامل منحل كردند. ما بايد پنج سال مي جنگيديم تا اين ارتش را منهدم كنيم، اما خدا با يك حركت خود صدام تلافي جام زهر را در آورد. الان صدام كجاست و امام كجاست؟ اين خودش يك معادله معنوي، سياسي و ارزشي است كه صدام به دار آويخته شد و بدنش را سگ ها تكه تكه كردند و خوردند و مرقد امام ما با چهار گلدسته و گنبد ماوايي براي همه شيعيان شده است. هر عراقي شيعه كه بچه هايشان هم كشته شدند وقتي به تهران مي آيند دنبال مرقد قائد خميني هستند. اين قائد خميني، قائدي بود كه از خدا دستور مي گرفت. صدام از كه دستور مي گرفت؟ از دنيا؛ از ابرقدرتها. صدام به دار فاني رفت اما امام به دار باقي شتافت و الحمدلله هر شهيد و رزمنده اي كه امروز در راه خدا مجاهدت كند و كفار  را بكشد و عزت براي مسلمين بياورد امام در آن شريك است. يكي از سرداران امام سپهبد شهيد قاسم سليماني و ديگري ابومهدي المهندس است. ملاحظه كنيد خدا چه عزتي به آنها داد.

حاج قاسم دو ماه پيش به رئيس بنياد شهيد گفت پرونده شهادتم را روي رو بياور

به اين اشاره كرديد كه وارد مسائل سياسي نمي شدند. رويكرد سردار سليماني نسبت به وصيت نامه امام درباره منع حضور نظامي ها در سياست چه بود؟

قاسم سليماني اصلا در بحث هاي سياسي و تنش زا وارد نمي شد. سرش به كار خودش بود. كسي كه در اين كشور خودش را مطيع رهبري و ولايت قرار دهد ديگر نبايد در جاي ديگر دخالت كند. هر كسي بايد در كرسي خودش باشد. قاسم يك شمه از قدرت سياسي خط امامي داشت و آن راه را از روز اول با امام خميني و سپس با امام خامنه اي طي كرد. يعني اينگونه نبود كه بنشيند، تجزيه تحليل كند كه اگر فلاني رئيس جمهور شد يا فلاني شهردار و رئيس مجلس شد چه كار كنيم. سرش به كار خودش بود و كار خودش را انجام مي داد. خداوند هم جاه و مقام قاسم را اينگونه اللهي وسيع كرد.

آخرين ملاقات تان با سردار سليماني كي بود؟

يك هفته قبل از شهادتش جلو در خانه. خانه هاي ما كنار هم است. يك هفته قبل از شهادتش با هم قرار گذاشتيم كه بچه هاي جبهه و جنگ، فرماندهان قديمي را به دفتر حاج قاسم دعوت كنيم و حاج قاسم يك صبحانه يا ناهار بدهد كه ديگر رفت.

حاج قاسم آقاي شهيدي، رئيس بنياد شهيد را ديده و به او گفته بود پرونده شهادت من كجاست؟ اين مال يكي دو ماه قبل است. آقاي شهيدي گفته بود پرونده تو آخر آخر شهداست. حاج قاسم جواب داده بود پرونده من را بياور روي روي پرونده شهدا. اين خيلي مهم است كه براي طرف اين طور يقين حاصل شود و حاج قاسم ئ ابومهدي به يقين كامل دست پيدا كردند و با هم به سفر آخرت رفتند.

خدا مقرر كرد حاج قاسم كنار شش امام معصوم شهيد شود

ما با هم قرار گذاشته بوديم كه دوستان قديمي مان را براي ناهار يا صبحانه در دفتر حاج قاسم جمع كنيم كه حاج قاسم به ماموريت لبنان رفتند. به سوريه براي زيارت حضرت رقيه (س)  و زينب (س) رفتند و بعد از آنجا آمد به امام حسين (ع) لبيك گفت.

خدا مي خواهد اين را برساند كه بچه هاي ما بچه هاي وحدت و انسجام هستند. در كنار شش امام شهيد ما (خصوصا امام حسين) بدنش تكه تكه و شهيد شد. اين ها همينطوري اتفاق نمي افتد. آمريكايي ها و صهيونيست ها از مدتها قبل دنبال اين بودند كه حاج قاسم را ترور كنند اما الحمدلله تيرشان به سنگ خورده بود. خدا اينگونه مقرر كرد كه حاج قاسم بعد از زيارت حضرت رقيه (س) و زينب (س) به عراق برود و با ابومهدي و چند نفر ديگر از عزيزان در كنار شش امام معصوم ما تكه تكه شوند. اين در تاريخ نظام مقدس جمهوري اسلامي و ملت هاي مسلمان و آزاده خصوصا شيعيان ثبت و ضبط است. خدايا خداوندا بر محمد و آل محمد و بر شهداي عزيز اسلام و كشورمان ايران و بر امام شهدا خميني كبير و بر قاسم سليماني و ابومهدي المهندس درود فرست و همه مسلمانان و جوانان را ياري و كمك كن تا راه سردار سليماني ها را سرلوحه زندگي شرافتمندانه خود كنند. آمين يا رب العالمين.

 


برگشت به تلکس خبرها