عباس عبدي در روزنامه اعتماد نوشت: واكنش نواصولگرايان تندرو به اتفاقات بعد از مرگ مهسا اميني جز ناآگاهي و حقارت و عجز، نشان ديگري در سياست اين مجموعه ندارد.
پس از اين رويدادها بود كه اين جماعت در رسانهها و خبرگزاريها و روزنامهها و در مجلس يا منبر خود فغان برآوردند كه همه اينها زير سر اصلاحطلبان است و كلماتي را عليه آنان و معترضين به كار بردند كه شايسته گويندگانش بود. در نابخردانه بودن اين اتهامات همين بس كه حوادث ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ با حمايت و جرقه زدن يا دميدن به آتش اعتراضات از سوي همين گروه از نواصولگرايان فوران يافت. حتي در آن زمان و بهطور مشخص در سال ۱۳۹۶ بيشتر اصلاحطلبان منتقد آن رفتار بودند و اعلام موضع هم كردند، در سال ۱۳۹۸ ديگر جايي براي انتقاد باقي نمانده بود و سكوت كردند، پس چرا آن دو اعتراض در آن ابعاد شكل گرفت؟
اكنون هم به بركت سياستهاي جاري كه جامعه را غيرسياسي كردهاند، اغلب اين معترضين احتمالا اصلاحطلبان را نميشناسند، همچنانكه حكومتيها را هم نميشناسند. اين نسلي است كه نهادهاي آموزشي، رسانهاي و ديني موجود آنان را تربيت كرده است و ربطي به اصلاحطلبان ندارند و نه تنها آنان را نميشناسند، بلكه آنهايي هم كه ميشناسند، منتقد يا حتي معترض اصلاحطلبان هستند. حالا چگونه ميتوان گفت كه اينها در نتيجه مواضع فعلي اصلاحطلبان وارد اين ميدان شدهاند؟
اين جماعت اگر نميترسيدند، ادعاي خدايي ميكردند، ولي از مواجهه منطقي عاجز هستند و توليد و انتشار چهار تا مناظره بسيار عادي را هم تحمل ندارند. اولين جاهايي را كه مسدود ميكنند، مجاري اظهارنظر و اطلاعرساني است. آنان با دستهاي خود، مرجعيت رسانهاي را به آن سوي آب برده و دو دستي به دشمنان تقديم كردهاند، حالا مدعي هم شدهاند.
هيچ وصفي جز حقارت براي رفتار سياسي اين جماعت نميتوان اطلاق كرد. از يك سو كوچكترين رفتاري كه در ميان معترضين و منتقدين خلاف ضوابط ببينند، آن را به همه آنان تعميم ميدهند، مثل آتش زدن پرچم كه به احتمال از خودشان بودن را نبايد ناديده گرفت، حتي اگر هم يك نفر آن را انجام داده باشد، ربطي به معترضين ندارد و از سوي ديگر كارهاي رسمي خودشان را هم نميپذيرند و آنها را هم متوجه طرف مقابل ميكنند! حتي مسووليت اينكه در لواسان ميتوان بنِري به نام دادستاني نصب كرد و مانع چند تني نيوجرسي آنجا قرار داد را نميپذيرند و آن را هم به عهده ديگران مياندازند. اينكه مسووليت مواضع يك نفر از خودشان كه در همه جا تحويلش ميگيرند، هر حرفي را ميزند و اتفاقا اجرا هم ميشود را نميپذيرند يا مواضع يك خبرگزاري مهم خود را هم ناديده ميگيرند، در مقابل همه تقصيرات را مثل عجوزها به گردن ديگران مياندازند. اين نهايت توهم در عين حقارت است.