پيام نفت -رسانه خبري تحليلي نفت، گاز و انرژي : پاسخ آيت الله العظمي مكارم به تفاسير عجيب علماي اهل سنت از واژه «اولي الامر»
دوشنبه، 24 مرداد 1401 - 02:27 کد خبر:49477
پيام نفت:

آيت الله مكارم

حوزه/ بعضى از مفسّران اهل سنت مى گويند: «منظور از اولى الامر، حكّام و امراء و شاهانند! و هر حاكمى بر مسلمانان حكومت كند، عادل باشد يا ظالم، در مسير صحيح باشد يا منحرف، دستور به اطاعت خدا دهد يا...

به گزارش خبرگزاري«حوزه»، حضرت آيت الله مكارم شيرازي در پاسخ به اين پرسش كه: علماي اهل سنت در تفسير واژه «اولي الامر» چه مصاديقي براي آن ذكر كرده اند؟، بيان كردند: مفسران و علماى اهل سنّت در معنى «اُولِي الْاَمْرِ» اختلاف زيادى دارند؛ بعضى آن را به معنى صحابه و بعضى به فرماندهان لشكر و بعضى به خلفاى چهارگانه تفسير كرده اند؛ در حالي كه هيچ دليل روشنى براى اين تفسيرهاى خود بيان نكرده اند.

خداوند در آيه 59 سوره نساء مي فرمايد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اَطيعُوا اللَّهَ وَ اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِي الْاَمْرِ مِنْكُمْ فَاِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ اِلَي اللَّهِ وَ الرَّسُولِ اِنْ كُنْتُمْ تُوْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ اَحْسَنُ تَاْويلاً»؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر [خدا] و اولي الامر خود را. و هر گاه در امرى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر باز گردانيد [و از آنها داورى بطلبيد] اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد. اين [كار براى شما] بهتر، و عاقبت و پايانش نيكوتر است).

جمع ديگرى «اولى الامر» را به معنى علما و دانشمندان شمرده، و به آيه شريفه 83 سوره «نساء» استناد نموده اند: «وَاِذَا جَاءَهُمْ اَمْرٌ مِّنَ الْاَمْنِ اَوِ الْخَوْفِ اَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ اِلَى الرَّسُولِ وَاِلَى اُولِي الْاَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ...»؛ و هنگامى كه خبرى از پيروزى يا شكست به آنها برسد [بدون تحقيق] آن را شايع مى سازند، در حالى كه اگر آن را به پيامبر(صلى الله عليه وآله) و پيشوايان [كه قدرت تشخيص كافى دارند] بازگردانند از ريشه هاى مسايل آگاه خواهند شد....

ولى با توجه به اينكه آيه مورد بحث درباره اطاعت بدون قيد و شرط است و آيه 83 سوره «نساء» درباره سؤال و تحقيق است، دو مطلب مختلف را بيان مى كند و هرگز نمى ‌توان هر دو را به يك معنى دانست، تحقيق از «عالم» مطلبى است و اطاعت بى قيد و شرط از «اولى الامر» مطلبى ديگر؛ دومى جز درباره معصومان تصور نمى شود، ولى اولى مفهوم گسترده ‌اي دارد.

بعضى از مفسّران اهل سنت احتمال پنجمى در اينجا داده اند كه منظور از «اولى الامر» مجموع نمايندگان عموم قشرهاى مردم و حكام و زمامداران و علماء و صاحب منصبان در تمام شئون زندگى مردم هستند و به تعبير ديگر منظور جماعت اهل حل و عقد است كه هر گاه آن ها بر چيزى اتفاق كنند، اطاعت آن ها بى قيد و شرط واجب است (مشروط به اينكه آن ها از ما باشند چون «منكم» در آيه شريفه چنين شرطى را ذكر كرده و مخالفت با سنت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) ننمايند، و نيز در بحث هاى خود تحت فشار اجبار نباشند، و اتفاق نظر داشته باشند و آن مسئله از مسايل عامه باشد).

اين مجموعه در مسايلى كه نصّى از طرف شارع مقدس در آن نرسيده است واجب الاطاعه اند و مى توان گفت مجموعه آنها معصوم هستند، و لذا امر به اطاعت آنها بى قيد و شرط شده است.(1)

به اين ترتيب آنها «اولى الامر» را مجموعه اى از علما و دانشمندان و اهل حل و عقد مى داند كه پنج شرط در آن جمع باشد:

1ـ مسلمان بودن

2ـ عدم مخالفت با سنت

3ـ عدم اجبار در اظهار عقيده

4ـ اظهار نظر در خصوص مالانص فيه

5ـ اتفاق نظر داشتن

و چنين مجموعه اى را معصوم مى شمرد.

آيا به راستى منظور از «اولى الامر» در آيه شريفه همين است؟ و آيا به راستى اهل عرف و اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) هنگامى كه اين آيه را مى شنيدند چنين معنايى استفاده مى كردند؟! و يا اين معنى با تكلف فراوان بر آيه تحميل شده، تا مبادا تفسير آيه از مسئله امامان معصوم(عليه السلام) كه شيعه به آن معتقد است سر درآورد؟!

* سخن فخر رازي دربارۀ واژۀ اولي الامر

ظاهراً ريشه اين سخن، از كلام فخر رازى گرفته شده است كه مى گويد: «تعبير «اُولى الاَمْرِ مِنْكُمْ» در آيه نزد ما دلالت بر اين دارد كه اجماع امت حجت است! چراكه خداوند متعال امر به اطاعت اولى الامر به طور قطع (بى قيد و شرط) فرموده است، و هر كس كه خداوند اين گونه امر به اطاعتش كند بايد معصوم از خطا باشد؛ زيرا اگر معصوم نباشد احياناً خطا مى كند و در اين صورت از يك سو عمل كردن به فرمان او واجب است و از سوى ديگر به خاطر خطا بودن، حرام و لازمه آن، اجتماع امر و نهى در فعل واحد و عنوان واحد است و اين محال است. پس از اينجا روشن مى شود كه امر مطلق به اطاعت «اولواالامر» دليل بر معصوم بودن او است.

سپس مى افزايد: اين معصوم يا مجموع امت است يا بعضى از امت اسلامى، احتمال دوم قابل قبول نيست؛ زيرا ما بايد آن بعض را بشناسيم، و به او دسترسى داشته باشيم و از وى استفاده كنيم؛ در حالى كه در اين زمان از شناخت امام معصوم و دسترسى به او و استفاده از وى عاجزيم، بنابراين معصومى كه امر به اطاعت بى قيد و شرط او شده فرد يا گروه خاصى نيست و طبعاً بايد منظور اجماع امت باشد».(2)

آنچه فخر رازى و نويسنده «المنار» و امثال آنها را در تنگنا قرار داده كه آيه را چنين تفسيركنند [آن هم تفسيرى كه به يقين هيچ يك از صحابه و ياران رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به هنگام نزول آيه، اين چنين تفسيري از آن نداشتند] به دليل همان پيش داورى هايى است كه مانع مى شود از اينكه مفهوم آيه را در امامان معصوم اهل بيت(عليهم السلام) جستجو كنند. از يك سو دلالت آيه بر معصوم بودن «اولى الامر» معلوم است و از سوى ديگر بنا نيست شخصى را به عنوان امام معصوم بپذيرند، لذا به سراغ تفسيرى مى روند كه هيچ گاه صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به هنگام شنيدن آيه چنان چيزى را از آن نمى فهميدند.

* تفسيري عجيب از اهل سنت در واژۀ اولي الامر

و از همه تفسيرها عجيب تر تفسيرى است كه بعضى از مفسّران اهل سنت برگزيده اند و مى گويند: «منظور از اولى الامر، حكّام و امراء و شاهانند! و هر حاكمى بر مسلمانان حكومت كند، عادل باشد يا ظالم، در مسير صحيح باشد يا منحرف، دستور به اطاعت خدا دهد يا معصيت و نافرمانى او، بايد از او پيروى كرد». چنانكه در تفسير«المنار» در اشاره سربسته اى مى گويد: «وَ بَعْضُهُمْ اَطْلَقَ فى الْحُكامِ فَاَوْجَبُوا طاعَهَ كُلِّ حاكِم»(3)؛ بعضى، آيه را ناظر به اطاعت تمام حاكمان مى دانند و اطاعت آنها را واجب مى شمرند.

* دو حديث مجعول از اهل سنت در اثبات مدعا

و باز از آن هم عجيب تر روايات مشكوك و مجعولى است كه براى اثبات اين تفسير به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نسبت داده اند. مثل اينكه حضرت در جواب سؤال يزيدجعفى كه عرض كرد: «يا نَبِىَ اللهِ اَرَايْتَ اِنْ قامَتْ عَلَيْنا اُمَراءَ يَسْيَلُونا حَقَهُم وَ يَمْنَعُونا حَقَّنا فَما تَاْمُرُنا»(4)؛ اى پيامبر خدا! اگر حاكمانى بر ما مسلط شدند كه حق خود را از ما بگيرند و حق ما را به ما ندهند چه كنيم؟ ...)، پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «اِسْمَعُوا وَ اَطيعْوا!»؛ گوش به فرمان آنها باشيد و اطاعت كنيد!.

در حديث ديگرى در همان كتاب از ابوذر نقل شده كه گفت: «اِنَ خَلِيْلى اَوْصانى اَنْ اَسْمَعَ وَ اَطيعَ وَ اِنْ كانَ عَبْداً مُجَدَّعُ الاَطرافَ»(5)؛ دوست من [رسول خدا] به من سفارش كرده است كه بشنوم و اطاعت كنم [فرمان اميران و حاكمان را] هر چند برده دست و پا بريده اى باشد!) [بعضى مُجدَّعُ الاطراف را به معنى كسى كه در خانواده پست و آلوده اى متولد شده تفسيركرده اند.]

* نقدي بر حديث جعلي

به يقين ساحت مقدس پيامبر بزرگ اسلام(صلى الله عليه وآله) پاك تر از آن است كه چنين دستورى بر خلاف منطقِ عقل و شرع بدهد. در حالى كه از خود آن حضرت نقل شده است كه اطاعت مخلوق در معصيت خالق جايز نيست و بهترين دليل بر ساختگى بودن اين گونه احاديث، آن است كه خود ابوذركه اين حديث از او نقل شده، به گواهى تاريخ در زندگيش هرگز چنين نكرد و حتى در راه مبارزه با انحراف اميران و حاكمان وقت، جان خود را از دست داد! به هر حال پر واضح است كه مقام پيامبر(صلى الله عليه وآله) بالاتر از اين گفتگوها است. هيچ انسان عاقلي نمى تواند چنين سخنى بر زبان براند كه حاكم، واجب الاطاعه است در هر كارى كه كند و هر سخنى بگويد و هر كسى كه باشد؛ مخصوصاً با توجه به اينكه اين حديث در ميان همه علماى اسلام اعم از شيعه و اهل سنت معروف است كه: «لاطاعَهَ لِمخْلُوقِ فى مَعْصِيَهِ الْخالِقِ»(6)؛ اطاعت از مخلوق در معصيت خالق جايز نيست؛ «وَ لا طاعَهَ لِبَشَر فى مَعْصِيَهِ اللهِ».(7)

به اين ترتيب نتيجه مى گيريم كه روشن ترين تفسير براى آيه همان اطاعت امامان معصوم (عليهم السلام) است.(8)

پي نوشت:

(1). تفسير القرآن الحكيم (تفسير المنار)، محمد رشيد بن علي رضا، الهيئة المصرية العامة للكتاب، 1990 م، ج 5، ص 147.

(2). مفاتيح الغيب، فخرالدين رازى، محمد بن عمر، دار احياء التراث العربى، بيروت، چاپ سوم، 1420 ق، ج 10، ص 153. (سوره نساء، آيه 83)

(3). تفسير القرآن الحكيم (تفسير المنار)، محمد رشيد بن علي رضا، الهيئة المصرية العامة للكتاب، 1990 م، ج 5، ص 147.

(4). صحيح مسلم، مسلم بن الحجاج، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، دار إحياء التراث العربي، بيروت، بي تا، ج 3، ص 1474، باب 12 (باب طاعة الامراء و ان منعوا الحقوق).

(5). همان، ص 1467، باب 8 (باب وجوب طاعة الامراء).

(6). نهج البلاغه، شريف الرضى، محمد بن حسين‏، محقق/ مصحح: فيض الإسلام‏، هجرت‏، قم‏، چاپ اول، 1414 ق‏، ص 500، (كلمات قصار [167] 165).

(7). الدر المنثور فى تفسير المأثور، سيوطى، جلال الدين، كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، قم، 1404 ق، ج 2، ص177.

(8). گردآوري از كتاب: پيام قرآن، مكارم شيرازي، ناصر، با همكاري جمعي از فضلا و دانشمندان، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1386، چاپ ششم، ج 9، ص 54.