یکی از موضوعاتی که همواره در میان جریانات و فعالین سیاسی ما مطرح بوده، این پرسش است که: چرا احزاب و فعالیت های حزبی، در ایران خیلی جدی و دخیل در سرنوشت سیاسی و مناسبات قدرت نبوده است؟
کشورهای توسعه یافته که جای خود را دارند حتی در بسیاری از کشورهایی نظیرهند، ترکیه، مالزی، برزیل، آرژانتین و... نیز فعالیت های حزبی کاملا نهادینه شده و انتخابات مجالس و یا قوه مجریه آنها ازطریق حزبی صورت می گیرد. در پاکستان احزاب نیرومندی همچون « مسلم لیگ » ، « مردم »، در هند حزب « کنگره » و احزاب راستگرای ناسیونالیستی هندو همچون « وی. ج . پی » در ترکیه امثال حزب « عدالت و توسعه » و حتیدر کشورهای عربی هم با وجود سیطره دیکتاتوری نظامیان، با این حال تشکل های اسلامی و حتی سکولار بوجود آمده اند. جمعیت « اخوان المسلمین » یا « اخوانی ها » در بسیاری از کشورهای عربی سالهاستکه مستقیم( درشرایطی که اجازه فعالیت داشته باشند)، و بعضا غیرمستقیم و تحت نام های دیگر(در صورتیکه فعالیت رسمی شان ممنوع باشد) نقش موثری در تب و تاب های انتخاباتی و تعاملات سیاسی در بسیاری از کشورهای عربی داشته اند.اما ایران به نظر می رسد که یک وضع خاصی دارد. احزاب نیرومند و سازمان یافته ای در کشور وجود ندارند که بتوانند در انتخابات و سایر امور مهم سیاسی کشور تاثیر گذار باشند.و سئوالی که بسیار در میان جریانات و کنشگران سیاسی کشورمان مطرح است این پرسش است که چرا در ایران اینگونه است؟چرادر کشور ما اینگونه است و چرا در کشور ما احزاب نیرومند و تاثیر گذار شکل نگرفته اند؟ جالب است بدانید که در عین حال بسیاری از مسوولان، چهره ها و شخصیت های سیاسی به همراه صاحبنظران همواره به این فقدان به عنوان یک ضعف و نقص نگریسته و می گویند که راه حل این یا آن مشکل سیاسی، این ناکامی یا آن یکی، در نبود احزاب سیاسی نیرومند در کشور است و مادامی که نظام سیاسی ما حزبی نشود و مادام که همچون کشورهای دیگر، احزاب سراسری نیرومنددر انتخابات کشوردخیل نباشند،بسیاری از مشکلات کنونی همچنان لاینحل باقی خواهند ماند.از جمله این مشکلات که منظما هم ابعاد آن گسترده تر می شود هزینه های هنکفتی است که از جانب بسیاری از نامزد های انتخاباتی صورت می گیرد و عملا هم این خرج کردن ها راه پیروزی خیلی از داوطلبان را هموار می سازد.قاعدتا اگر نظام حزبی درایران هم حاکم شود درآنصورت صرف هزینه های هنکفت در انتخابات کم اثر می شود چون مردم به نامزد های حزبی رای می دهند.اعتبار حزب است که پشت نامزدها قرار می گیرد و رای دهندگان هم با شناخت واعتمادی که نسبت به آن حزب و تشکل سیاسی دارند به آن رای می دهند.حتی ممکن است نامزد مورد نظر حزب در منطقه خودشان را هم اساسا نشناسند.
علیرغم اصرار و تکرار مسئولان و فعالین سیاسی مبنی بر ضرورت بوجود آمدن احزاب بزرگ سراسری ، و علیرغم آنکه صدها و شاید هزاران تشکل، انجمن، حزب، ان.جی .او ، جمعیت و امثالهم مجوز از وزارت کشور دریافت داشته اند و مجاز برای فعالیت هستند،مع ذالک همچنان شاهد هستیم که احزاب عملا نقش چندانی در انتخابات و تعاملات سیاسی کلان کشور ندارند.مردم در ایران حزبی رای نمی دهند. یعنی به نامزد این حزب و آن یکی رای نمی دهند و اساسا انتخابات در ایران همانطور که گفتیم حزبی نیست، بلکه در بسیاری ازحوزه ها رای دهندگان به نامزدهایی که می شناسند رای می دهند.به بیان دیگر، انتخابات در ایران حزبی نیستبلکه فردی است. احزاب، نامزد و یا نامزدهایی را معرفی نمی کنند که مردم به آنها رای می دهند.( همانند شیوه ای که در جوامع توسعه یافته مرسوم است.) بلکه مردم علی الاغلب بواسطه شناختی که خودشان ازنامزد ها دارند بعلاوه مولفه های دیگری همچون قومی قبیلگی طایفگی محلی و این دست ملاحظات رای می دهند. البته احزاب و جریانات سیاسی در بسیاری موارد بجای آنکه همچون کشورهای پیشرفته خود اقدام به انتخاب نامزد نمایند، در بسیاری از موارد بعکس عمل می کنند.یعنی از میان نامزدهای موجود یک یا چند نفر را انتخاب می کنند. یعنی احزاب و جریانات سیاسی بجای نقش آفرینی،خود دنباله رو افراد و اشخاص می شوند. چرا در ایران اینگونه است و علیرغم آنکه بیش از یکصد سال است که بوجود آمدن مجلس و انتخابات در ایران می گذرد،انتخابات همچنان سنتی و تابع عواملی غیر از تحزب و فعالیت های سیاسی تشکیلاتی است؟
بسیاری این وضعیت را ناشی از کم رنگ بودن « فرهنگ کار دسته جمعی » در میان ایرانیان می دانند. معتقدند که ایرانی ها اساسا « فاقد روحیه کار جمعی» یا Team Work” » هستند. حتی می گویند که ما این روحیه فقدان کار گروهی را در ورزش هم نشان می دهیم. معمولا ما در ورزش هایی می درخشیم که فردی هستند مثل کشتی، بوکس و یا وزنه برداری.فقدان روحیه کار جمعی باعث می شود که فعالیت حزبی و تشکیلاتی در ایران چندان نتواند رونق پیدا کند. در ابتداء عده ای همفکر و هم نظر دور هم جمع می شوند و حزب یا جمعیت یا تشکلی را تاسیس می کنند و حتی کارهای رسمی بثبت رساندن را هم انجام می دهند. اما بعد از چند ماه هیچ خبری از آن جمعیت یا حزب نیست. یا بدتر آنکه برخی از آن جمع اولیه جدا شده و به اصطلاح انشعاب کرده اند. به همین خاطر است که ما صدها و هزاران جمعیت و حزب رسمی حسب آمار وزارت کشور داریم، اما تمامی آنها بجز یک نام ثبت شده درآمار وزارت کشور چیز دیگری نیستند. برخی دیگر احزاب را مقصر می دانند که به صورت موسمی عمل می کنند. در موسم انتخابات ظاهر می شوند، بیانیه می دهند و ابراز وجود می کنند ،از این نامزد یا آن یکی پشتیبانی می کنند، اما هنوز انتخابات تمام نشده محو می شوند تا انتخابات بعدی.
دلیل سومی که معمولا بیشتر از ناحیه محافظه کاران وصاحبنظران حکومتی ها مطرح می شود آنست که مردم ما نسبت به احزاب بدبین هستند چون احزاب در گذشته ( و بعضا امروز ) وابسته به قدرت های بیگانه بوده اند.لذا مردم خیلی به آنها اعتماد نمی کنند. یا می گویند احزاب فقط رای مردم را می خواهند و از مردم می خواهند به عنوان ابزار و وسیله ای استفاده کنند برای رسیدن به قدرت. و بعد هم که بقدرت رسیدند و باصطلاح"خرشان از پل می گذرد" دیگر خیلی به مردم کاری ندارند.مجموعه این عوامل دست بدست یکدیگر داده و حاصل آن می شود ناکارآمدی و عدم حضور احزاب و رفتارحزبی در ایران.
در خصوص این توضیحات چه می توان گفت؟ آیا مردم ایران فاقد فرهنگ وفاقد روحیه کار جمعی هستند؟ آیا ما ایرانیها ذاتا تکرو و فردگرا هستیم و بر خلاف خیلی ملیت های دیگر در کارهای شراکتی و دسته جمعی نمی توانیم موفق باشیم؟ آیا چون گفته می شود که احزاب در گذشته وابسته بوده اند( به قدرت های بیگانه) مردم به احزاب اعتمادی ندارند؟آیا چون احزاب بدنبال خدمت به مردم نیستند و صرفا می خواهند به قدرت برسند مردم به آنها اعتماد نمی کنند؟آیا چون احزاب ما فصلی و موسمی و به هنگام موسم انتخابات ظاهر می شوند مردم به آنها اعتماد زیادی ندارند؟
در پاسخ می بایستی گفت که هیچیک از این دست توضیحات یا دلایل درست و موجه نیستند.مردم ایران دراساس هیچ فرقی با مردم کشورها و جوامع دیگر ندارند.ایرانیان نه از دیگران فرد گرا تر هستند و نه ایضا جمعگرا تر.اتفاقا نخستین جوانه های فعالیت های حزبی و کارهای سیاسی تشکیلاتی در ایران باز می گردد به دوران مشروطه یعنی بیش از یکصد سال پیش.بعبارت دیگرایرانیان یکی از پیشگامان فعالیت های حزبی و تشکیلاتی در آسیا بوده اند.اتفاقا و برعکس این اعتقاد رایج،هربار هم که شرایط سیاسی اجازه داده،احزاب نیرومند سراسری درایران هم بوجود آمده.در عین حال اختلافات سیاسی و رقابت های سیاسی و فردی هم البته در میان ایرانیان وجود داشته. اما بهیچ روی نمی توان گفت که میزان این دست رفتارهای اجتماعی بیشتر و یا کمتر از ملیت های دیگر بوده است.در خصوص این ادعا یا نظریه که "مردم ما بواسطه پیشینه تاریخی وابستگی احزاب به قدرتهای بیگانه به احزاب و فعالیت های حزبی بدبین هستند" چه می توان گفت؟ این هم ادعایی عاری از حقیقت بیش نیست. یک حزب ممکن است در ایران یا کشور دیگری به ایدئولوژی تمایل داشته باشد که خاستگاه آن ایدئولوژی یا جهان بینی در خارج از کشور خودش بوده باشد.یک حزب ممکن است به نظام سوسیالیزم، لیبرال، اسلامی ، تفکری غربی و یا شرقی تمایل نشان دهد.این رویکرد نه آن حزب و یا تشکل را شرقی می کند،نه غربی ،نه مزدور یا وابسته به قدرت های بیگانه.
حتی اگر فرض بگیریم که هفتاد سال پیش حزبی به نام « توده » در ایران بوجود آمده و تمایل به اتحاد شوروی وایدئولوژی مارکسیستی داشته ( و یا حتی آنگونه که حکومتی ها امروزه می گویند وابسته به شوروی بوده است) دلیلی نمی شود که یک جوان ۲۰ ساله امروزی که اساسا هیچ معلومات و اطلاعاتی از حزب توده و ایران ۶۰ ، ۷۰ سال پیش نداشته است، بواسطه تجربه حزب توده، امروز تمایلی به حزب و رفتار حزبی نشان ندهد.یا چون آنگونه که بازنویسندگان و مورخین و صاحبنظران حکومتی امروزه می گویند تشکلی به نام « نهضت آزادی » که نیم قرن پیش در ایران تشکیل شده و به غرب و نظام لیبرال دمکراسی باور داشته پس آمریکایی بوده و بواسطه این تجربه ناموفق نسل ایرانیان امروزبه تحزب مشکوکند و علاقه ایی بکار حزبی ندارند. و بالاخره این "اتهام" هم که احزاب در پی قدرت هستند و رای مردم را می خواهند که به قدرت برسند، هم دلیل قانع کننده ای نیست.
احزاب در همه جای دنیا اساسا برای این بوجود می آیند که از طریق رای مردم به قدرت برسند. احزاب بنگاه های خیریه یا کمیته امام نیستند که صرفا برای خدمت به همنوعان بوجود آمده باشند. احزاب در همه جای دنیا تشکیل می شوند تا به قدرت برسند نه اینکه برای عروس و دامادهای فقیرجهیزیه جمع کنند یا برای ایتام لباس گرم تهیه کنند.
اگر نه ایرانیان فرهنگ متفاوتی از دیگران دارند، نه احزاب ما در گذشته وابسته بوده اند و نه این واقعیت که احزاب برای رسیدن به قدرت تشکیل می شوند ( پس مردم به آنها بی اعتماد هستند.) واقعیت دارند، در این صورت پس مشکل کجاست؟ چرا اجزاب نیرومند، متشکل و سازمان یافته که در شهرستانها و مراکز استانها تشکیلات و سازماندهی داشته باشند ( همانند احزاب در هند، ترکیه، مالزی، اندونزی، پاکستان، فرانسه، امریکا، نروژ و...) بوجود نیامده است؟ و چرا در انتخابات ما احزاب و تشکل های نیرومند حضوری ندارند و در نتیجه مردم به جای روی آوردن و انتخاب نامزد حزبی به « افراد » رای می دهند. ( با تمام معایب و مصیبت هایی که این سیستم در بر دارد از جمله این واقعیت تلخ که هر قدر نامزدی بتواند بیشتر خرج کند شانس بیشتری برای راه یابی به مجلس پیدا می کند. )
در پاسخ می بایستی گفت که چندین دلیل جامعه شناختی برای غیبت احزاب و رفتار حزبی در ایران وجود دارد.
اولین و مهم ترین آن فقدان توسعه سیاسی است. دراین نوشته کوتاه مجال آن نیست که وارد بحث پیچیده توسعه سیاسی یا درست تر گفته باشیم « فقدان توسعه سیاسی » در ایران شویم. فقط بگذارید به این مختصر بسنده کنیم که در ایران معاصر، حکومت و مراکز قدرت همواره به احزاب و تشکل های سیاسی به عنوان رقیب شان در قدرت نگریسته اند و درنهایت هم احزاب را "غیرقانونی" اعلام کرده و آنان را وادار به "انحلال" کرده اند. البته جدای از استبداد و توسعه نیافتگی سیاسی، دلایل دیگری هم مطرح بوده اند که جلوی تحزب و رفتار حزبی را گرفته اند. همه احزاب توسط حکومت ها ازبین نرفته اند.برخی نیز همچون « حزب جمهوری اسلامی » یا « حزب دموکرات ایران » به دلایل دیگری که ضعف تشکیلاتی و ساختاری مهم ترین آنها بوده نتوانسته اند به حیات شان ادامه دهند. ویژگی بارز این احزاب آنست که توسط حکومت ها بوجود می آیند و اگرچه ظاهر یک حزب و تشکیلات سیاسی را دارند، اما به دلایل مختلف نمی توانند همانند حزب توده یا یک تشکل موفق دیگربر روی پای خود بایستند. هم حزب « دموکرات ایران » و هم « حزب جمهوی اسلامی » توسط حکومت ( اشخاصی که درون قدرت بودند. ) تشکیل شدند و بجای آنکه از کادرها،رهبران و طرفداران واقعی تشکیل شوند، توسط حکومت،عوامل حکومتی و اصحاب قدرت شکل گرفتند. مشکل این دست احزاب آنست که بواسطه سهیم شدن در قدرت همه تیپ عضو آنها می شوند. چون هدف بیشترسهم داشتن در قدرت است. در نتیجه افراد و اشخاص بعضا با اعتقاداتی که هماهنگی و تجانسی با یکدیگر ندارند وارد این قبیل احزاب می شوند صرفا برای باقی ماندن در قدرت چون آن حزب عملا در قدرت است. حزب جمهوری اسلامی قدرت زیاد داشت و بسیاری وارد آن شدند. اما مشکل اساسی این بود که بسیاری از اعضا تمایلات،اعتقادات و گرایشات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محتلف و بعضا حتی متضاد داشتند. از منتهی الیه چپ تا منتهی الیه راست . از اعضایی که قائل به سوسیالبزم و اقتصاد کامل دولتی بودند، تا اعضایی که اعتقاد به بازار آزاد و سرمایه داری داشتند همگی در حزب جمهوی اسلامی جمع شده بودند. حزب معمولا تشکبل می شود از افرادی که همسو و همفکر هستند نه افرادی که بر سر بسیاری از موضوعات هم رای و هم نظر نیستند. حاصل این شد که حزب جمهوری اسلامی با وجود قدرت و نفوذی که از آن برخوردار بودند، نهایتا بدلیل اختلافات عمیق داخلی به بن بست رسید.
« حزب دموکرات ایران» به رهبری احمد قوام السلطنه هم در اواسط دهه ۱۳۲۰ دقیقا به همین سرنوشت دچار شد. با وجود آنکه همچون حزب جمهوری اسلامی اکثریت مجلس و دولت را در اختیار داشت، اما در فاصله زمانی کمتر از دو سال از زمان تشکیل آن به بن بست رسید و منحل شد.
از این استثنائات که بگذریم، حاکمیت اقتدارگرا را اصلی ترین و مهم ترین دلیل ناکامی یا درست تر گفته باشیم جلوگیری ازبوجود آمدن احزاب جدی و ریشه دار در تاریخ معاصر ایران می بایستی دانست.در تمامی مقاطع یکصدساله تاریخ معاصر ایران از مشروطه تا به امروز هر گاه که شرایط سیاسی و باز شدن فضای سیاسی اجازه داده، هم احزاب جدی بوجود آمده اند و هم نقش های موثری در انتخابات داشته اند. منتهی عمر احزاب در ایران همچون عمربهار بوده، عالی اما کم دوام.