تلکس پيام نفت -رسانه خبري تحليلي نفت، گاز و انرژي: حسين علايي: فقط آقاي هاشمي رفسنجاني به فكر پايان دادن به جنگ بود؛ همه مي‌گفتند بريم جلو ببينيم چه مي‌شود
سه شنبه، 9 خرداد 1402 - 20:31     کد خبر: 51108

پيام نفت:

سردار حسين علايي استاد تمام دانشگاه و از محققين مسائل جنگ و استاد استراتژي و مديريت استراتژيك گفت: به نظر مي رسد كه در ذهن امام خميني اينگونه مي گذشت كه اگر ما دشمن را از كشور بيرون كنيم جنگ تمام خواهد شد. به همين دليل است كه شما مشاهده مي كنيد تا زمان انجام عمليات بيت المقدس هر چقدر از امام سوال ميشود كه آيا ما مي توانيم از مرز عبور كنيم با پاسخ منفي امام مواجه ميشويد. حتي قبل از فتح المبين آقاي محسن رضايي خدمت امام ميرسند و مي پرسند اگر در اين عمليات امكانش فراهم بود، آيا از مرز عبور كنيم؟ پاسخ امام باز هم منفي است. هر دفعه ديگر كه از ايشان سوال مي شود امام مي گويند از مرز عبور نكنيد. نيت ما فقط بيرون كردن دشمن از خاك كشور است.
 

پايگاه خبري تحليلي انتخاب (Entekhab.ir) :

جماران: محسن عربي: اگر سه قله تاريخي ( آغاز، تداوم و پايان ) را در جريان جنگ عراق و ايران به عنوان مبدا تحولات اساسي در جنگ و سرمنشايي براي آغاز درگيري ها  و كشمكش هاي سياسي پس از اتمام جنگ در نظر بگيريم، به جرات ميتوانيم بگوييم كه مقطع ادامه جنگ از حساسيت هاي ويژه اي برخوردار است. ناكامي ايران در اولين عمليات برون مرزي خود باعث گرديد حساسيت اين مقطع چند برابر بشود و عده اي صحبت از اين كنند كه جنگ بايد پس از عمليات بيت المقدس پايان ميافت. البته ناگفته نماند كه از نگاه تئوريك، مقطع آغاز جنگ از بقيه مقاطع قابل اهميت تر است اما به دليل مسائل خاص و نگاه هاي سياسي و بعضا جناحي موضوع تداوم جنگ بسيار حساس شده است.

عمليات بيت المقدس در تاريخ دهم ارديبهشت ماه سال 1361 آغاز و در روز سوم خرداد ماه همان سال با فتح خرمشهر به دست رزمندگان ايراني به پايان رسيد. نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران در اين عمليات قصد ورود به خاك عراق را داشتند كه بنا به دلايل نظامي اين امر تحقق نيافت و طرح عبور از مرز به عمليات بعدي يعني عمليات رمضان موكول شد. در اين شرايط سه راهكار اساسي بر روي ميز مسئولان وقت براي تصميم گيري در مورد ادامه وضعيت جنگ پس از فتح خرمشهر وجود داشت كه در نهايت استراتژي ادامه جنگ و ورود به خاك عراق اتخاذ شد. ايران در عمليات بيت المقدس توانست شهر استراتژيك خرمشهر را فتح كند و شرايط را براي عراق و صدام حسين دشوار سازد. پس از فتح خرمشهر، جايگاه بين المللي ايران ارتقا يافته بود، روحيه اي سرشار از اميد در مردم و رزمندگان ايراني پديد آمده بود، فروش نفت ارتقا پيدا كرده بود و احتمال پيروزي صدام منتفي شده بود. اما هنوز برخي از شهرهاي ايران مثل نفت شهر،سومار، قلاويزان و ... در تصرف نيروهاي عراقي بود. در اين شرايط سه راهكار اساسي پيش روي مسئولان ايراني براي ادامه راه وجود داشت.

1. آتش بس – مذاكره

2. توقف – انتظار

3. ادامه جنگ – بدون محدوديت در ورود به خاك عراق 

دو گزينه ابتدايي نتوانست انتظارات مسئولان ايراني را براي خاتمه دادن به جنگ برآورده كند و آنها پس از مشورت هاي فراوان تصميم را بر آن بنا نهادند كه گزينه سوم را انتخاب كنند و در عمليات بعدي خود وارد خاك سرزميني كشور عراق بشوند. لازم به ذكر است نيروهاي مسلح ايران تصميم خود را براي ورود به خاك عراق در مرحله چهارم عمليات بيت المقدس ( آزادسازي خرمشهر ) گرفته بودند كه بنا به دلايلي قادر به تحقق آن نشدند. اولين عمليات برون مرزي ايران در جنگ با عراق، در تير ماه سال 1361 تحت عنوان عمليات رمضان آغاز شد.

در اين مجموعه از مصاحبه ها كه سالها قبل و جهت استفاده در يك پايان نامه دانشجويي انجام شد، قصد داريم تا راهكارهاي پيش روي جمهوري اسلامي پس از فتح خرمشهر، نحوه تصميم¬گيري مسئولين و تصميم نهايي براي ورود به خاك عراق را بررسي كنيم.

 بررسي اين موضوع از آن جهت قابل اهميت است كه در روزهاي گذشته اسنادي مبني بر نظر ايشان در خصوص پايان جنگ پس از فتح خرمشهر منتشر شد. در اين دست نوشته تازه كه پيام تبريك امام خميني براي آحاد جامعه است ايشان با اشاره به پايان جنگ به نوعي نظر خود در خصوص ادامه و يا توقف جنگ در بين مسئولين نيز را آشكار مي¬كنند.

سردار دكتر حسين علايي استاد تمام دانشگاه و از محققين مسائل جنگ و استاد استراتژي و مديريت استراتژيك است

 
جناب آقاي دكتر علايي، من ميخواهم صحبت را از مقطعي پس از آزادسازي خرمشهر و عمليات بيت المقدس آغاز كنم. در سال 64، 65 عملكرد نيروهاي ايراني نشان ميدهد كه ديگر ايران توان تصرف مناطق بزرگ و استراتژيك را ندارد. حتي بعد از عمليات كربلاي پنج از آقاي رشيد نقل شده كه ما ديگر توان انجام عمليات در جبهه هاي جنوبي را نداريم. در واقع به بن بست رسيديم. اين پازل را در كنار پازل بزرگي يعني ادامه جنگ بعد از آزادسازي خرمشهر قرار ميدهيم. اگر تصور نيروهاي ايراني اين بود كه ما نميتوانيم مناطق مهمي از خاك عراق را فتح كنيم، استراتژي ما براي ادامه نبرد چه بوده است؟

ببينيد! امروز با روشن شدن نتايج ادامه جنگ مي توانيم تحليل هايي ارائه دهيم كه آن روز به راحتي امكانش نبود. اوايلي كه جنگ آغاز شد در ذهن امام و تمام مسئولين اين بود كه دشمن را از سرزمين هاي اشغالي پس بزنند. 

در زماني كه ارتش عراق در خاك ايران بود، موضوع به پايان رساندن جنگ با حضور حتي يك نظامي دشمن در خاك ايران، در ذهن هيچ كس مطرح نبوده است.  بنده هر چقدر مطالعه كردم نتوانستم مطلبي در اين مورد پيدا كنم. 

به نظر مي رسد كه در ذهن امام خميني اينگونه مي گذشت كه اگر ما دشمن را از كشور بيرون كنيم جنگ تمام خواهد شد. به همين دليل است كه شما مشاهده مي كنيد تا زمان انجام عمليات بيت المقدس هر چقدر از امام سوال مي شود كه «آيا ما مي توانيم از مرز عبور كنيم؟» با پاسخ منفي امام مواجه مي شويد. حتي قبل از فتح المبين آقاي محسن رضايي خدمت امام مي رسند و مي پرسند اگر در اين عمليات امكانش  فراهم بود، آيا از مرز عبور كنيم؟ پاسخ امام باز هم  منفي است. هر دفعه ديگر كه از ايشان سوال مي شود امام مي گويند از مرز عبور نكنيد؛ نيت ما فقط بيرون كردن دشمن از خاك كشور است. 

در پيام ها و صحبت هاي مختلف امام نيز اين موضوع  كاملاً مشهود است. موافقت ايشان تا رسيدن نيروهاي رزمنده ايران به مرز و بيرون كردن نيروهاي عراقي بوده است. امام پس از دفع تجاوز و بعد از آن رفع اشغال سرزمين هاي ايران، خواهان پايان دادن به جنگ بوده اند. 

اما بعد از اينكه عمليات  بيت المقدس انجام شد و ما موفق به آزادسازي خرمشهر مي شويم،  يك تصور كلي در بعضي از مسئولين امر از جمله خود امام خميني شكل مي گيرد كه ديگر جنگ تمام شد. 

در بحث هايي هم كه در جريان  جلسات شوراي عالي دفاع انجام مي شود موضوع مهم آن است كه نيروهاي ايران در كجا پدافند كنند. ما اگر جنگ را تمام كرديم اما عراق به جنگ پايان نداد، كجا بهتر است نيروهاي خود را مستقر كنيم،  تا به يك عارضه طبيعي مثل اروندرود متكي باشيم، زيرا در لب مرز هيچ  عارضه طبيعي مناسبي وجود ندارد. 

بحث بر سر اين موضوع و نيز چگونگي دريافت خسارات جنگ، مسئولين كشور را به سمت لزوم عبور از مرز و ادامه جنگ سوق ميدهد. 

شما اگر با دقت مذاكرات دو جلسه شوراي عالي دفاع پس از آزادسازي خرمشهر را مرور كنيد مشاهده مي كنيد كه يكي از كساني كه بيشتر صحبت را ميكند مرحوم تيمسار ظهير نژاد است. ايشان فردي نظامي و ارتشي است كه اعتقاد دارد نيروهاي ما بايد در مجاورت اروندرود قرار بگيرند. 

اما يك نفر هم از افراد غير نظامي شورايعالي دفاع، انديشه اي را در ذهن داشت  كه ما جنگ را در يك نقطه مناسب با برتري سياسي و نظامي به پايان برسانيم. آن فرد  آقاي هاشمي رفسنجاني بودند. ايشان مي گويند اگر ما به ساحل ارودند رود برسيم يك نقطه اي از عراق را گرفته ايم و مي توانيم از موضع بالا جنگ را با قدرت تمام كنيم.

 آيا به صرف رسيدن به اروند ايران مي توانست جاي خاصي را بگيرد؟ 

به نظر مي رسد با رسيدن به ساحل شرقي بصره و يا عبور از اروندرود نيروهاي ايراني مي توانستند نقطه اي مناسب را براي خاتمه دادن به جنگ تصرف كنند.

آقاي هاشمي احساس مي كردند كه همين مقدار پيشروي براي نيروهاي ايراني كافي است. ما اگر به كنار اروندرود برسيم مي توانيم در شرايط برتر جنگ را به پايان برسانيم. يعني بخشي از خاك عراق در دست نيروهاي ايراني باشد و جنگ به پايان برسد. بنابراين، فقط بحث تصرف نقاط استراتژيك در ميان نبوده است، بلكه مهم پيدا كردن راهي براي پايان دادن به جنگ بوده است. به نظر ميرسد تا عمليات رمضان اين استراتژي دنبال ميشده است. 

اما نظر امام خميني اين بوده كه بعد از پايان بيت المقدس جنگ را تمام كنيم. ولي رئيس ستاد مشترك ارتش با پيشينه نظامي گري و تخصص در امور جنگي و نيز فرمانده سپاه براي ايشان استدلال ميكنند كه نمي توان در لب مرز ايستاد و دفاع كرد. بنابراين امام احساس ميكنند كه بدون عبور از مرز جنگ تمام نخواهد شد. صحبت آن بود كه اجازه عبور قواي ايران از مرز داده شود. بنابراين امام موافقت ميكنند و ميگويند جايي برويد كه مردم عراق آسيب نبينند. اگر در نقل قول هايي كه از امام بيرون آمده است مشاهده كرده باشيد مي بينيد كه ايشان دائماً با عبور از مرز قواي ايران مخالفت مي كنند.

 

امام بر روي تمام كردن جنگ پس از آزادسازي خرمشهر اصرار زياد مي ورزند
 

حتي آقاي حاج سيد احمد خميني در مصاحبه اي كه در مجله «نگين» نيز چاپ شده مي گويند امام مي گفتند كه همين جا جنگ را تمام كنيد. ايشان بر روي تمام كردن جنگ در همين مقطع پس از آزادسازي خرمشهر اصرار زياد ميورزند. ايشان چهار دليل را براي اثبات نظر خويش عنوان ميكنند. ايشان مي گويند مردم عراق تا امروز احساس ميكردند كه ما مظلوميم اما از اين پس طرف ارتش عراق را ميگيرند. كشورهاي عربي از صدام حمايت مي كنند، دنيا نيز پيشروي قواي ايران در خاك عراق را نميپذيرد و سلاح بيشتري به عراق مي دهد. ايشان در مجموع  مواردي را ميگويند كه همگي بعداً به تحقق مي پيوندد. 

به هر طريق امام در نهايت موافقت خويش را با عبور از مرز توسط نيروهاي ايراني اعلام مي كنند و به نوعي راضي به انجام چنين تصميمي مي شوند. اما ايشان ميگويند به مناطقي برويم كه مردم در آنجا سكني ندارند. 

در عمليات رمضان تصور ميشود كه  كه ما قدرتي همانند بيت المقدس داريم و ميتوانيم به سمت بصره حركت كنيم. امام نيز برداشتي داشتند كه  اگر ما ضربه سهمگيني به ارتش عراق بزنيم شيعيان عراق از درون مي توانند اقداماتي را عليه دولت مركزي انجام بدهند. به همين خاطر در حين عمليات رمضان امام خميني به مردم بصره و عشاير دجله و فرات پيام مي دهند كه به نيروهاي ايراني بپيونديد كه اين امر اتفاق نمي افتد. 

در واقع بعد از شكست در عمليات رمضان، اسير تصميمي مي شويم كه بعد از بيت المقدس براي عبور از مرز گرفتيم و آن عبارت است از اين كه كشور در مسيري قرار گرفت كه پايان دادنش براي مسئولين مشكل بود. 

امام براي بسيج نيروها بحث «جنگ جنگ تا رفع فتنه» را و قبل از آن موضوع «جنگ جنگ تا پيروزي» را مطرح مي كردند. اما از نظر نظامي و عملياتي چگونه چنين شعارها و مفاهيمي قابل اجرا بود؟ مي توانيم بگوييم دو گونه طرح عملياتي براي اجراي اين شعارها تعريف انجام شده بود. يا مي توانيم اينگونه عنوان كنيم كه يك تعريف واضح و يك تعريف تلويحي در اين خصوص انجام شده بود. تعريف تلويحي مختص فرمانده سپاه در دوره جنگ است. يعني آقاي محسن رضايي و بعضي از فرماندهان فكر مي كردند كه اگر ما ضربه اي به عراق بزنيم كه ارتش آن فرو بريزد مي شود جنگ را خاتمه داد. اين انديشه غير از موضوع تصرف بغداد است. يعني اگر بتوانيم اقدامي انجام دهيم كه ارتش عراق مضمحل شود، اوضاع عراق به هم مي ريزد و جنگ با برتري ما به پايان مي رسد. هيچ كس به فكر فتح بغداد نبوده است. 

 

آيت الله هاشمي چه طرحي را دنبال مي كرد؟
 

يك فكر هم آقاي هاشمي رفسنجاني داشته است كه مي گفتند ما قادر نيستيم ارتش عراق را مضمحل كنيم و بشكنيم، زيرا كمك قدرتهاي بزرگ به صدام نمي گذارند كه رژيم بعثي ساقط شود. پس ما قادر نيستيم وارد بغداد شويم. بنابراين قادر به كسب پيروزي مطلق نظامي نيستيم. اما مي توانيم يك پيروزي نسبي به دست بياوريم تا جنگ را تمام كنيم و پيروزي نسبي آن است كه ما با گرفتن يك منطقه حساس از عراق مثل جنوب اين كشور يك برتري نظامي پيدا كنيم و بعد در مذاكرات سياسي بنشينيم و  امتيازات خود را از صدام بگيريم كه حاصلش مي تواند از بين رفتن صدام باشد. 

نتيجتاً اين دو طرح وجود داشته است. آقاي هاشمي اين طرح را دنبال ميكردند و عنوان مي داشتند كه اين طرح منطقي است. از طرف مابقي مسئولين و شخصيت هاي كشور هم طرح خاص ديگري ارائه نشده است. 

 

انتظارات سپاه چه بود؟
 

سپاه بود كه مي گفت ما قدرتمند شويم تا بتوانيم صدام را ساقط كنيم و با عمليات هاي بزرگ اين كار را انجام بدهيم. 

اما انتظار  سپاه با واقعيات اقتصادي كشور همخواني نداشت. ته حرف سپاه اين بوده كه ارتش را با تمام تجهيزات و امكاناتش تحت امر ما قرار بدهيد، بودجه جنگ را نيز در اختيار سپاه قرار دهيد و بودجه جنگ را نيز افزايش بدهيد تا ما قدرتمند بشويم و بتوانيم ارتش عراق را از هم بپاشانيم. البته حرف سپاه بي منطق هم نبوده است. آنها ميگفتند كه ارتش نمي جنگد ولي تجهيزات بسيار خوب و مناسبي دارد، ما مي جنگيم اما تجهيزات نداريم. به نوعي مديريت ارتش را به سپاه واگذار كنيد. تشكيل قرارگاه مشترك نيز به همين جهت بود.

اما از آن طرف هم، بهترين فرد ارتش كه سرهنگ صياد شيرازي بود مي گفت سپاه را به من بدهيد. از عمليات رمضان به بعد هم اختلافات بين ارتش و سپاه مشهود شد. آخر حرف صياد شيرازي آن بود كه فرماندهي سپاه را به من بدهيد. بعد از او سوال شد كه ارتش چرا نميجنگند؟ پاسخ ايشان آن بود به اين دليل  است كه ارتش، بسيجي ندارد. حتي بسيجي هم به او دادند و گردان شهادت درست كردند اما اتفاقي كه بايد مي افتاد نيفتاد. حرف صياد هم اين بود كه وحدت فرماندهي پيدا كنيم و سپاه تحت الامر او قرار بگيرد. سپاه هم ميگفت ارتش نميجنگد. 

در هر صورت اين طرح ها هيچكدام اجرايي نبود. امام آقاي هاشمي رفسنجاني را در اواخر سال  ۱۳۶۲ به فرماندهي جنگ منصوب كردند تا اين اختلاف ها رفع بكنند و هماهنگي ايجاد كنند و ... 

اما در مجموع  بعد از عملبات رمضان استراتژي واحدي براي پايان دادن به جنگ نداشتيم. يك استراتژي آقاي هاشمي داشتند براي پايان دادن به جنگ كه كامل، واضح و روشن است، يك استراتژي هم سپاه داشت كه به وضوح معلوم و مشخص بود كه مسئلولين كشور در باره آن ابهام داشتند. 

مي توان اين طور برداشت كرد كه سپاه معتقد بوده ميشود ساختار ارتش عراق را بهم ريخت تا حكومت در عراق تغيير و  تحول پيدا كند و جنگ تمام بشود. به هر حال به نظر ميرسد كه استراتژي چگونگي پايان  دادن به جنگ داراي ابهام است و  لااقل ما آن را نميدانيم. چون مسئولين ننشستند تا تكليف جنگ را معلوم كنند و آن اتفاق ها در ماه هاي آخر جنگ افتاد. 

با همين دو استراتژي هم عمليات رمضان و هم عمليات فاو ميتوانست پايان دهنده به جنگ باشد.

 

به  نظر ميرسد فقط آقاي هاشمي رفسنجاني به فكر پايان دادن به جنگ بود
 
 چرا آقاي هاشمي با اينكه استراتژي مشخصي را براي پايان دادن به جنگ داشتند نتوانستند نظر خود را اعمال كنند؟ يا به نحوي ديگر چرا زورشان نرسيد؟

براي اينكه آن استراتژي را در شوراي عالي دفاع به تصويب نرسانده بود. بعضي از مسئولين كشور و فرماندهان نيروهاي مسلح و رزمندگان سپاه و ارتش هم مخالفت مي كردند زيرا تصور و برداشتشان  از صحبت هاي امام آن بود كه برويم بجنگيم و تا پيروزي كامل رو به جلو برويم. 

همين امروز هم يكي از مسائل بين المللي و بحران هاي كشور همين است. در هر صورت به  نظر ميرسد كه فقط آقاي هاشمي رفسنجاني به اين نتيجه رسيده بود كه بايد زودتر جنگ را خاتمه داد و به فكر پايان دادن به جنگ بود. هيچ كس به پايان دادن جنگ فكر نكرده بود. همه ميگفتند بريم جلو ببينيم چه اتفاقي مي افتد.

 بعضا از مسئولين و فرماندهان سپاه اعتقاد دارند كه ما در ادامه جنگ توانستيم در عمليات كربلاي پنج بزرگترين ضربه را به ارتش عراق بزنيم. آيا اين فرض درست است؟

بنده اين تحليل را قبول ندارم. عمليات كربلا۵ از نظر نظامي موفق بود ولي ما و ارتش عراق بيشترين ضربه را در كربلاي 5 ديديم. درست است كه حماسه و ايثار فراواني كرديم اما حدود 20000 شهيد در تهاجم و تثبيت و جنگ شهرها داديم. در عين آنكه ارتش عراق دچار اضمحلال شد، خود نيز متحمل آسيب شديم. ما بعد از كربلاي 5 نتوانستيم ديگر در جبهه جنوب بجنگيم و نتوانستيم به خوبي مسير خاتمه دادن به جنگ را ادامه بدهيم. پيدا بود كه ديگر جنگ با اقدامات نظامي جلو  نميرود ولي مشكلي كه وجود داشت آن بود كه تصوري در داخل كشور شكل گرفته بود كه بعضي ها خيال ميكردند اگر اقدام سياسي براي پايان دادن به جنگ صورت گيرد كار غلطي انجام شده است. 

ما در جنگ حماسه هاي بزرگي آفريديم اما مشكل ما اين بود كه راهكاري براي پايان دادن به جنگ نداشتيم و در حقيقت تكليف بخش ديپلماسي را مشخص نكرديم. يعني استراتژي ايران به صورت عملياتي و اجرايي معلوم نبود. اين امر ما را به سمتي برد كه بدون طرح ما جنگ تمام شد. بايد با طرح ما جنگ تمام ميشد اما با طرح آمريكايي ها و شوروي ها جنگ پايان پذيرفت يعني با قطعنامه 598. در حالي كه اگر ما استراتژي داشتيم ميتوانستيم جنگ را با طرح و ايده خود به پايان برسانيم. استراتژي تحت اين عنوان كه بيايد براي ما منحني رسم بكند و مشخص كند كه كجا هستيم و به كجا مي خواهيم برسيم در داخل كشور وجود نداشت.

به همين خاطر ما به بن بست رسيديم. مجبور شديم با قطعنامه 598 و با طرح سازمان ملل جنگ را تمام كنيم. امام به همين دليل عنوان كردند كه جام زهر را نوشيدم، زيرا امام نمي خواستند جنگ اين شكلي به پايان برسد. البته عنايت خدا طوري بود كه در نهايت پذيرش قطعنامه به نفع ما تمام شد ولي عملا ما طرح مناسبي نداشتيم. چون طرح متناسب با واقعيت و ظرفيت هاي كشور نداشتيم، آن وضعيت در جنگ پديدار شد و در مسير تسلسلي تخريب قرار گرفتيم. از اين پس  عراقي ها شهرها را زدند و ما هم كه نميخواستيم شهرها را بزنيم شروع كرديم به زدن شهرهاي آنها. جنگ از جبهه تبديل شد به جنگ اجتماعي. آن ها شهر را مي زدند، ما هم ميزديم. همه چي بهم ريخت تا اينكه بالاخره نفس دو كشور بند آمد. 

 

استراتژي ما تا عمليات بيت المقدس روشن بود / مي خواستيم با بيرون كردن عراقي ها از كشور، جنگ را تمام كنيم
 

 من معقتدم استراتژي ما تا بيت المقدس روشن بود. مي خواستيم با بيرون كردن عراقي ها از كشور، جنگ را تمام كنيم. ولي اين استراتژي مدون نشده بود. بعد از بيت المقدس ما در مسيري قرار گرفتيم كه بر روي يك دور تسلسل ناشي از  تصميات قبلي بود و نتوانستيم جنگ را تمام كنيم. آقاي هاشمي يك طرح داد چون تنها بود نتوانست آن را تكميل كند. يعني آقاي هاشمي گفت: جنگ جنگ تا كسب يك پيروزي. يعني ما يك جا از عراق را بگيريم و جنگ خاتمه پيدا كند. يك جايي را بگيريم و بشينيم و حالا بگوييم كه با قدرت بر سر مذاكره برويم تا بتوانيم جنگ را تمام كنيم. اين مسأله حل نشد. آقاي هاشمي در مسأله فتح فاو نيز همين نظر را داشت. فاو را گرفتيم تا جنگ را به پايان برسانيم. اما وقتي فاو را گرفتيم باز هم به دنبال بهره گيري از ابزار ديپلماسي براي خاتمه دادن به جنگ نرفتيم. احساس پيروزي كرديم و گفتيم بريم جايي ديگر را بگيريم. نبود اتخاذ استراتژي واحد  باعث شد سياست ها سينوسي بشود. ما بايد يك مجموعه ميبوديم تا مشكل را حل مي كرديم.

 يكي از نكات عمليات بيت المقدس آن است كه ما طبق فلش ها قصد داشتيم به سمت بصره برويم. پس اين  طور بود كه ما براي عبور از مرزها در بيت المقدس فكر كرده بوديم. در جريان عمليات بعد از آنكه فشار ارتش عراق زياد شد فلش را برگردانديم سمت خرمشهر و به سمت بصره نرفتيم. به همين دليل هم بود كه عراق هم نيروهايش را به سمت بصره كشاند و تا بتواند از سقوط آن جلوگيري كند. اين موضوع چه مقدار صحت دارد؟

در طرح عمليات، اين موضوع بوده اما هيچ وقت در خود طرح اين نبود كه ما به سمت انجا برويم. فلش را داده بوديم اما هدف را نداده بوديم. چون فلش دادن(جهت گيري) با هدف دادن بسيار فرق مي كند. اين طرح بنا به دستور بوده است.

در جريان همان عمليات بيت المقدس زماني كه به مرز رسيديم باز هم به فكر رفتن به سمت بصره بوديم؟

من فكر مي كنم خير. علت آن بود كه ما هفته اول نيز بسيار نگران بوديم چون در هفته اول نتوانستيم از جاده آسفالت خرمشهر عبور كنيم . يك هفته آنجا گير كرديم. توان ما آنقدر نبود كه بتوانيم بسيار پر قدرت جلو برويم. عمليات بيت المقدس نيز 24 روز طول كشيد. اين حاكي از  آن بود كه ما توان پيشروي به سمت بصره را نداشتيم. در اخرين لحظات  هم ما به محاصره خرمشهر نيز راضي بوديم و نه حتي تصرف اين شهر.

در آخرين لحظات نيز عراق نيروهاي خود را از خرمشهر بيرون كشيد چون به نظر ميرسد عراق هم نگران آن بود كه نكند همين فلش ايران برايش دردسر بشود؟

بله. جهت ما جهت بصره بود. اين علامت آن بود كه طرح ما درست بود. در حقيقت طرح  عمليات گرفت. ما به جاي اينكه به سمت لشكر 5 و 6 يا خرمشهر برويم به سمت مرز رفتيم  و باعث شد به جاي آنكه آن دو‌لشكر ما را قيچي كنند ما عقبه آنها را از دو طرف تحت تهديد قرار دهيم. ولي اينكه بگوييم ما توان آن را داشتيم به سمت بصره برويم غلط است.

 


برگشت به تلکس خبرها