پيام نفت:
انتشار متن نهايي قانون اساسي مصوب مجلس خبرگان (در تاريخ ۲۵ آبان ۱۳۵۸)، راه را براي برگزاري رفراندوم قانون اساسي هموار كرد. مخالفان، با اشكالتراشي و اخلالگري، كوشش مي كردند، موانع جدي، بر سر راه اين رفراندوم ايجاد كنند. سرانجام با درايت و هدايت امام و با عشق و علاقه اي كه در مردم نسبت به انقلاب وجود داشت، هيچ توفيقي عايد مخالفان نشد، چند روز بعد، امام در حاشيه كتاب قانون اساسي كه در اختيارشان گذاشته شده بود، بر تأثير اين قانون از سوي «اكثريت ملت معظم» صحه گذاشته و مرقوم فرمودند: «اميد است ان شاءالله تعالي با عمل به آن، آرمانهاي اسلامي بر آورده شود و تا ظهور حضرت بقية الله اروحنا له الفدا باقي و مورد عمل باشد.»
آنچه كه در ايران اتفاق افتاد، كاملاً يك سيستم نو در اداره كشور است و هنوز هم است. اين تجربه ادامه دارد. بعد از اصلاح قانون اساسي هم دوباره نمونه هاي جديدي پيش مي آيد كه به تدريج، ممكن است جامعه به نقطه اي برسد كه بعضي اصلاحات بايد انجام شود. قانون اساسي ديگر كشورها هم همين طور است. آن نقاطي كه تغيير پيدا كرد، يكي مسأله دولت و رئيس جمهوري بود. در آن موقع واقعاً مشكل داشتيم. رهبري كه بودند، رئيس جمهوري هم بودند و دولت هم بود. كار كردن با حضور رئيس جمهوري و رئيس دولت در قوه مجريه واقعاً مشكل بود. رئيس جمهوري منتخب مردم بود و دولت مبعوث و منتخب از طرف رئيس جمهوري با تصويب مجلس و كارها دست دولت بود. رئيس جمهوري وقتي كه دولت و كابينه را به تصويب دولت مي رساند، عملاً كاري نداشت. در عمل اداره امور كشور را نخست وزيري به عهده داشت. در قانون، ابهام بود كه اين دولت همين كابينه است يا دولت مجموعه كابينه و رئيس جمهوري است، رياست رئيس جمهوري چگونه بايد اعمال بشود؟ اين موارد از نكاتي بود كه در قانون اساسي خوب مشخص نمي شد. در عمل هم دچار مشكل بوديم. يكي از كارهايي كه در آن موقع داشتيم، اين بود كه گروهي از طرف امام تعيين شده بود كه در اختلاف بين رئيس جمهور و نخست وزير داوري مي كرد. اين گروه رؤساي سه قوه و حاج احمد آقا بودند. مثلاً در تركيب كابينه افرادي را آقاي نخست وزير پيشنهاد مي كردند كه آقاي رئيس جمهور، قبول نداشتند و به نتيجه نمي رسيدند. البته اينها به سطح جامعه كشيده نمي شد. بالاخره ما داوري مي كرديم و مسأله حل مي شد. در اين مورد احساس مي شد كه بايد قوه مجريه را از اين مشكل دروني نجات بدهيم. اين با قانون اساسي درست نمي شد و اينها در شرايطي بود كه رئيس جمهوري و نخست وزير روابط دوستانه داشتند. مسأله ديگر مرجعيت، به عنوان شرط ولي فقيه بود. با آنچه كه بر سر قائم مقام رهبري آمد و شناختي كه از نيروهاي روحانيت وجود داشت. امام به اين نتيجه رسيدند كه شرط مرجعيت را از رهبري بردارند. در اين قضيه فكر مي شد؛ هنوز آن روش ديگر كه شورا است، مي تواند به جاي يك رهبر نيرومند كارگشا باشد و شايد شورا بتواند آن نقش را ايفا كند. البته در مديريت شورايي هم در آن دوران به مشكل برخورد كرده بوديم كه باعث معطل شدن كارها مي شد. امام نگران بودند كه اگر اين، به شورا تبديل شود، ديگر آن قاطعيت رهبري را نداشته باشد.اين نگراني را ديگران هم داشتند. شوراي عالي قضايي هم به همين دليل در بازنگري قانون اساسي جاي خود را به يك نفر (رئيس قوه قضائيه) داد. اين نظر بيشتر از طرف امام پيش آمد كه شرط مرجعيت را برداريم. موضوع ديگر، مجمع تشخيص مصلحت نظام بود كه تأسيس كرده بودند و در قانون اساسي نبود. ضرورت هم دارد. شايد در بقيه نظامها چنين ضرورتي تا اين حد وجود نداشته باشد؛ اما اينجا فرض بر اين است كه نظام اسلامي است و فقها احكام شرعي را خارج از نظام، مي گويند. جاهايي شرايطي به وجود مي آيد كه يك حكم شرعي با قوانين مورد نياز سازگار نيست. دشواري زيادي درست مي كند. امام در اواخر عمرشان، در فرمان بازنگري قانون اساسي كه خطاب به رياست جمهوري بود، در ضمن تعيين اعضاي شوراي بازنگري، محدوده مسائل مورد بحث را مشخص فرمودند.
منبع: امام خميني (س) به روايت آيت الله هاشمي رفسنجاني؛ ص ۱۷۰
.