تلکس پيام نفت -رسانه خبري تحليلي نفت، گاز و انرژي: سه علت عمده دشمني ايران و آمريكا
چهارشنبه، 4 اردیبهشت 1398 - 09:40     کد خبر: 44660

پيام نفت:
ابراهيم يزدي در گفتگو با فرارو تحليل مي‌كند

 

زماني مهدي بازرگان به عنوان نخست وزير دولت موقت در گفتگو با اوريانا فالاچي و در پاسخ به سوال وي كه پرسيده بود: چرا شما فقط از آمريكا متنفر هستيد و چرا مثلا نسبت به شوروي ابراز تنفر نمي كنيد؟، گفته بود: "به خاطر اينكه ما از آمريكايي ها خيلي بيشتر دلخوري داريم و آمريكايي ها خيلي بيشتر از شوروي ها از شاه حمايت كردند."

 

فرارو- زماني مهدي بازرگان به عنوان نخست وزير دولت موقت در گفتگو با اوريانا فالاچي و در پاسخ به سوال وي كه پرسيده بود: چرا شما فقط از آمريكا متنفر هستيد و چرا مثلا نسبت به شوروي ابراز تنفر نمي كنيد؟، گفته بود: "به خاطر اينكه ما از آمريكايي ها خيلي بيشتر دلخوري داريم و آمريكايي ها خيلي بيشتر از شوروي ها از شاه حمايت كردند."

اكنون و 34 سال پس از آن مصاحبه نه بازرگان در ميان ما وجود دارد، نه شاه و نه فالاچي؛ اما تداوم دشمني ايران و آمريكا همچنان آن سوال فالاچي را زنده نگاه داشته است.

دكتر ابراهيم يزدي وزير خارجه دولت بازرگان و جانشين وي در نهضت آزادي در گفتگو با فرارو ضمن تشريح ريشه هاي دشمني ايران و آمريكا به روابط دو كشور در زمان حال و چگونگي بهبود روابط مي پردازد. وي معتقد است اصرار اوباما براي ديدار با روحاني در نيويورك به دليل درماندگي آمريكا در بحران هاي منطقه اي و نياز آمريكا به ايران است. گفتگوي فرارو با دبيركل نهضت آزادي را بخوانيد.
 

جناب دكتر يزدي! درباره ريشه اصلي دشمني ايران و آمريكا نظرات مختلفي وجود دارد. برخي معتقدند مسائل تاريخي ميان دو كشور علت اصلي اين دشمني است و برخي مسائل سياسي و ايدئولوژيك و برخي ديگر رقابت هاي ژئوپوليتيك در منطقه خاورميانه را علت اصلي دشمني دو كشور مي دانند. در اين ميان برخي كارشناسان نيز به علل فرهنگي و روانشناختي اشاره مي كنند. به نظر جنابعالي ريشه اصلي دشمني دو كشور ايران و آمريكا چيست؟
در اين باره چند علت را مي توان بيان كرد. اول اينكه ايران به دليل قرار گرفتن در محل تقاطع سه قاره در طول تاريخ مرتب مورد تهاجم قبايل و نيروهاي خارجي قرار گرفته است. اين موضوع باعث شده در فرهنگ ملي ايرانيان يك احساس شديد ضد سلطه اجنبي شكل بگيرد. آموزه هاي ديني ما همچون اينكه غيرمسلمان نبايد بر مسلمان تسلط پيدا كند نيز اين احساس را تشديد كرده است. لذا در فرهنگ ايراني – اسلامي ما چنين احساسي نسبت به سلطه خارجي وجود دارد.

علت دوم، وقوع دو حادثه بزرگ در ايران و در طول 60 سال گذشته است كه بر روابط ايران و آمريكا تاثيرات بسيار عميق گذاشته است. اين تاثيرات از روابط دو دولت فراتر رفته و به روابط دو ملت تسري پيدا كرده است.

حادثه اول كودتاي 28 مرداد سال 1332 است. كودتاي 28 مرداد به تعبير من باعث شد فرايند دموكراسي در ايران در مرحله جنيني خفه شود. چون براي اولين بار در ايران دولتي كمابيش ملي روي كار آمده بود كه با كودتاي آمريكا و انگليس سرنگون شد. بعد از آن آمريكا به مدت 25 سال و بدون هيچ قيد و شرطي از شاه حمايت كرد و به تعبير ديگر ملت ما معتقد است آمريكا در تمام جنايات شاه شريك است.

اينجا بايد نكته اي را عرض كنم. ايرانيان از قرن 19 كه آغاز روابط ايران و آمريكا است تا زمان وقوع كودتاي 28 مرداد نسبت به آمريكا نظر مثبتي داشتند. اما كودتاي 28 مرداد اين نظر مثبت را تغيير داد.

به هر حال پس از پيروزي انقلاب حادثه بزرگ دوم اتفاق افتاد كه همانا گروگانگيري اعضاي سفارت آمريكا بود. تاثير اين اتفاق تنها بر روابط ميان دو دولت نبود؛ بلكه ملت آمريكا نيز از اين رويداد متاثر و به آن معترض شد. لذا در هر نقشه راهي براي بهبود روابط ايران و آمريكا بايد به اين دو حادثه توجه كرد. چنانكه وقتي آقاي خاتمي به عنوان رئيس جمهوري كه بيشترين درصد آرا را در انتخابات رياست جمهوري ايران داشته در مصاحبه اي با CNN صريحا از پيامد گروگانگيري اظهار تاسف كرد، اين اقدام در افكار عمومي آمريكا تاثير مثبت گذاشت.

از آن طرف آمريكا نيز پس صحبتي كه بنده با آقاي كُردزمن مشاور امنيت ملي در دولت كارتر داشتم توسط خانم آلبرايت درباره ايفاي نقش در كودتاي 28 مرداد اظهار تاسف كرد.

اما علت سوم در ايجاد دشمني ميان ايران و آمريكا مربوط به بعد از انقلاب است. آمريكايي ها اشتباه بزرگي مرتكب شدند كه شاه را به كشور خود راه دادند. باني اصلي اين اقدام كيسينجر، نيكسون و راكفلر بود كه اين اقدام را به كارتر تحميل كردند. علت آن اين بود كه آقاي راكفلر رئيس "چيس منهتن بانك" در زمان شاه واسطه شده بود تا جمعي از بانكداران آمريكا مبلغ 4 ميليارد دلار به ايران وام دهند. البته اين 4 ميليارد دلار به دولت شاه داده نشده بود، بلكه به تعدادي از ايادي و عناصر دربار شاه داده شده بود.

بعد از پيروزي انقلاب در اسفند 57 راكفلر گروهي از حقوقدانان آمريكايي را دعوت مي كند كه ببيند چطور مي توان اين پول را بازستاند. در آن جمع يك حقوقدان ايراني عنوان مي كند طبق قانون اساسي ايران (در همان دوره) وام هاي خارجي بايد به تصويب مجلس برسد، در حالي كه اين وام اگرچه توسط بانك مركزي ايران تاييد شده اما به تصويب مجلس نرسيده و لذا شما نمي توانيد اين پول را پس بگيريد.
 
لذا اين سه نفر (راكفلر، كيسينجر و نيكسون) به كارتر فشار مي آورند كه شاه را بپذيرد. چون آنها مي دانستند و گزارشات رسمي داشتند كه در صورت اين اتفاق دوباره سفارت اشغال خواهد شد. يعني آنها با علم به اين موضوع كه با ورود شاه به آمريكا احتمال گروگانگيري اعضاي سفارت آمريكا وجود دارد اين كار را كردند تا در واكنش، اموال ايران در آمريكا بلوكه شود و راكفلر 4 ميليارد خود را از اين طريق بازستاند.

به هر حال بقايا و رسوبات روابط گذشته همچنان دو طرف را درگير نگاه داسته است. روابط كنوني يك روابط سالم نيست، اما اين صحبت ها به اين معنا هم نيست كه ما و آمريكا بايد تا ابد روابط خصمانه اي داشته باشيم. ما مي توانيم ضمن اينكه به آمريكايي ها بگوييم اين اشتباهات را در قبال مردم ايران مرتكب شدند راه را براي بهبود روابط باز كنيم. اكنون مردم ايران با بهبود روابط با آمريكا موافق هستند.

به نظر جنابعالي چرا علي رغم آنكه در طول تاريخ ايران از سوي كشورهاي ديگري مانند روسيه و انگليس نيز مورد آسيب واقع شده اما تنها دشمني ايران و آمريكا تا امروز ادامه پيدا كرده است؟
چون انقلاب ايران در اوج جنگ سرد اتفاق افتاد و جنگ سرد رقابتي ميان آمريكا و شوروي بود. در آن زمان آن اندازه كه آمريكا مطرح بود انگليس مطرح نبود. از سوي ديگر انقلاب ايران همزمان با اشغال افغانستان توسط شوروي رخ داد كه باعث تاثير بيشتر چپ در ايران شد. در آن برهه زماني نيروهاي چپ در ايران نقش كليدي داشتند. اگر به نوشته هاي كيانوري در آن زمان مراجعه كنيد خواهيد ديد پس از اشغال سفارت كه شعار مرگ بر آمريكا سر داده شد كيانوري عنوان مي كند: "دوستان آهنگ اين سرود را نگاه كنيد، ما 50 سال منتظر چنين سرودي بوديم." لذا جريان چپ نيز در ايجاد فضاي آمريكاستيزي نقش داشت.

آقاي دكتر! به گفته آقاي ظريف در جريان سفر آقاي روحاني به نيويورك چندين بار از سوي آمريكايي ها درخواست شد كه ملاقاتي ميان آقاي روحاني و اوباما انجام شود كه بالاخره آن تماس تلفني صورت گرفت. به نظر جنابعالي علت درخواست هاي مكرر آمريكا براي ديدار با رئيس جمهور ايران چيست؟ برخي ها معتقدند درماندگي آمريكا در بحران هاي منطقه اي و نياز آنها به ايران علت اين موضوع است. آيا جنابعالي با اين نظر موافقيد؟
من با اين نظر موافق هستم. تجربه ناموفق جنگ در افغانستان و نيز در عراق باعث شده نه تنها آمريكايي ها بلكه اروپايي ها نيز از وقوع درگيري جديد نظامي در منطقه نگران باشند. لذا در عين حال كه دولت آمريكا به سوريه هشدار مي دهد اما افكار عمومي اين كشورها آماده پذيرش جنگي ديگر نيست.

از سوي ديگر آمريكا مي داند ايران در سوريه نفوذ دارد، همانطور كه در افغانستان نفوذ داشت. اگر همكاري ايران با آمريكايي ها نبود طالبان در افغانستان سقوط نمي كرد و مخالفين طالبان بر سر صدارت كرزاي به توافق نمي رسيدند.

بحران سوريه مي تواند تمام منطقه را به آشوب بكشاند. فراموش نكنيم در پشت صحنه، اسرائيل مايل است كه اين جنگ توسعه پيدا كند و غرب درگير اين جنگ شود. لذا آمريكا مي داند كه ايران در سوريه نفوذ دارد و مي تواند به حل اين بحران كمك كند.

به نظر جنابعالي بحران سوريه چه نقشي در روابط ميان ايران و آمريكا مي تواند بازي كند و ايران چگونه بايد از اين موضوع به سود منافع ملي خود استفاده كند؟
بنده سه هفته پيش پيشنهادي را در قالب يك نامه خدمت آقاي روحاني داده بودم. در اين نامه پيشنهاد كردم ايران با تكيه بر پشتوانه سرمايه‌گذاري‌هايي كه در سوريه كرده است، آقاي اسد را قانع كند كه از حكومت كناره‌گيري نمايد. اگر ايران اين كار را انجام دهد هم غرب را از اين بن بست نجات مي دهد و هم ايران در وضعيتي قرار مي گيرد كه مي تواند وارد معادلات جهاني شود و اين به نفع ايران است.

اسد يك مهره سوخته است و ماندن وي بر سر قدرت هيچ دليلي ندارد و نه به نفع ايران است و نه به نفع سوريه و ديگر كشورهاي منطقه است. آمريكايي ها مي دانند كه ايران چنين توانايي را دارد و به همين دليل مايلند روابط خود را با ايران بهبود ببخشند.

علاوه بر اين آمريكا مي داند ايران در منطقه خاورميانه يك دولت قدرتمند است و بنا به دلايل مختلف اگر ايران همكاري نكند هيچ تغيير و تحولي در خاورميانه رخ نخواهد داد.

آقاي روحاني گفتند پرونده هسته اي ايران بايد در عرض چند ماه و نه چند سال حل و فصل شود. روز گذشته جان كري نيز گفته بود اين امكان وجود دارد كه پرونده هسته اي ايران در كمتر از 6 ماه حل و فصل شود. جنابعالي امكان اين موضوع را چقدر واقع بينانه مي دانيد؟
من دقيقا نمي دانم اينكه ايران مي گويد پرونده هسته اي بايد حل شود بر اساس كدام نقشه راه حل شود؟ آيا منظور اين است كه ايران مي پذيرد درصد غني سازي را محدود كند، پروتكل الحاقي را امضاء كند و بازرسان آژانس بدون اطلاع قبلي از اماكن مختلف بازديد كنند؟ لذا اينكه گفته شود در شش ماه يا كمتر حل شود يك مسئله است و اينكه چه نقشه راهي براي حل اين مسئله دارند مسئله ديگر است كه من از اين موضوع اطلاعي ندارم.

آقاي دكتر! آيا ممكن است آمريكا به دنبال اين باشد كه با ايران مذاكره كند اما در طول مذاكره مسائلي مطرح شود كه ايران با آنها موافقت نكند تا بدين ترتيب آمريكا به جامعه جهاني بگويد ما خواستيم با ايران كنار بياييم اما آنها حاضر نشدند و بدين ترتيب عرصه را بر ايران تنگ تر كنند؟
آمريكايي ها هر هدفي داشته باشند طبيعي است كه بايد براي آن هدف در زمان خود توجيه داشته باشند. مسلما آمريكا تمام راهها را خواهد رفت و اگر ايران نتواند خوب بازي كند به افكار عمومي دنيا خواهد گفت ما خواستيم، اما ايران موافقت نمي كند. لذا ايران بر سر دوراهي است. اكنون كه رئيس جمهور ايران و ديگر مقامات عالي رتبه مواضع متفاوتي با گذشته دارند ما شاهد هستيم كه مقامات آمريكايي نيز عاقلانه عمل مي كنند و واكنش هاي مثبتي دارند و لذا بايد از اين فرصت استفاده كرد.

آيا به نظر شما نقش و اهميت جايگاه اسرائيل در نزد آمريكا آنقدر زياد نيست كه بابت آن حاضر به عادي سازي روابط خود با ايران نشود؟
مسئله اسرائيل خيلي پيچيده شده است. كارتر در كتاب خود با صراحت عنوان مي كند پس از قرارداد كمپ ديويد مسئول ادامه جنگ اسرائيل است؛ چرا كه سادات به اين شرط قرارداد را مي پذيرد كه اسرائيل به مرزهاي سال 1967 برگردد؛ اما اسرائيل به تعهدات خود عمل نمي كند.

امروز اسرائيل تحت شديدترين فشارهاي تاريخي براي بازگشت به مرزهاي سال 1967 است. اما اسرائيل تمايلي به صلح ندارد و دلايل فراواني براي اين امر وجود دارد. صلح با فلسطين و منتفي شدن جنگ به معناي اين است كه در دراز مدت اسرائيل موضوعيت خود را از دست خواهد داد و لذا اسرائيل تمايلي به صلح ندارد.

اما آمريكا و غرب مصّر هستند كه بعد از دوران جنگ سرد بايد تمام كانون هاي آشوب از بين برود كه يكي از بزرگترين كانون هاي آشوب در منطقه خاورميانه مسئله فلسطين و اسرائيل است. اسرائيل اكنون تحت فشار است و به همين دليل نمي خواهد روابط ايران و آمريكا بهبود پيدا كند و دنبال آتش افروزي در منطقه است.

سياست ايران در طول هشت سال اخير درباره اسرائيل و آمريكا بسيار اشتباه بوده و هر اقدامي كه در اينباره صورت گرفته به ضرر ايران تمام شده است. لذا اكنون بهترين فرصت براي بهبود روابط ميان ايران و آمريكا است و به نظر من اولين قدم براي ورود به صحنه جهاني اين است كه ايران ابتكار عمل در سوريه را در دست بگيرد.


برگشت به تلکس خبرها