پايگاه خبري تحليلي انتخاب (Entekhab.ir) :
روز گذشته، بخش نخست از گفتوگوي ايرنا با آيتالله سيدمحمد موسويخوييني را در اختيار خوانندگان قرار داديم.
بيشتر بخوانيد
به گزارش «انتخاب»؛ بخش دوم اين گفتگو در زير مي آيد:
موسوي خوييني: وجه منفياش اين بود كه اگر آقاي هاشمي در مسير اين هدف، معتقد بود كاري بايد انجام شود، ديگر هيچ مانعي را بر سر راه نميپذيرفت؛ چه اين مانع قانون باشد، چه اشخاص و حقوق ديگران. هر حقي را در قبال اين حقي كه معتقد بود بايد زنده كرد، ناديده ميگرفت. من بشخصه يكي از مواردي كه بارها با ايشان صحبت ميكردم، بحث قانون بود. ايشان معتقد بود كار بايد راه بيفتد، براي راه افتادن كار ميشود قانون را دور زد، ميشود از رهبري اجازه گرفت. كمااينكه قبل از آقاي خامنهاي، ميرفت از امام اجازه ميگرفت. شايد هيچكس به اندازه ايشان در اجازه گرفتن از رهبر چه زمان امام و چه زمان آيتالله خامنهاي، انقدر مصر و سمج نبوده است كه بالاخره اجازه كار را بگيرد تا كار راه بيفتد. معتقد بود افراد و گروههاي مزاحم را بايد با سخنراني كردن، نهيب زدن يا محدود كردن از سر راه بر داشت.
ايشان بهرحال «عملگرا» بود؛ عملگرا يعني آنچه فكر ميكرد درست است بايد پيش برود و هر اقدامي اگر در اين مسير تعريف شود درست است و اگر مانع باشد نادرست است و بايد كنار زده شود. اصلا برايش مهم نبود كه قانوني است يا غيرقانوني، حقي از بين ميرود يا نه.
من سر اين مسائل بسيار با ايشان اختلاف داشتم، نميخواهم مواردش را مثال بزنم ولي گاهي ميگفتم آقاي هاشمي اين كار درست نيست، خلاف قانون است، ميگفت از رهبري اجازه ميگيرم. ميگفتم اين اجازه هم خلاف قانون است، اين كار را نكنيد، اين باب باز ميشود، فردا ديگري هم ميرود اجازه ميگيرد، آن وقت شما ناراحت ميشويد، بگذاريد كارها قانوني باشد. كار با تأخير و به كندي، بهتر از كار خلاف قانون است. بگذاريد مردم قانونمندي را بياموزند. تنها شما نيستيد كه ميتوانيد اجازه بگيريد، ديگران هم به همان زبان و شيوه شما ميروند و اجازه ميگيرند.البته نميخواهم بگويم اجازهدهنده و اجازهگيرنده، نيت بد داشته يا دارند، اتفاقا بنظرشان ميخواهند كار انقلاب و مملكت را پيش ببرند.
من با آقاي هاشمي زياد سر اين چيزها حرف ميزدم و ميگفتم بگذاريد مردم به قانونمندي عادت كنند. در انتخابات سال 76، يك وقت متوجه شديم خبرهايي ميآيد كه بالاخره ميخواهند يك جوري بازي انتخابات را به هم بزنند و بناست همان كسي را كه ميخواهند، روي كار بياورند. من و آقاي كروبي رفتيم خدمت آقاي هاشمي، گفتيم آقاي هاشمي ظاهرا آنچه ميفهميم بنا نيست انتخابات روال عادي و طبيعي خود را طي كند. البته ما هم آن موقع اطمينان خاطر جدي نداشتيم كه حتما آقاي خاتمي رأي دارد؛ ولي ميخواستيم هركس به همان ميزان كه رأي دارد شناخته شود و يك انتخابات آبرومندي برگزار شود. براي همين به ايشان گفتيم پرسوجو كنيد ببينيد اگر تمايل به يك فرد ديگري هست، از آنجا كه آقاي خاتمي هم دنبال پست و مقام نيست، كنار بكشد. آقاي هاشمي در پاسخ گفت اتفاقا من با آقاي خامنهاي اينجا اختلاف نظر دارم. آقاي خامنهاي نظرش اين است كه بايد انتخابات خيلي پرشور باشد و مردم همه بيايند و هرچه مردم بيشتر بيايند بيشتر تأييد نظام است. اما من ميگويم آقا شما بگوييد نظرتان چه كسي است، ما همه ميرويم كار ميكنيم كه همان بشود. آقاي هاشمي معتقد بود بالاخره يك رئيس جمهور لازم داريم، آقاي خامنهاي بگويد چه كسي بشود يا با هم توافق كنيم كه چه كسي بشود. ما تلاش ميكنيم كه همان بشود. تعبير عملگرا براي ايشان خيلي تعبير درستي بود.
**خطبه نمازجمعه به حمايت از خاتمي بود يا ناطق؟
اما در همان انتخابات 76، ايشان در آخرين نمازجمعه قبل از انتخابات، براي صيانت از آرا، صريح موضعگيري كرد و همه از جمله شخص آقاي خاتمي هم بعدها گفتند كه اين خطبه نمازجمعه آقاي هاشمي، در شكلگيري حماسه دوم خرداد و جلوگيري از هرگونه مخدوش شدن آرا مؤثر بوده است. حتي قبل از دوم خرداد هم ايشان گويا جلسهاي با رهبر انقلاب داشتند و بعد سخنراني تاريخي رهبري در31 ارديبهشت 76 انجام شد. اين موضوعات را چگونه تفسير ميكنيد؟ آيا براي نوع نگاهي كه به نظرتان آقاي هاشمي به انتخابات داشته، مؤيد و استناد ديگري داريد؟
موسوي خوييني: گفتم كه ما خودمان با ايشان ملاقات كرديم و از ايشان آن حرف را شنيدم. اما بايد بگويم آن خطبه نمازجمعه هم در مغايرت با صحبتي كه داشتم نيست. بعضي فكر ميكنند ايشان در حمايت از آقاي خاتمي آن خطبه را خوانده در حالي كه ما بعد از آن خطبه جلسهاي داشتيم، اين طور كه يادم هست جلسه مجمع تشخيص بود، الان البته ترديد دارم. بهرحال، موضوع خطبه نمازجمعه ايشان بصورت خارج از دستور كار مطرح شد. خيلي سال گذشته اطمينان ندارم ولي گمان ميكنم آقاي ولايتي مطرح كرد. ايشان خارج از دستور جلسه راجع به همين خطبه آقاي هاشمي صحبت كرد. برداشت آقاي ولايتي هم گويا اين بود كه اين خطبه به نفع آقاي خاتمي است. در ذهنم هست بعد از ايشان هم آقاي طبسي ميخواست در تأييد صحبتهاي آقاي ولايتي صحبت كند. من كه احساس كردم فضاي خاصي هست، نوبت گرفتم كه صحبت كنم. آقاي هاشمي شايد احساس كرد كه الان اگر من هم صحبت كنم، بحث ممكن است تند شود، لذا گفت: (قريب به اين مضمون) من تعجب ميكنم آقايان چرا اين صحبتها را ميكنيد. علاقهمندان آقاي ناطق و دوستان ايشان به من مراجعات مكرر كردند، از جمله قبل از اينكه از خانه براي نمازجمعه حركت كنم، به خانهام هم زنگ زدند و از احتمال تقلب ابراز نگراني كردند. من به خاطر اينكه آنها تلفن زدند و مكرر به من مراجعه كردند، آن خطبه را خواندم. در حقيقت طرفداران آقاي ناطق، نگران بودند كه طرفداران آقاي خاتمي، تقلب كنند.
**طرفداران آقاي ناطق نوري نگران تقلب در انتخابات دوم خرداد بودند
از چه راهي طرفداران آقاي خاتمي ميتوانستند تقلب كنند؟
موسوي خوييني: من نميدانم آنها چرا اين نگراني را داشتند، ولي آقاي هاشمي بنا به گفته خودشان در حقيقت به دنبال ابراز نگراني طرفداران آقاي ناطق آن صحبتها را كرده، هرچند عملا به نفع آقاي خاتمي تمام شده است. آن زمان فضاي عمومي به نفع آقاي خاتمي بود. احساس مردم اين بود كه آقاي ناطقنوري نامزد انتخاباتي مورد حمايت مقامات عالي و حاكميت است و آنها ميخواهند آقاي ناطق رأي بياورد. همين احساس باعث شده بود جامعه عكسالعمل نشان دهد. شايد اصلا از خطبه آقاي هاشمي جامعه همين احساس را پيدا كرده است كه خطبه ايشان به نوعي در حمايت از آقاي ناطق است لذا فضاي انتخاباتي را بيشتر به نفع آقاي خاتمي تمام كردند. كمااينكه خود آقاي ناطق هم بعدها شنيدم گفته است بعضي كارهايي كه صداوسيما در تبليغاتش ميكرد و اقداماتي ديگر كه ديگران كردند باعث شد جامعه احساس كند من نامزد حاكميت هستم و ميخواهند به هر راهي كه ممكن است من رئيسجمهور شوم، لذا جامعه در يك رفتار عكسالعملي به سمت آقاي خاتمي رفته است.
اگر اين برداشت صحيح باشد كه آقاي هاشمي در حمايت از آقاي خاتمي آن سخنان را مطرح كرده است، اما هيچ علامت و نشانهاي در آن زمان وجود نداشت كه ثابت كند آقاي هاشمي آقاي خاتمي را بهتر از آقاي ناطق ميدانست. آقاي هاشمي تصور ميكرد آقاي ناطق ادامهدهنده همان سياستها و راهي است كه خود داشته است چون آقاي ناطق خيلي به آقاي هاشمي نزديك بود.
من اصلا نميخواهم بگويم خطبه آقاي هاشمي به نفع آقاي ناطق يا آقاي خاتمي بوده است. فقط شما دو خاطره را تعريف كرديد كه نشان ميدهد طرفداران دو نامزد رقيب به سراغش رفتهاند تا در صيانت از آرا كمك كند. آقاي هاشمي هم براي صيانت از آرا به صحنه ميآيد و خطبههايش اين مسير را مساعد ميسازد.
موسوي خوييني: من نگفتم طرفداران آقاي خاتمي به سراغ آقاي هاشمي براي كمك به صيانت از آرا رفته اند.
فرموديد خودتان با آقاي هاشمي ملاقات كرديد.
موسوي خوييني: ولي آن ديدار هرگز به عنوان جلوگيري از تقلب در انتخابات نبود. اصلا قبل از آغاز انتخابات و صندوق رأي بود. احساس ما اين بود كه حاكميت و رهبري نگاهشان اين است كه آقاي ناطق رئيسجمهور شود نه آقاي خاتمي. ما رفته بوديم كه اگر اين است و ممكن است ابر و باد و مه و خورشيد و فلك را به كار اندازند تا بالاخره آقاي ناطق رئيسجمهور شود، نميخواهيم آقاي خاتمي به قيمت دعوا كردن آن هم با رهبري رئيسجمهور شود. بخصوص كه آقاي خاتمي آن قدرها انگيزه رئيسجمهور شدن ندارد كه بخواهد رودرروي حاكميت قرار گيرد. ما آن زمان، از زاويه تقلب در روز انتخابات نرفته بوديم.
بهرحال رفته بوديد و همين ابر و باد و مه و خورشيد و فلك پس چيست؟ بهرحال ميخواهم بگويم خطبههاي آقاي هاشمي نه در تأييد آقاي خاتمي نه در تأييد آقاي ناطق بوده ولي خطبههايشان منجر به سلامت شده است. اين را آقاي خاتمي هم تأييد و تأكيد ميكنند.
موسوي خوييني: من كاري به تفسير آقاي خاتمي ندارم. ايشان نظر خودش را دارد ولي اين بهر حالهاي شما هم شنيدني است !... من با صراحت هدف از يك ديدار و گفتوگوهاي در آن ديدار را توضيح مي دهم و شما نه پس از يك روز يا يك هفته يا بيشتر كه پس از چند دقيقه آن را تغيير ميدهيد و با يك كلمه بهر حال يك چيز ديگري را به جاي حرف من ميخواهيد جا بيندازيد!. اميدوارم اين صراحت كلام من شما را آزرده نسازد.
اما، آقاي هاشمي در ميان روحانيون سياسي، ركورددار كانديداتوري انتخابات بود و خودش را بارها در معرض رأي مردم قرار داد و با حضورش سعي كرد عرصه رقابت انتخاباتي را گرم نگه دارد و باعث شور انتخاباتي شود. اينها چطور با نگاهي كه شما ميگوييد قابل جمع است؟
موسوي خوييني: بله، بعضي مواقع هم رأي نياورد ولي شما جوري حرف مي زنيد كه گويا آقاي هاشمي براي گرم نگه داشتن انتخابات نامزد مي شده است، ايشان هم مانند سايرين براي رئيس جمهور شدن و يا نماينده مجلس شدن وارد عرصه انتخابات شده است.
خوب، فكر نميكنيد اگر به اين اعتقاد نداشت، نبايد وارد صحنه ميشد؟ به نظرتان اينطور نيست؟
موسوي خوييني: نه اينطور نيست. چون من همان كه بوده را براي شما گفتم. اينها هر كدام توجيه خود را دارد. من اصلا نميخواهم بگويم كه آقاي هاشمي ميخواست در ايران انتخاباتي نباشد يا رأي مردم به نظرش اعتبار و ارزشي نداشت. بيشتر يك عملگرا بود
اگر نگاه ايشان اين بوده، چرا ايامي كه رأي نياورد و اتفاقا در قدرت هم بود، كاري نكرد كه رأي بياورد؟
موسوي خوييني: خوب، قدرت خودش يكي از همين مشكلات است و گاهي در مردم احساسي ايجاد مي كند كه رفتار واكنشي از خود نشان ميدهند.
ممكن است قدرت محبوبيت را كم كند ولي اگر اين نگاه را داشته، ميتوانست كاري كند كه رأي بياورد و نامش از صندوق بيرون بيايد.
موسوي خوييني: يعني ميتوانست چه كار كند؟
يعني ايشان وقتهايي كه رأي داشت، چطور رأي داشت؟ رأي داشت يا نداشت؟
موسوي خوييني: بله رأي داشت. حرف من به معناي اين نيست كه ايشان تقلب ميكرده است. ايشان زماني كه رأي آورد ناشي از اين بود كه يك فرد شناخته شده مقبول بود و پايگاه داشت. موارد نقدي كه من نسبت به آقاي هاشمي ميگويم معنايش اين نيست كه ايشان اين جنبههاي مثبت را نداشته و جامعه با ايشان خداحافظي كرده بود. منتها انتخابات دور دوم رياست جمهوري، ايشان رأيش پايين آمد.
مقصودم از اين سخنان، نگاه ايشان است. آنچه كه در نگاه آقاي هاشمي بود، اين بود كه آنچه در نظرشان درست است بايد پيش برود.
قبل از پيروزي انقلاب، خود انقلاب و نهضت برايش اصل مسلم بود و همه چيز برايش در حاشيه آن تعريف ميشد. بعد از پيروزي انقلاب هم بدست آوردن قدرت، يك اصل مسلم در نگاه آقاي هاشمي بود. من اينها را از زبان خودش شنيدم كه ميگويم. ميگفت قبلا روحانيون غفلت كردند و با هزاران خون دل كشته دادند بعد كه پيروزي ميرسيد، ديگران ميگفتند خيلي خوب، مبارزه كرديد دستتان درد نكند، التماس دعا، تشريف ببريد در همان مساجد، هر وقت لازم شد بازهم خدمتتان ميآييم. ايشان اين دفعه ميخواست اين قضيه را محكم بگيرد كه از دست نرود. ديگر برايش فرقي نداشت كسي برنجد يا بدش بيايد يا لازم باشد به تخت سينه كسي زده و او را كنار بزند.
آقاي هاشمي در عمل اينطور بود نه اينكه در نظر اعتقادي به رأي مردم نداشته باشد.
خوب يعني در عمل چه ميكرد؟ براي پيادهسازي نگاهي كه گفتيد، چه سازوكاري داشت؟ مثلا در همان انتخابات 76، اگر رهبر انقلاب به ايشان ميگفت ما دنبال رياستجمهوري آقاي ايكس هستيم، آقاي هاشمي براي اينكه نظر ولي فقيه را عملياتي كند، چه ميكرد؟
موسوي خوييني: من چون اينكاره نيستم، خيلي نميتوانم بگويم چه كار مي كرد. اين روزها يك تعبيري به كار ميبرند براي اين كار به اسم «مهندسي انتخابات. آقاي هاشمي آن زمان را در نظر بگيريد با آن روابط و امكانات و قدرت نه آقاي هاشمي سالهاي آخر را، آقاي هاشمي آن زمان ميتوانست انتخابات را جوري مهندسي كند كه آن نتيجهاي كه ميخواهد گرفته شود. البته ممكن هم هست كه آن نتيجه گرفته نشود يعني تضميني نبود ولي او دنبالش ميرفت. مثلا فرض كنيد همان سال 76، اگر رهبري هم نظرش اين بود، ميگفت من ميخواهم كه آقاي ناطق رئيس جمهور بشود بشود و شايد هم مايل بودند انتخاب شود اما با رعايت همه معيارهاي انتخاباتي، به طوري كه همه مردم باور كنند واقعا انتخابات جدي است بنابراين پاي صندوق رأي بيايند. اما آقاي هاشمي نظرش متفاوت بود، ميگفت ما همه سازوكارها را جوري طراحي كنيم كه اين آقا رأي بياورد حالا به جاي بيست ميليون، 15 ميليون بيايند پاي صندوق رأي.
از طرف آقاي هاشمي؟
موسوي خوييني: نه فقط آقاي هاشمي، هر كسي در هر زماني و به هر شكلي. همهمان قانون را رعايت نكرديم و برايش توجيه آورديم؛ گاهي گفتيم انقلاب است، گاهي گفتيم اسلام زير و رو ميشود. اين در حافظه مردم جمع شده است و بياعتمادي امروز مردم به مسئولان را شكل داده است. ميبينيد دو نفر را اعدام ميكنند، من كاري ندارم كه بحق اعدام كردند يا بناحق. اما سخنم اين است كه طبيعتا مردم بايد با اعدام موافق باشند چون كسي را اعدام ميكنند كه همه احساس ميكنند حقش بوده و بودنش مضر است، ولي ميبينيد هر جا ميرويم همه ميگويند بيچارهها را براي چه اعدام كردند. مردم حس نميكنند اينها باعث بخشي از مشكلات ارزي بودند.
مثلا در همين مورد قانون منع بهكارگيري بازنشستگان، ميگوييم كسي را جايگزينش نداريم. آيا واقعا ما كسي را داريم در اين مملكت كه جايگزين نداشته باشد؟ فرض كنيم اين فرد، فردا افتاد و مرد. چه كارش ميكنيم؟ بازنشسته كردنش دست ماست، مردنش كه دست ما نيست. اگر مرد فردايش چه ميكنيم؟ به نظرم اين كارها بخشي از بياعتمادي را شكل داده است. مردم به قانون و مجري قانون بياعتماد شدهاند. رئيس قوه، معاون او، امام جمعه هركس توضيح ميدهد مردم قانع نميشوند. عملگرايي ممكن است امروز كار ما را پيش ببرد و در كوتاهمدت نتيجه بدهد ولي در درازمدت همين ميشود كه اتفاق افتاده است.
**آقاي منتظري و شهيد بهشتي هم دفتر يادبود تسخير لانه را امضا نكردند
شما در جريان يكي از حركتهاي مهم بعد از انقلاب، رهبري پشت صحنه را برعهده داشتيد؛ ماجراي تسخير لانه جاسوسي آمريكا. نگاه آقاي هاشمي در اين زمينه چه بود؟ ايشان بعدها در پاسخ به سؤالي در اين باره، ميگويند كه در لحظه اعلام تسخير لانه، با آيتالله خامنهاي مكه بودند و هر دو از اين اتفاق ناراحت شدند.
موسوي خوييني: من از حال ايشان و آقاي خامنهاي در مكه خبر ندارم ولي شما ببينيد از روزي كه اين اتفاق افتاده تا زماني كه امام زنده بودند و تا سالها بعد از رحلت امام خميني، يك سخنراني يا مصاحبه از آقاي هاشمي هست كه در مذمت آن حركت باشد و گفته باشد اين كار اشتباه بوده است؟
مخالف اشغال لانه بودن هم از آن داستانهاي شنيدني است. كساني كه اين روزها مخالفت ميكنند، آن زمان تأييد ميكردند. تنها مرحوم بازرگان از اول تا آخر مخالف بود. مثلا مرحوم دكتر يزدي اولين مصاحبه را در حمايت از اشغال لانه جاسوسي كرده و آن را بعنوان يك حركت انقلابي ستوده است. البته مرحوم دكتر سحابي هم گويا مخالف بود منتها او چيزي نگفت. آن روزها دانشجويان دفتري داشتند كه جلوي در ورودي لانه گذاشته بودند و هريك از مقامات و چهرهها كه ميخواستند بازديد كنند، آن دفتر را امضا ميكردند و چيزي به يادگار مينوشتند. از روحانيون و افراد و گروههاي سياسي و حقوقدان ها و اصناف و سياسيون ،مسلمان و لائيك و ضد دين آمدند و حمايت كردند. تنها كسي را كه راه نداديم، مسعود رجوي و موسي خياباني بودند كه رفتار منافقانهاي داشتند. ابتدا، پيش از ظهر بيانيه دادند كه اين حركت از راست است با راهنماي چپ و محكوم كردند، ميگفتند ما تنها كساني هستيم كه ميدانيم مبارزه با امپرياليسم يعني چي و كساني كه سفارت آمريكا را گرفته اند نمي دانند امپرياليسم چي است ؟ اما ساعت دو يا سه بعدازظهر، يك بيانيه ديگر دادند و از بيانيه اول عذرخواهي كردند و حامي حركت شدند. اما اين رفتار از نگاه دانشجويان، منافقانه بود و براي همين به لانه راهشان نداديم.
آقاي هاشمي و آقاي خامنهاي كه امضا نكردند؟
موسوي خوييني: نه. آقاي منتظري و آقاي بهشتي و بسياري از شخصيتها هم امضا نكردهاند؛ اگر از سخن من چنين برداشت كرديد كه هركس آن دفتر را امضا كرده، موافق بوده است و هركس كه امضا نكرده است مخالف معلوم ميشود كه يا من نميتوانم درس حرف بزنم يا يك جاي ديگر كار عيب دارد، ولي اگر سخنرانيها و مصاحبههاي آقاي هاشمي را در همان ايام بخوانيد قطعا عليه تسخير لانه نيست. آقاي هاشمي و شهيد بهشتي جزو كساني بودند كه هر اتفاق كوچك و بزرگي كه ميافتاد، مردم و خبرنگاران منتظر اظهارنظرشان بودند. قطعا آنها هم آن زمان موضع مخالفت نداشتهاند.
برخي عدم اظهارنظرها و عدم مخالفتها، ناشي از حمايت امام نبود و اينكه بهر حال اتفاق افتاده؟
موسوي خوييني: يك بخشي هم بله مربوط به اين بود كه امام حمايت كردند. اما ببينيد من يك نكته را بگويم، سالها از آن ايام گذشته و متن آن ايام از ذهن مردم فراموش شده است. عده زيادي از آنها از دنيا رفتهاند. نسل بعدي و بعدي آمده است. من چقدر ميتوانم آن زمان را براي نسل فعلي تصويرسازي كنم؟ چقدر ميتوانم بگويم اوضاع جوري بود كه همه مردم حمايت كردند. از سراسر ايران براي اعلام حمايت ميآمدند. 200 نفر پياده از كرمانشاه به تهران آمده بودند تا حمايت خود را ابراز كنند. من در هيچ حادثه سياسي ديگري يادم نميآيد مردم اين طور حمايت كرده باشند. آقاي هاشمي هم تا چند سال بعد از امام كلمهاي در مخالفت با اين حركت بيان نكرده بودند. آقاي خامنهاي كه تا همين امروز هم كلمهاي عليه اين حركت حرف نزدهاند. ايشان همين الان هم كه سخنراني ميكنند، آن كار را درست ميدانند.
آقاي هاشمي، بهرحال رئيس مجلس بوده، بعد از امام هم رئيس جمهور بوده است. يادم نميآيد حتي در دوران رياست جمهوري هم عليه ماجراي لانه سخني گفته باشد. حالا امروز فضا جوري شده است كه دوست ما آقاي اصغرزاده هم جور ديگري حرف ميزند. دانشجويان اقدام بزرگي كردهاند، امام از آن اقدام حمايت كردهاند، تمام ملت هم آمدند، ايستادند و حمايت كردند. مثل اين است كه امروز بگويند چرا انقلاب كرديد. خوب انقلاب شده است و رژيمي غير مردمي و وابسته به بيگانه ساقط شده است، اگر ايراد داريد برويد به مردم بگوييد چرا انقلاب كردند.
اينكه آقاي هاشمي اينها را ميگويد، باز ناشي از همان روحيه عملگرايي است. من با ايشان نزديك بودهام در مجلس بسيار با هم حشر و نشر داشتيم؛ در كار مجلس، در جلسات هيأت رئيسه، در مهمانيها و نشستهاي دوستانهاي كه هر دو بوديم، يك بار حتي نه به صراحت، نه به اشاره، نه حتي به مزاح نگفتند اين چه كاري بود كرديد. اصلا چنين چيزي من از آقاي هاشمي نشنيدم.
اگر شما سخنرانيهاي آقاي هاشمي را بررسي كنيد، ايشان تا زمان رحلت امام به حرمت امام مخالفت نكردند ولي حتي يك سخنراني از ايشان در مراسم 13 آبان نداريم. اينطور كه گفته شده، به برنامه 13 آبان دعوت ميشدند ولي نميپذيرفته است. حتي در ماجراي مك فارلين، وقتي ميخواست در مراسم 13 آبان سخنراني كند، محل مراسم را به مقابل مجلس جابجا كردند. اما بعد از درگذشت امام گفتند من از تسخير لانه ناراحت شدم.
موسوي خوييني: من از آقاي هاشمي چيزي در ذهنم نيست كه بعد از اشغال لانه، سخنراني يا مصاحبهاي در مخالفت داشته باشد. بعيد هم ميدانم بلافاصله بعد از رحلت امام هم صحبت كرده باشد. اينكه به برنامه 13 آبان هم دعوت شده يا نه، نميدانم ولي آن سخنراني در مقابل مجلس ارتباطي به سيزده آبان و ماجراي اشغال لانه نداشت..
آقاي هاشمي كه حتما محل رجوع براي سخنراني در مراسمي با اين اهميت بوده است. اين را كه تأييد ميفرماييد؟ ولي آقاي هاشمي سخنرانياي در مراسم 13 آبان ندارد.
موسوي خوييني: بله، به احتمال زياد دانشجويان علاقهمند بودند شخصيتهاي تراز اول بيايند آنجا سخنراني كنند. به احتمال زياد هم دعوت شدهاند، البته من چيزي به خاطر ندارم ولي اين را ميخواهم بگويم تسخير لانه سال 58 است و امام در 68 از دنيا رفته، يعني آقاي هاشمي در اين 10 سال هيچ چيزي در مخالفت نگفته و هيچ سخنراني و مصاحبهاي نداشته است. ببينيد موضوع تسخير لانه جاسوسي آمريكا، آنقدر در فضاي عمومي جامعه و فضاي سياسي مورد قبول بود كه اگر كسي عليه آن حرف ميزد نوعي انتحار سياسي بود كمااينكه مهندس بازرگان سخن گفت و در واقع دست به انتحار سياسي زد. بيانيه نهضت آزادي در حمايت از اشغال لانه را بخوانيد كه در روزنامه اطلاعات چاپ شده و ببينيد چه داد سخني دادهاند در حمايت از اين حركت انقلابي. حتي عدهاي از حقوقدانها و روشنفكرها، خارج از گروههاي نزديك به نظام، در حمايت از اشغال لانه هم بيانيه داده بودند. اساسا از نظر نخبگان سياسي و از نظر تودههاي مردم انقدر اين حادثه مقبول بود كه مخالفت با آن ممكن نبود.
آقاي هاشمي 10 سال هيچ چيزي نگفته؛ اما اينكه شما ميگوييد بعد از رحلت امام هم خيلي برايم مهم است كه تاريخش را هم بدانم. بعد از رحلت امام، آقاي هاشمي ميخواسته رئيسجمهور شود، انتخابات رياست جمهوري بوده و قطعا آقاي هاشمي چنين حرفهايي را نزده است چون كل آراي او خراب ميشد.
البته ببينيد، يك كسي از دنيا رفته و چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب منشأ خدماتي هم بوده است. من نميخواهم خيلي داد سخن بدهم كه ثابت كنم ايشان يك ضعفي داشته است. من حرفم را ميزنم. من را خيلي وادار نكنيد بخواهم كد بياورم تا يك مطلبي را ثابت كنم. چون خوشم هم نميآيد. با هم رفيق هم بوديم. ايشان از ما بزرگتر هم بود و در انقلاب پيشكسوت بوده است سختيهايي كه ايشان ديده است ماها نديدهايم. اين صحبتها را نميگويم كه حقوق ايشان ضايع شود. ولي از شما ميخواهم اولين مصاحبه يا سخنراني ايشان در مخالفت با اشغال لانه را با ذكر تاريخ بياوريد تا من بتوانم در باره آن اظهار نظر كنم.
**عكس زد و خورد در مجلس اول را ببينيد، هاشمي ميخندد
در مجلس اول شوراي اسلامي، آقاي هاشمي رئيس هستند و شما نايب رئيس.آن مجلس تركيب ويژهاي دارد. مجلسي كه در نبود شوراي نگهبان شكل گرفته است و از همه طيفهاي مختلف فكري در آن حضور داشتند. آقاي هاشمي، آن مجلس را چگونه مديريت ميكردند؟ مجلسي كه جريان خط امامي بشدت با ملي مذهبيها درگير بودند.
موسوي خوييني: بله، برخوردها بين اين دو گروه بسيار بود ولي من آن روشهاي تند را نميپسنديدم. روش برخورد ايشان را هم نميپسنديدم. من معتقد بودم اينها جمعيتي قانوني هستند و در مجلس با رأي مردم حضور پيدا كردهاند. تا زماني كه نماينده هستند بايد محترم باشند. شما عكسي را كه از آن زمان در ماجراي زد و خورد با معينفر هست حتما ديدهايد كه آقاي هاشمي دارد ميخندد. من اصلا اينها را نميپسنديدم.
مديريت كلي ايشان را در مجلس اول در اين زمينه چطور ديديد؟ هيچوقت با شما در اين باره صحبتي نداشتند؟
موسوي خوييني: نه هيچوقت سر اين قضيه با ايشان حرفي نزدم ولي طبعا نميپسنديدم كه مديريت جلسه به گونهاي باشد كه يك عده احساس كنند ما با مخالفان خود اينگونه برخورد ميكنيم. البته بدانيد من از ابتدا با نهضت آزادي مخالف بودم من با روش آقاي بازرگان از اول مخالف بودم و تا آخر هم هيچوقت نظرم نسبت به اينها مثبت نبوده است ولي اينها افراد مبارز و محترمي بودند. سابقه سياسي آقاي بازرگان از من و از تولد من جلوتر بوده است. ديدگاههاي خاصي داشتند. ما بايد از راههاي قانوني و دموكراتيك كاري ميكرديم مردم به اينها رأي ندهند ولي وقتي آمدند محترماند و نماينده هستند.
ملاك شما آن يك عكس است كه دليل خنده هم مشخص نيست چيست؟
موسوي خوييني: من نشنيدم به هيچكدام از آنها بگويد اين چه برخوردي است. يا بعدا به نوعي ابراز عدم رضايت كرده باشد. يادم نميآيد.
اما حوادث آن ايام مجلس، هرگز به نام آقاي هاشمي ثبت نشده است.
موسوي خوييني: من تندرويها را مربوط به ايشان نميدانم ولي ايشان هم اين طوري بوده است. در زمان رياستجمهوري ايشان 50، 60 نفره از ملي- مذهبيها را دستگير كردند. خبرنگار خارجي از آقاي هاشمي ميپرسد كه اينها فقط نامه نوشته بودند، ميگويد براي اينكه رويشان كم شود.
اينها افراد باسابقه بودند. قبل از انقلاب مبارز بودند. ولي آقاي هاشمي آنها را مزاحم دوران رياستجمهوري خود ميدانست و معتقد بود همه بايد حمايت كنند تا ايشان يك رئيسجمهور موفق باشد. روزنامه سلام در زمان رياست جمهوري ايشان توسط وزارت اطلاعاتش بسيار مشكل داشت.
سلام بعد از آقاي هاشمي توقيف شد.
موسوي خوييني: بله، ولي ايشان ميرفت در نمازجمعه، عليه روزنامه سلام حرف ميزد. سلام تنها يك تريبون بود در مقابل تريبونهاي متعددي كه ايشان به عنوان رئيس جمهور در اختيار داشت. هم تريبون دولت را د اشت، هم راديو تلويزيون را داشت و هم نماز جمعه را داشت، همه را داشت. يك روزنامه سلام مگر چقدر تيراژ داشت و چه كار عجيب و غريبي ميتوانست بكند؛ ولي آن را مزاحم ميدانست.
يك عكس كه ملاك تشخيص نگاه آقاي هاشمي نيست، بهرحال هم آن عكس و هم آنچه در بيان ديگران هست، نشان ميدهد كه برخوردهاي تند با ملي مذهبيها و نهضت آزادي، متعلق به جرياني است كه خط امامي خوانده ميشد و بعد هم جريان چپ يا اصلاحطلب نام گرفت؛ شما از نظر فكري در اين جريان هستيد.
موسوي خوييني: بله ملاك قضاوت من آن عكس نيست ، ولي ايشان در آن عكس همزمان با آن اتفاق دارد ميخندد.
خنده عكس ممكن است هزار دليل داشته باشد. كمااينكه در همين مورد هم فرزند آيتالله بيات زنجاني درباره اين عكس و فيلم، نوشتند كه در اين عكس آقاي هاشمي به اين ماجرا نميخندد و خنده ايشان اصلا مربوط به صحبتهاي همزمان آقاي خلخالي است.
موسوي خوييني: ميخواهيد بگوييد نخنديده است، خوب نخنديده است. من آنچه كه در فيلم و عكس مشخص است گفتم. ايشان رئيس جلسه است و دارد اين اتفاق ميافتد. اگر به حرفهاي آقاي صادق خلخالي ميخنديده يعني به آنچه كه آن پايين دارد اتفاق ميافتد بياعتناست. اين حرف معنايش اين است كه مدير جلسه اصلا كاري به اين نداشته كه آنجا چه اتفاقي دارد ميافتد و داشته به حرفهاي آقاي خلخالي ميخنديده است.
من اصلا دنبال اين نيستم بگويم آقاي هاشمي در آن ماجرا دخالت داشته است. آقاي هاشمي دخالتي در آن ماجرا نداشته است چون آن ماجرا چيزي نبوده كه از قبل برنامهريزي شده باشد. اتفاقي بوده است. آقاي معينفر يك صحبتي ميكند. من در جلسه نبودم و دير رسيدم. گويا آقاي معينفر وسط صحبتهاي آقاي قرهباغ حرفهاي ميزند و به سمت تريبون هجوم ميبرد كه باعث ميشود نمايندگاني مثل آقاي هادي غفاري عصباني شده و به سراغش بروند. آقاي هاشمي به هيچ وجه در آن حادثه نقش نداشته است.
چون شما اين ماجرا را مثال آورديد براي بيان نوع مديريت آقاي هاشمي در مجلس اول. من از اين سؤال كردم كه آقاي هاشمي كه به خط اعتدال شناخته ميشود، بلحاظ فكري از ابتداي انقلاب موضعش نسبت به تندرويها چه بود و مشخصا تندرويهاي مجلس اول را پرسيدم كه رياست آن با آقاي هاشمي بود و شما به عكس و فيلم آن جلسه استناد كرديد.
موسوي خوييني: آقاي هاشمي هيچوقت در عمرش در خط اعتدال نبود. ايشان در آن تقسيمبندي اوليه يكي از عناصر كاملا برجسته جناح چپ بود. از يك مقطعي، قدري صحبتهايش را تغيير داد و كمكم از جناح چپ فاصله گرفت و به راست نزديك شد. صحبتهاي ايشان در خطبههاي نمازجمعهاش نشان ميدهد چپ راديكال بود. مثلا در مسائل پولي و اقتصادي، در نمازجمعه مطرح كرد بايد از كساني كه پول در بانكها دارند خمس بگيريم. اين باعث شد يك مرتبه خلقالله پولهايشان را از بانكها بيرون كشيدند. يعني راديكالترين موضع درباره اندوختههاي مردم در بانكها را داشت؛ يعني برويم سرك بكشيم چه كسي چقدر پول دارد. در حالي كه سپردههاي اشخاص در بانكها، محرمانه است. البته اين سخن، معلوم بود هيچوقت نميتواند اتفاق بيفتد ولي موضع ايشان بود. يا در مورد برخورد با خانمها كه بدحجاب بودند. ايشان در نمازجمعه گفت بايد زندان مختص زنان درست كنيم به شكلي كه نگهبان و همه عوامل آن زن باشند. من آن زمان دادستان بودم و گفتم عجيب است آقاي هاشمي حداقل با ما كه با او دوست و رفيق هستيم، مشورتي نكرده كه اين حرف خوب است، بد است، عملي است، شدني است؟ يك مرتبه بگوييم كه براي زن ها يك زندان مخصوص درست كنيم؟ در دنيا چه فكري ميكنند. هركسي به اتهام اينكه در خيابان حجابش را رعايت نكرده است يقهاش را بگيريم و به زندان بيندازيم. خطبههاي نمازجمعه ايشان را در دهه 60 بخوانيد سوپرراديكال بود.
مقصودشان زندان مخصوص زنان در كل بود يا زندان مخصوص زنان صرفا براي خانمهاي بيحجاب و بدحجاب؟
موسوي خوييني: بله ديگر، منظورشان همين بود. آن موقع مشكل ديگري مطرح نبود. برخي ميگفتند اينها را به زندان ميبريد، نگهبان و غيره مرد هستند و منشأ يك نوع فساد جديد ميشود. يا مثلا سخنراني ايشان در خطبههاي نمازجمعه كه راجع به كل شيوخ خليجفارس گفت اين خنزيرهاي خليج. اينها تعابير ايشان است. آقاي هاشمي هيچوقت در خط اعتدال نبود. يك وقتي مرحوم احمدآقا به من گفت به آقاي هاشمي گفتم با اين صحبتهايي كه شما ميكنيد جناح راست به شما تمايل پيدا نميكند، تنها جناح چپ را از خودتان دور ميكنيد. آقاي هاشمي آنقدر راديكال بود كه مرحوم آقاي آذريقمي در واكنش به يكي از سخنرانيهاي آقاي هاشمي گفته بود زير عمامه بعضيها داس و چكش است. ميخواهم بگويم آقاي هاشمي خط اعتدال نبود. حسابي سوپرچپ بود. اما در دوران مديريت و رياست جمهوري فكر ميكرد بايد از همه نيروها استفاده كند؛ اين شد كه به سمت جناح راست غلتيد. ولي نتوانست در يك مرزي قرار بگيرد كه هم جناح چپ را نگه دارد و هم جناح راست را. البته هميشه يك بخشي از دوستان جناح چپ، با ايشان مرتبط و به ايشان علاقهمند بودند؛ آنطور هم نبود كه همه از ايشان دور شوند. چون جناح چپ هم مثل اصلاحطلبي امروز يك حزب خاصي نبود. طيف وسيعي بود كه همه خود را جناح چپ ميدانستند. يك عده تندرو بودند، يك عده كندرو.
**من خودم تا زماني كه ايشان رئيسجمهور شدند و از طرف ايشان براي تأسيس مركز تحقيقات استراتژيك مأمور شدم، با ايشان كار ميكردم.
آقاي عباس عبدي ماجرايي را تعريف ميكنند مربوط به بررسي اعطاي مجوز به نهضت آزادي در كميسيون ماده 10 احزاب با توجه به نظر حضرت امام كه از سوي آقاي محتشميپور مطرح شده بود. گويا نمايندگان آقاي هاشمي در جلسه اين كميسيون، نظر ايشان را در مخالفت با اعطاي مجوز به نهضت آزادي اعلام كردند و آقاي عباس عبدي، نظر شما را در موافقت با اعطاي مجوز به نهضت آزادي اعلام كرده است. اين درست است؟
موسوي خوييني: من يادم نميآيد. اگر آقاي عبدي گفته دروغ نگفته است. من اصلا يادم نميآيد. اين ماجرا متعلق به چه تاريخي است؟
سال 66
موسوي خوييني: اصلا يادم نيست كه من در موافقت يا مخالفت با نهضت آزادي صحبت كرده باشم. البته من يك بار در سايتم نوشتم كه من از دو چيز متأسفم؛ يكي اينكه چرا آن زماني كه به نهضت آزادي حمله ميكردند و ميرفتند دفترشان را بهم ميزدند، كاري نكردم كه جلوي اين حركتها را بگيرم مثلا بروم با امام صحبت كنم و بگويم بالاخره يك گروهي مسلمان هستند و دارند فعاليت ميكنند. آن زمان افرادي با چوب و چماق ميريختند دفتر آنها را بهم ميزدند. اما يادم نميآيد راجع به اينكه پروانه و مجوز به آنها بدهند يا ندهند، حرفي زده باشم. با اين حال اينكه آقاي عبدي ميگويد، بله، بعد از مجلس اول من دادستان شدم و آقاي عباس عبدي نماينده من شده است. من يادم نميآيد؛ اما اينكه آقاي هاشمي مخالف آنها بوده باشد را تأييد ميكنم چون ايشان آنها را مزاحم ميديده و گفته بايد حذف شوند. ولي من مخالف حذفشان بودم.
شما زماني كه اميرالحاج بوديد، اولين مراسم برائت از مشركين را برگزار ميكنيد. آن زمان آقاي هاشمي رئيس مجلس است. گويا اين مراسم هم خيلي پرشور برگزار ميشود و شما به اين واسطه از عربستان اخراج ميشويد. آقاي هاشمي هيچ وقت در اين باره با شما صحبتي داشتند؟ نظرشان چه بود؟
موسوي خوييني: آقاي هاشمي قطعا بعنوان يكي از چهرههاي اصلي انقلاب محل رجوع رسانهها بوده و حتما آن زمان حرفي زده اما اينكه خصوصي به من چيزي گفته باشد، من چيزي به خاطر ندارم.
در ماجراي حذف شوراي عالي قضايي از قانون اساسي و تبديل شورا به رياست يك نفر، آقاي هاشمي در خاطراتشان نقل كردهاند كه گويا شما و آقاي موسوي اردبيلي از انتخاب آقاي يزدي ناراحت بوديد و گويا انتظار شما اين بوده كه شما رئيس قوه باشيد.
موسوي خوييني: آقاي هاشمي گاهي از اين حرفهاكه فقط در ذهن خودش بوده زده است.
چرا تا آن زمان هيچ وقت اعتراض نكرديد. بهرحال اين بخش از خاطرات آقاي هاشمي، در زمان حياتشان منتشر شده بود. اين سؤال است كه چرا حالا كه ايشان از دنيا رفته، همه واكنشها آغاز شده است؟
موسوي خوييني: من خاطرات آقاي هاشمي را مطالعه نكردهام. زماني كه مطرح شد، من هم جواب دادم.
حاج آقا، بعنوان فرد مؤثر در شكلگيري مجمع روحانيون بفرماييد زماني كه شما و دوستانتان از جامعه روحانيت مبارز انشعاب كرديد، موضع آقاي هاشمي چه بود؟
موسوي خوييني: آقاي هاشمي، مخالف اين انشعاب بودند. البته بدانيد ماجرا جوري نبود كه مثلا يك هفته يا يك ماه قبل صحبت شود و خبرش به همه و از جمله به آقاي هاشمي برسد و ايشان بخواهد قبل از وقوع انشعاب اظهارنظري كند. يك روز عصر من و آقاي كروبي با هم صحبت كرديم و به چنين تصميمي رسيديم. من مشروط كردم به اينكه با امام صحبت شود و ببينيم نظر ايشان چيست. من همان روز از پيش آقاي كروبي، رفتم دفتر امام و با احمدآقا صحبت كردم، گفتم ميخواهيم خدمت امام برسيم و راجع به اين موضوع صحبت كنيم و وقت ملاقات خواستيم، در اين موقع كاري پيش آمد و احمدآقا رفت اندرون و برگشت، گفت من با امام صحبت كردم، گفتم فلاني اينجاست و چنين صحبتي دارد، امام گفتند خيلي خوب است.
غرض اينكه اصلا فرصتي نماند كه كسي بشنود بناست چنين اتفاقي بيفتد و چنين تصميمي گرفته شده كه بروند جلويش را بگيرند. آقاي هاشمي هم مثل همه بيخبر بود. بعد از آنكه اعلام شد خيليها از جمله آقاي هاشمي مخالف بودند و براي به هم زدن اين تصميم اقدام ميكرد.
مثلا چه اقدامي كرد؟
موسوي خوييني: يك جلسه، جامعه روحانيت مبارز و مجمع روحانيون را دعوت كردند كه البته دعوتكننده آقاي خامنهاي (رئيسجمهوري) بودند. همه در دفتر رياست جمهوري جمع شديم. در آنجا صحبت اوليه اين بود كه اين دو تا مجموعه روحاني يك سلسله كارهاي مشتركي دارند كه بهتر است با هم انجام دهند تا در افكارعمومي اينطور نباشد كه اين دو تشكيلات روحاني اختلافات عميقي با هم دارند. كارهاي مشترك اين بود كه مثلا سالگرد پيروزي انقلاب، سالگرد حادثه هشتم شهريور، مناسبتهاي مهم ديني و انقلابي را كه آن زمان خيلي هم بازارش گرم بود و باشكوه برگزار ميشد با هم انجام دهيم. در آنجا آقاي هاشمي موضوع را بردند سر اينكه اصل اين انشعاب كار بدي است، بياييد دوباره يكي شويم. آقاي هاشمي قدري صحبت كردند. بعد گفتند آقايان اگر كسي مخالف است، بگويد. آنجا قاعدتا بايد آقاي كروبي كه دبير مجمع روحانيون بود صحبت ميكرد. من نميدانم به چه دليل ايشان حاضر نشد صحبت كند. آن شب مرحوم حاج احمدآقا هم در آن جلسه شركت داشت گويا براي شركت در جلسه سران سه قوه آمده بودند. ايشان زودتر آمده بود و در جلسه ما هم نشست. بهرحال آقاي كروبي صحبت نكرد، بعضي از آقايان به بنده تعارف و اصرار كردند كه صحبت كنم. من هم پذيرفتم و صحبت كردم و كلا آنچه آقاي هاشمي گفته بود از ذهن حاضران پاك شد و موضوع اتحاد جامعه و مجمع منتفي شد. بعدها شنيدم آقاي ناطق در خاطراتش گفته آن شب داشت درست ميشد فلاني كه صحبت كرد بهم خورد. بعدها آقاي خامنهاي به من گفتند من اول مخالف اين انشعاب بودم. ولي بعد معتقد شدم حق با امام بوده و كار خوبي است.
اقدامات ديگري هم داشت؟
موسوي خوييني: اينكه با ديگران صحبت كرده باشد، من اطلاعي ندارم. ايشان براي يكي كردن اين دو مجموعه خيلي علاقهمند بود.
استدلالشان همين وحدت بود؟
موسويخوييني: جواب اين سؤال نيازمند اين است كه آدم برگردد و كل حال و هوا و فضاي آن روزها را ترسيم كند. اما همين قدر برايتان بگويم با اين انشعاب و حمايت امام از اين اقدام، كل ليست روحانيت مبارز كه چهرههاي مبرزي هم بودند همه در انتخابات مجلس سوم حذف شدند و مردم به ليست مجمع روحانيون اقبال كردند و مجمع رأي آورد. مثل اين انتخابات دفعه پيش مجلس كه ليست آقايان اصولگرا در تهران به طور كامل حذف شد. آقاي هاشمي شايد فكر ميكرد همين اتفاقات ميافتد. ميدانست اين مجمع از وزن و اعتباري برخوردار است كه تشكيل و موجوديت آن، به جامعه روحانيت لطمه ميزند. لذا مايل بود اينها برگردند و يكي شوند. البته اعضاي مجمع روحانيون غير از آقاي كروبي، هيچكدام قبلا در جامعه روحانيت نبودند. يعني اگر اين انشعاب هم نبود، اينطور نبود كه اين اعضا قبلا در جامعه بوده باشند و حالا اگر انشعاب برگردد، آنها هم به جامعه روحانيت مبارز برگردند.