تلکس پيام نفت -رسانه خبري تحليلي نفت، گاز و انرژي: مردي دختر خردسال را بعد از تجاوز،كشت / «ندا» را به بهانه غذا دادن به خانه بردم
یکشنبه، 19 فروردین 1397 - 02:22     کد خبر: 44202

پيام نفت:

روزنامه خراسان با مردي كه به يك دختر 6ساله در مشهد تجاوز كرد و سپس او را كشت مصاحبه كرده است.

بخشي از مصاحبه را مي خوانيد:
چند سال داري؟ متولد سال 1355 هستم.
چقدر سواد داري؟ تا كلاس پنجم ابتدايي درس خواندم و بعد هم درس و مدرسه را رها كردم.
اهل مشهدي؟ خانواده ام اهل تربت حيدريه هستند اما من از زماني كه به خاطر دارم از همان كودكي در مشهد بودم.
يعني در قلعه ساختمان؟ نه! ساكن منطقه خواجه ربيع بوديم ولي بعد از آن كه مادر و برادرم سهم مرا از منزل ارثيه پدري خريدند من هم به قلعه ساختمان (شهرك شهيد رجايي) آمدم.
پدرت فوت كرده است؟ بله! حدود دو ماه بعد از آن كه من ازدواج كردم. او هم فوت كرد.
بيمار بود؟ بله! سرطان خون داشت.
چند خواهر و برادر هستيد؟ پدرم دو بار ازدواج كرد به همين خاطر تعداد خواهران و برادرانم زياد است.
بعد از ترك تحصيل چه مي كردي؟ شاگرد خياطي شدم و پيراهن دوزي را آموختم تا آن كه به خدمت سربازي رفتم.
بعد از پايان سربازي هم همين شغل را ادامه دادي؟ بله! براي كار به جنوب كشور رفتم و در بندرعباس در يك شركت پيراهن دوزي مي كردم!
چرا در مشهد نماندي؟ آن جا پيراهن ايراني مي دوختيم و مارك خارجي مي زديم تا بهتر بخرند!! ولي نمي دانم صاحبكارم پيراهن ها را كجا مي فروخت!
يعني به كشورهاي ديگر صادر مي كرد؟ نمي دانم اما همه آن ها مارك تقلبي داشتند.
پول هايت را چه مي كردي؟ همه را خرج مي كردم، البته گاهي مقداري هم به مادرم مي دادم.
مگر ازدواج نكرده بودي؟ آن زمان نه! ولي در مدت كوتاهي بعد از آن كه از بندرعباس آمدم، با يكي از بستگان پدرم ازدواج كردم. تقريبا 21 ساله بودم كه پاي سفره عقد نشستم.
يعني خودت در ماجراي ازدواج دخالتي نداشتي؟ چرا! همسرم را به خاطر رفت و آمدهاي فاميلي در تربت حيدريه ديده بودم.
مي خواهي بگويي، همسرت انتخاب تو نبود؟ ما از دوران خردسالي به نام يكديگر بوديم. يعني پدرم زماني كه من كوچك بودم به خانواده همسرم گفته بود كه دخترتان عروس من است!! تا اين كه يك روز براي او خواستگار آمد. پدرم كه بيماري سرطان داشت و مي ترسيد عروسي مرا نبيند بلافاصله دست به كار شد و مرا به تربت حيدريه بردند كه در آن جا هم ازدواج كرديم.
الان هم با همان همسرت زندگي مي كني؟ نه! او از من طلاق گرفت. البته چهار سال نامزد بوديم و سه سال هم زندگي مشترك داشتيم. بعد از آن طلاقش را گرفت.
چرا ؟ چون فرزندي نداشتيم و خانواده او هم دوست داشتند كه دخترشان فرزندي داشته باشد!
معتادي ؟ بله!
چه چيزي مصرف مي كني؟ ترياك و شيره!
آن زمان هم اعتياد داشتي؟ بله! وقتي همسرم را به عقد خودم درآوردم با برخي از بستگانم پاي بساط مي نشستم!
چرا؟ فريبم دادند! آن ها مي گفتند مصرف ترياك و شيره لذت خاصي دارد. من هم ادامه دادم تا اين كه معتاد شدم!
همسرت از ماجراي اعتياد تو خبر داشت؟ نه ! او نمي دانست و من به طور پنهاني مصرف مي كردم تا اين كه روزي فهميد و زماني از من طلاق گرفت كه معتاد شده بودم!
چرا دوران نامزدي شما تا چهار سال طول كشيد؟ دست پدرم خالي بود از سوي ديگر هم مي خواست مراسم عروسي خواهرم را برگزار كند به همين دليل من بعد از خواهرم، زندگي مشترك را آغاز كردم .
سه سال زمان خيلي اندكي است تا «بارداري» انگيزه مهمي براي طلاق شود؟ البته همسرم بعد از من با فرد ديگري ازدواج كرد و صاحب فرزند شد ولي از من طلاق گرفت!!
پدرت زنده بود كه طلاق گرفتي؟ نه! پدرم حدود دو ماه بعد از ازدواج من فوت كرد.
اولين سيگار را كجا كشيدي؟ اولين بار يكي از دوستانم در دوران خدمت سربازي سيگار تعارفم كرد و بعد از آن هم ديگر خودم مي خريدم!
چه مدت گذشت تا دوباره ازدواج كردي؟ فقط دو روز!!
چرا؟ به خاطر لج بازي با خانواده همسر سابقم!
يعني از قبل زمينه را آماده كرده بودي؟ نه! درست دو روز بعد از آن كه مهر طلاق در شناسنامه ام ثبت شد و به قول معروف هنوز جوهر اين مهر خشك نشده بود كه سوار اتوبوس يكي از بستگان مادرم شدم تا از تربت به مشهد بيايم. در بين راه با راننده صحبت مي كردم كه از دادگاه مي آيم و چنان و چنان! او هم خنديد و گفت: امشب با مادرت به خانه فلاني بياييد (او هم از بستگان مادرم بود) تا براي خواستگاري صحبت كنيم.
همان شب به توافق رسيديد؟ بله! به خاطر فاميلي از يكديگر شناخت داشتيم .
همسرت مجرد بود؟ نه! او حدود چهار سال قبل از همسرش طلاق گرفته بود درحالي كه يك دختر داشت.
بعد از ازدواج، دختر همسرت هم با شما زندگي مي‌كرد؟ نه! حضانت او را شوهر سابق همسرم به عهده داشت. البته بعد از ازدواج، گاهي او را به خانه مي آوردم تا مدتي را كنار مادرش باشد. الان هم 14 ساله است و به تازگي نامزد كرده است.
خودت چند فرزند داري؟ 3 پسر 12، 10 و 3.5 ساله دارم.
چه شد كه به ميوه فروشي روي آوردي؟ بيكار بودم، كار ساختماني انجام مي دادم ولي به دليل اعتيادم و اين كه كار كم بود بيكار مانده بودم تا اين كه 500 هزار تومان از خواهرم قرض گرفتم و داخل حياط منزلم ميوه فروشي راه انداختم. البته ديسك كمر هم دارم .
روزي چقدر مواد مصرف مي كني؟ كم حدود 5 هزار تومان!
همسرت از ماجراي اعتيادت خبر دارد؟ بله! او مي داند البته گاهي از قرص هاي ترك اعتياد هم استفاده مي كنم!
تاكنون چند بار ترك كرده اي؟ نمي دانم ! ولي عيد پارسال ترك كردم كه نشد و دوباره به مصرف شيره ادامه دادم.
«ندا» (مقتول) را مي شناختي؟ آن ها همسايه نزديك ما بودند پدرش افغاني بود و منزلشان چند حياط بيشتر با خانه ما فاصله نداشت به همين خاطر كاملا خانواده اش را مي شناختم!
انگيزه ات چه بود؟ خودم هم نفهميدم! وقتي «ندا» را در كوچه ديدم كه براي گرفتن نان مي رود شيطان وارد جلدم شد. قبل از آن نزد خرده فروشي مواد رفته بودم و مقداري شيره خريدم. بعد از مصرف مواد، وقتي «ندا» (دختر 6 ساله) درحال بازگشت به خانه اش بود او را به بهانه دادن غذا به منزل اجاره اي ام كشاندم و ...
چرا او را كشتي؟ ترسيده بودم! او گريه مي كرد و من مي ترسيدم رسوا شوم چون گفت موضوع را به مادرش مي گويد!
جسد دختربچه را چه كردي؟ داخل كيسه گوني گذاشتم و در كوچه خلوت رها كردم البته هميشه آن كوچه شلوغ بود ولي آن لحظه خيلي خلوت شده بود. زنبيل نان و كفش هايش را هم پشت بام انداختم.
بعد از قتل كجا رفتي؟ پشيمان شده بودم اما نمي دانستم چه كنم فقط آرزو مي كردم كه زنده شود! بعد از رها كردن جسد، به خانه مادرزنم رفتم چون همسر و فرزندانم آن جا بودند و من براي بردن غذاهاي مانده از ظهر به خانه آمده بودم كه اين حادثه رخ داد.
ماجرا را به كسي هم گفتي؟ فقط به برادرزنم گفتم!
بعد چه شد؟ دوباره به محل رها كردن جسد بازگشتم.
فكر مي كردم شايد زنده شده باشد اما با ديدن مردم دوباره به خانه مادرزنم رفتم و به هيچ كس چيزي نگفتم.
چگونه دستگير شدي؟ روز بعد وقتي به همراه خانواده و برادرزنم به خانه آمدم تا كسي به من شك نكند ناگهان افسر آگاهي دستبند را به دستانم گره زد.
چرا همراه خانواده ات وارد حياط نشدي؟ من رفتم نوشابه بخرم و از ترس اطراف را هم نگاه مي كردم!
فكر مي كردي به همين زودي دستگير شوي؟ نه! چون هيچ كس مرا هنگامي كه ندا را به داخل حياط بردم يا جسد را انداختم، نديده بود. نمي دانم افسر آگاهي چگونه مرا دستگير كرد.
اگر كسي با يكي از اعضاي خانواده خودت اين كار را بكند چه مي كني؟ نگوييد! ديوانه مي شوم!!
به افراد ديگري كه مانند تو سوداي چنين كار كثيفي را در ذهن دارند چه مي گويي؟
عاقبت مرا ببينند! حتي مجرمان ديگر به من مي گويند حيف است تا فردا زنده باشي! بايد زودتر اعدامت كنند. من مي ترسم و شب ها كابوس مي بينم. چرا كه چند خانواده را به هم ريختم و بدبخت كردم! شيطان فريبم داد!!

 


برگشت به تلکس خبرها