پيام نفت -رسانه خبري تحليلي نفت، گاز و انرژي: دسيسههايي كه در طول تاريخ باعث ضعف قشون ايران شد سه شنبه، 9 آذر 1400 - 12:46 کد خبر: 48086 پيام نفت:
گفتوگو با داريوش شهبازي درباره كتاب «تاريخ قشون قاجاريه»
شهبازي ميگويد: اميركبير قشون ايران را مرتب كرد و در مدت كوتاهي، تعداد سربازان به عدد قابل توجهي رسيد. انگلستان به سفيرش نامه زد كه اينها نبايد چنين قشون قوياي داشته باشند.
خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)- از دوران صفويه تا پيش از تشكيل ارتش نوين، ايران هرگز نتوانست قشون متمركز و سراسري و دائمي داشته باشد. هر از چندگاهي با برآمدن پادشاهي توانا مانند نادرشاه و آقامحمدخان به تشكيل قشون قدرتمندي دست زده و جغرافياي وسيع ايران را حراست كرده، ولي با مرگ آن پادشاه همه چيز از ميان رفته و وضع به جاي نخست برگشته است. زيرا ايران در اين دوره با جمعيت كم و اقتصاد ضعيف، توانايي برقراري چنين ارتشي را نداشت.
كتاب «تاريخ قشون قاجاريه» تاليف داريوش شهبازي به بررسي وضعيت قشون ايران از ابتداي قاجار تا انقراض اين سلسله و روي كار آمدن رضاخان پرداخته است. اين كتاب از سوي نشر ماهريس، منتشر شده است. با شهبازي درباره اين كتاب و ويژگيهاي قشون قاجاريه گفتوگويي انجام دادهايم كه در ادامه ميآيد.
همانطور كه در كتاب اشاره كردهايد، در ابتدا بفرماييد كه چه ويژگي در ساختار كشور باعث شده كه هيچ وقت قشون منظمي نداشته باشيم؟
البته در گذشتههاي دور، مثل دوران شكوهمند هخامنشيان و ساسانيان، ارتش دائمي داشتيم، مثل امروز، و اين ارتش داراي تداركات دائمي و حقوق ثابت بود. اما از بعد از شكست ساسانيان، ديگر ارتش منظمي نداشتيم. امپراطوري اسلامي، ملوك الطوائفي بود. در دوره صفوي، شاه عباس توانست ارتش دائمي تشكيل بدهد و هزينه سنگيني هم به اين خاطر پرداخت كرد. از آن تاريخ به بعد، ايران هرگز ارتش دائمي و فرمانده قوي نداشت كه مديريت لازم را داشته باشد. مثل نادر كه در نظاميگري بسيار باهوش بوده و از اقوام مختلف ايراني سپاه گرفت و همه نيروها را تحت سرپرستي خودش قرار ميداد. بعد از صفويه ما با روسها مواجه شديم.
در اوايل دوره قاجار، درگيريهايي هم با روسها درگرفت اما آقا محمدخان توانست با همه اينها مقابله كند. اما همانطور كه فردوسي گفته؛ به زر ميتوان لشكر آراستن/ به لشكر بسي فتنهها كاستن. براي تمام اين كارها بايد اقتصاد قوي داشت. تا پول نباشد كه نميتوان لشكري آراست. چندين قرن، ايران دچار فقر بوده و علاوه بر آن، يكي، دو قرن قبل، نه تنها در ايران كه جهان، صنعتي نداشت. ايران هم سرزمين خشك و پهناوري بود و ما هميشه در فقر بوديم. در دو، سه قرن اخير هم با بيپولي مواجه بوديم. بعد از صفويه، افاغنه و نادر آمدند و بعد از آن، كريمخان زند آمد و هيچ كدام نتوانستند آرامش دراز مدتي ايجاد كنند. سرزمين ما دائم در حال درگيري بود. در آن زمان هم ثروتمندان و تحصيلكردگان از كشور خارج ميشدند. البته بعد از صفويه، برخي از مذاهب هم شروع به ترك ايران كردند.
عملكرد نادرشاه و آقا محمدخان قاجار در انسجام قشون چه شباهتها و تفاوتهايي داشت؟
نادر سردار شجاع و كارداني بود. صد سال بعد از نادر، يكي از عوامل ناصرالدينشاه از اميركبير ميپرسد كه براي داشتن يك كشور خوب به چه چيزهايي نياز است؟
اميركبير پاسخ ميدهد؛ پادشاهي ميخواهد مثل شاه اسماعيل صفوي، سردار سپهي مثل نادر و صدر اعظمي مثل من. پس اميركبير، پادشاه و شمشير و خردورزي را در كنار هم ميخواهد. نكتهاي كه در مورد خود نادر ميگويند اين است كه در طول بيست سالي كه بود، در طول لشكركشيهايش سرباز زيادي از دست داد و در عين حال ثروت زيادي از هجوم به كشورهاي مختلف به دست آورد. اما مجموع كارهاي نادر به نفع ايران نبود و به لحاظ اقتصادي و ناامني، لطمات زيادي به كشور وارد آمد. نادر خودش هم در جنگها حضور داشت.
اما در مورد آقا محمدخان، اين نكته حائز اهميت است كه در دوران كودكي او، پدرش در جنگ با كريمخان زند كشته شد. برادر و پدر بزرگش هم در جنگ كشته شده بودند. مجموعه اينها در حافظه تاريخياش تاثير داشت و او را بسيار قسيالقلب، با اراده و راسخ كرده بود. از سوي ديگر، آقا محمدخان در دورهاي كه در اسارت كريمخان بود، كتاب تاريخ زياد ميخوانده و ميگويند؛ مادرش هم زن دانايي بود. شايد آقا محمدخان در حوزه نظاميگري به پاي نادر نرسد، اما در مقايسه با باقي شاهان قاجار اين مديريت را داشته كه از اقوام مختلف سپاه درست كند. آن زمان، كاترين روسيه از آقا محمدخان ميترسيد و جرات نميكرد به مركز ايران سپاه بفرستد و با ايران بجنگد.
در واقع هر دو اينها، نادر و آقا محمدخان، يك شم مديريتي داشتند و ميدانستند كه سرباز را چگونه جمع كنند، به آنها غذا و لباس دهند و با آنها ارتباط رواني برقرار كنند. در دوره قاجاريه، تنها كسي كه از عهده اين كار برآمد، آقا محمدخان قاجار بود. ميگويند در جنگها پوتين از پا در نميآورد. آن قدر كه دانههاي جو يا گندمي كه در پوتينش ريخته بود، سبز ميشد. اين آدم در تمام بيست سالي كه از شيراز گريخت تا روزي كه در شهر شوشا يا شماخي در قفقاز كشته شد، استراحتي نكرد و دائم در حال جنگ بود.
چرا بعد از آقا محمدخان، در دوره فتحعليشاه، دوباره قشون ايران با ضعف مواجه شد؟
نادر هم در انتهاي كار ميگويد كه من ديگر پول نميخواهم، سرباز ميخواهم. يعني جنگها و درگيريها نميتواند ادامه پيدا كند، مگر اينكه آن حاكم بتواند به شمار سربازان و خاكش اضافه كند. همان كاري كه روسيه كرد؛ پتركبير، پترزبورگ را از سوئد گرفت. قسمتهايي از عثماني را در جنوب روسيه گرفت و بعد كشورهايي مثل مغولستان و حتي قفقاز را از ايران گرفت. اينها هم در طول جنگها، سربازانشان را از دست ميدادند، اما ما از صفويه به بعد خاكمان را از دست داديم. در نتيجه؛ ثروت كشاورزي و مردم آن منطقه را هم از دست داديم. ادامه دادن جنگ به عوامل زيادي نياز دارد. اول؛ جمعيت، بعد؛ پول و سپس؛ قواي مديريتي. در حوزه مديريت، بخشي از اتفاق مديريتي است و نميتوان آن را آموزش داد. اما در مورد تفاوت آقا محمد خان و فتحعليشاه قاجار من در اين كتاب به چند مورد اشاره كردهام؛ اول اينكه؛ فتحعليشاه شخصيت ضعيفي داشت. در مقابل آقا محمدخان كه در سنين بالايي به سلطنت رسيده بود، او در جواني به حكومت رسيد و سختي نكشيده بود.
نكته ديگر اين كه آقا محمدخان توانست به شكل پارتيزاني، سربازان اقوام مختلف را بگيرد و از ثروت خودش و غنائم به سربازها هم ميداد. اما در دوره فتحعليشاه اين اتفاق نيفتاد. در اسناد مختلفي ذكر شده كه در دوره فتحعليشاه، سربازان گرسنهاند، لباس و كفش و اسلحه درستي نداشتند، لولههاي اسلحهها در هنگام شليك، به جاي هدايت گلوله به طرف دشمن ميتركيد و به سرباز آسيب ميرساند. از سوي ديگر در اين دوره كشاورزي ما ضعيف بود و پول نداشتيم. جمعيت ما كم ميشد. در دوره قاجاريه، حداكثر جمعيت ايران در حدود 10 ميليون نفر بود. در حالي كه در همان دوران، عثماني حدود 22 ميليون جمعيت داشت. يا هندوستان كه جمعيت زيادي داشت و جمعيتش، به عنوان نيروي كار در اختيار انگلستان بود. خود روسيه در آن زمان، حدود هفتاد ميليون جمعيت داشت.
نكته بعدي مساله ناامني كشور ما و ناپايداري حكومتها است. و سپس؛ كارشكني شاهزادهها. در دوره فتحعليشاه، تعداد شاهزادهها زياد بوده كه همه هم با هم ناسازگار بودهاند.
از طرف ديگر، روحانيون با تغيير لباس و غيره، مخالفت ميكردند. يا ميگفتند كه نميتوانيم در جنگها از اسلحه گرم استفاده كنيم. و از همه مهمتر؛ مشكل اقتصادي بود. سربازان هميشه با كمبود لباس و غذا مواجه بودند و به همين خاطر گاهي به روستاها حمله ميكردند و آنها را تاراج ميكردند. در دوره اميركبير به سربازان، بودجه مستقلي اختصاص داده بودند و كنترل ميكردند كه در طول مسير سربازها، به حقوق روستاييها تجاوز نشود.
دسيسههاي روس و انگليس در دربار قاجار به چه ميزان در ضعف قشون ايران در اين دوره موثر بود؟
به طور كلي دوره قاجار به دو دوره بايد تقسيم شود. دوره اول به اوايل اين سلسله و حكومت بيست ساله آقا محمدخان اختصاص دارد تا دوره فتحعليشاه و جنگهايي كه با روسيه اتفاق افتاد و عهدنامههاي گلستان و تركمنچاي. دوره دوم از جنگ با روسها تا پايان قاجاريه است. تا قبل از شكست از روسيه، نه روس و نه انگليس در دربار ايران نفوذ نداشتند. قدرت بزرگ روسيه و انگلستان، از سده نوزدهم اوج ميگيرد كه در دنيا شروع به كشورگشايي ميكنند. قبل از اين جنگها هم با ايران ارتباط و مراوداتي داشتند، اما هيچ نفوذي در ايران نداشتند. اما وقتي روسيه در جنگ پيروز ميشود و در جنگ بعدي، سهم بيشتري از خاك ايران را ميگيرند و در انتها به عهدنامه تركمنچاي ختم ميشود كه ايران را وادار ميكنند كه هر سال به عنوان خسارت، غرامت سنگيني به روسيه بدهد. از اين تاريخ به بعد، روسيه و انگلستان به خاطر منافعشان در ايران با هم متحد ميشوند.
البته روسيه در ماده هفتم قرارداد تركمنچاي به ايران تعهدي ميدهد. در اين ماده كه عباس ميرزا از ترس برادرانش در عهدنامه گنجانده بود، روسيه متعهد ميشود كه در ايران، سلطنت در نسل ذكور عباس ميرزا ادامه پيدا كند. چون همه برادرهايش مدعي حكومت بودند و ميخواستند او را از نايبالسلطنتي بيندازند. به اين ترتيب، محمدميرزا، اگر نگوييم سرسپرده تزار كه وامدار او ميشود. از آن به بعد، ديگر پادشاهان قاجاري قدرت كاملي ندارند. اين زماني اتفاق ميافتد كه سفارت روس و انگليس، هنوز چندان از وضعيت دربار ايران مطلع نبودند. اما وقتي وارد ميشوند، خائنين را شناسايي ميكنند. چرچيل در مورد كشورهاي استعمار شده گفته «يك جمعيت قليل خائن و يك ملت نادان»
اينها وقتي وارد دربار ايران شدند، متوجه شدند كه اكثر جمعيت ايران، بيسواد هستند. تعدادي هم در دربار هستند كه با مبالغي رشوه خريده ميشوند. بعد از اين شناخت است كه قدرت روسيه و انگليس در ايران بيشتر ميشود. اميركبير قشون ايران را مرتب كرد و در مدت كوتاهي، تعداد سربازان به عدد قابل توجهي رسيد. انگلستان به سفيرش نامه زد كه اينها نبايد چنين قشون قوياي داشته باشند. سپس به صورت علني در مقابل ايران ميايستند و اجازه نميدهند كه بر آمار سربازان ايران افزوده شود. بارها ما در جنگ با عثماني، مثلا در جنگ چالدران، خاك كشورمان را از دست داديم و دوباره آن را گرفتيم. اگر روسيه و انگليس در ايران نفوذ نميكردند، ما موقعيت بهتري داشتيم. اما بعد از آن قاجاريه ديگر اختيار نداشت. قائم مقام فراهاني آمد و اصلاحاتي انجام داد، اين دو كشور او را كشتند. اميركبير آمد، اين همه براي به سلطنت رسيدن ناصرالدين شاه زحمت كشيد، اصلاحات زيادي را هم عملي كرد، او را هم از بين بردند. به هر حال، اينها در دربار قاجار نفوذ داشتند. روسيه تضمين كرده بود كه پادشاهي را در ايران به پسران عباس ميرزا خواهند داد. پس همه شاهزادگان قاجاري مجبور بودند كه در اختيار روسيه باشند. اين دو كشور، هم شاه و هم افسران رده بالا را در اختيار خودشان داشتند و اجازه ندادند كه قشون ايران گسترش پيدا كند. بعد از اميركبير هم ناصرالدين شاه، ميخواست قشوني به نام ژاندارمري تاسيس كند كه به او هم كه شاه مملكت بود، اجازه اين كار را ندادند.
اصلاحات اميركبير در قشون ايران، شامل چه مواردي ميشد؟
اين مرد بزرگ كارهاي مفصلي در اين زمينه كرد. او در نحوه سربازگيري تقريبا شيوههاي قبل از خود را منسوخ ساخت. قبل از او سرباز مانند يك چريك بود و وضع نامناسبي داشت. به همين طريق لازم بود تا طريقه جديدي وضع شود. اين طريقه جديد را اميركبير از راه گرفتن سرباز بنيچه (مالك) به جاي سرباز چريك قديم و داوطلب معمول ساخت. براي آنكه قشون گيري هم مثل ماليات بر پايه اساس مستقر شود، مقرر كرد بنيچه مالياتي ماخذ دادن سرباز باشد. خرج سفر سرباز تا محل اردوگاه و فرستادن كمك خرج براي سرباز و پادارانه دادن به خانواده سرباز در مدت حضور فرزند خانواده در ارتش، بر عهده صاحب بنيچه بود. دولت هم جيره جنسي و مواجب نقدي در شش ماهه مدت خدمت او ميپرداخت كه در شش ماهه مرخصي خانه نصف ميشد. حقوق شش ماهه مرخصي خانه اين افواج به اسم «شش ماهه محلي» در دستورالعمل بودجه هر ولايت به خرج ميآمد. هر سال در موقع نوشتن دستورالعمل هر ولايت معين ميكردند كه هر ولايتي چند ساخلو (پادگان) لازم دارد، تا مصارف شش ماهه سر خدمت آنها در دستورالعمل ولايت پيشبيني شود. وزير لشكر با لشكر نويسان خود اين كار را هم مثل بنيچه برده و صورت تقسيم عده هر فوج دهات را بر عهده داشت كه با صلاحديد و دستور شخص اول مملكت يا سپهسالار تمام اين امور را اداره ميكرد.
نتيجه اين تدابير آن شد كه در مدت كوتاهي صدهزار پياده و سيهزار سوار و عدهاي توپچي در اختيار دولت قرار گرفت كه در مواقع مقتضي وجود آنها مفيد بود. بديهي است كه لباس قشون هم متحدالشكل و كوتاه شد، اما سركردههاي قشون كماكان لباسهاي بلند خود را داشتند و به خصوص در موقع سلام جبه ميپوشيدند و شال و كلاه بر سر ميگذاشتند. اميركبير را در واقع روس و انگليس كشتند. درست است كه مهدعليا و درباريها براي اينكه حقوقشان را كم كرد نسبت به امير كينه داشتند، اما روسيه و انگلستان وجود او را براي منافعشان در ايران خطرناك ميدانستند. اينها نميخواستند ايران را مستقل و آباد ببينند. آنها قصد داشتند تا قاجاريه را به همان شكل حفظ كنند تا منافع خودشان حفظ شود.
دخالت روسها در تامين و شكلگيري و آموزش نيروي قزاق ايران چگونه بود و قدرتگيري قزاقها در فروپاشي حكومت قاجار چه تاثيري داشت؟
قزاقها از قومي در آسيا هستند كه ريشهشان به قزاقستان برميگردد. سربازهاي خيلي قوياي بودند. ناصرالدين شاه در يكي از سفرهاش از رژه سربازهاي آنها ديدن ميكند و خيلي خوشش ميآيد. روسيه نيز قول ميدهد كه به او كمك كند و از نيروي روسيه، افسرهايي به ايران ميآيند تا نيروي قزاق ايران را شكل دهند. اينها نيروي اصلي قشون ايران بودند. تنها نيروي قوي و منظم قزاقها بودند. اسمش اين بود كه اينها نيروي ايران هستند. اما هزينهها بدون اعلام به حكومت ايران، به طور مستقيم از بانك استقراضي ميگرفتند. هيچ حرفشنوي از پادشاه ايران نداشتند و از تزار روسه دستور ميگرفتند.
تا دوره احمدشاه كه حكومت ايران آن قدر ضعيف ميشود كه در هفده سال، سي و پنج بار دولت ايران عوض ميشود. تا قبل از اين، قزاقها فقط در پايتخت بودند اما بعد از آن در آذربايجان، خراسان، گبلان و شهرهاي مختلف قزاقها حضور داشتند. در دوره مشروطه هم قزاقها، تعدا زيادي از مشروطهخواهان تبريز را اعدام كردند. همه هم به دستور روسيه.
اين روند ادامه پيدا كرد تا سال 1917 كه لنين ميآيد. يك سال قبل از تمام شدن جنگ جهاني اول، كه انقلاب 1917 شكل ميگيرد و انقلابيون اعلام كردند كه نه تنها از ايران غرامت نميگيرند، بلكه تمام آنچه كه در عهدنامه بود ملغا است. بنابراين روسها در آن تاريخ از حمايت قاجاريه هم دست برميدارند. در آن دوره انگليس ميخواست ايران را مستعمره خودش كند و منشوري هم به نام قرارداد 1919 نوشت و وثوقالدوله آن را تنظيم كرد. اگر عملي ميشد، ايران مستعمره انگليس ميشد كه احمدشاه آن را امضاء نكرد مجلس و مردم هم مقاومت كردند و انگلستان هم از قاجاريه حمايت نكرد.
در نتيجه، زماني كه هم انگلستان و هم روسيه از قاجار قطع حمايت كردند، اين سلسله سقوط كرد.
شما از چه منابعي براي نگارش اين كتاب استفاده كرديد و شيوه پژوهشتان چه بود؟
شيوه پژوهش من كتابخانهاي بود. در اين زمينه منابع كم نيست. هم منابع خارجي وجود دارد و هم آثاري از محققان خودمان. اما به طور كلي منابع اين كتاب را ميتوان در سه شاخه جست و جو كرد: كتابهاي تحقيقاتي ايرانيها، اسناد قاجاري و سفرنامههاي اروپايياني كه بعضا غير نظامي بودند اما اطلاعاتي راجع به قشون و اطلاعات نظامي آن زمان به ما ميدهند و به طور كلي فضا را ترسيم ميكنند و سفرنامههاي نظامياني كه در يك مقطع كوتاه براي آموزش به نظاميان به ايران آمده بودند.