پيام نفت -رسانه خبري تحليلي نفت، گاز و انرژي : متجاوزان عبرت نمي‌گيرند| مجازات پوتين چيست؟
سه شنبه، 31 خرداد 1401 - 02:15 کد خبر:49045
پيام نفت:

در زماني كه دوقطبي سياسي ميان دو حزب اصلي آمريكا منجر شده طرفين تقريباً نتوانند بر سر هيچ چيزي به توافق برسند، اكثريت ثابتي از هر دو سو طرفدار كمك‌هاي اقتصادي و نظامي سخاوتمندانه به اوكراين در مبارزه با تلاش ولاديمير پوتين براي تسخير اين كشور هستند. اما سوال بزرگ و چالش‌برانگيز اين است: حمايت براي چه مدت و تا چه حد؟

 

درحاليكه برخي تحليلگران آمريكايي معتقدند تحميل يك شكست قاطع به روسيه بايد يك هدف استراتژيك براي غرب در جنگ اوكراين باشد، رئيس جمهور فرانسه هشدار داده است كه ائتلاف غربي نبايد "روسيه را تحقير كند"، و استفان والت، نظريه‌پرداز روابط بين‌الملل استدلال مي‌كند كه «توصيه‌ها براي تحميل شكست قاطع به روسيه اشتباه است و لزوماً پوتين يا ديگران را از توسل به زور باز نمي دارد».
 

در زماني كه دوقطبي سياسي ميان دو حزب اصلي آمريكا منجر شده طرفين تقريباً نتوانند بر سر هيچ چيزي به توافق برسند، اكثريت ثابتي از هر دو سو طرفدار كمك‌هاي اقتصادي و نظامي سخاوتمندانه به اوكراين در مبارزه با تلاش ولاديمير پوتين براي تسخير اين كشور هستند. اما سوال بزرگ و چالش‌برانگيز اين است: حمايت براي چه مدت و تا چه حد؟

 

توماس فريدمن، تحليلگر نيويورك‌تايمز پاسخ مي‌دهد: «هيچ كس نمي داند، زيرا جنگ‌ها مسيرهاي قابل پيش بيني و غيرقابل پيش بيني را دنبال مي كنند».

به نوشته فريدمن، مورد قابل پيش بيني در مورد اوكراين اين است كه با افزايش هزينه ها، افزايش نارضايتي - چه در آمريكا و چه در ميان متحدان اروپايي ما - وجود خواهد داشت كه استدلال مي كنند كه منافع و ارزش هاي ما در اوكراين از تعادل خارج شده است. آنها استدلال خواهند كرد كه ما نه از نظر اقتصادي مي توانيم از اوكراين تا حد پيروزي كامل حمايت كنيم - يعني ارتش پوتين را از هر وجب اوكراين بيرون برانيم - و نه از نظر استراتژيك استطاعت انجام پيروزي كامل را داريم، زيرا پوتين در مواجهه با شكست كامل مي تواند يك سلاح هسته اي را آزاد كند.

مي توان نشانه هايي از اين را در بيانيه هفته‌هاي پيش امانوئل مكرون رئيس جمهور فرانسه مشاهده كرد كه گفت ائتلاف غربي نبايد "روسيه را تحقير كند" - بيانيه اي كه اعتراض اوكراين را برانگيخت.
 

در همين زمينه، استفان والت، نظريه‌پرداز و استاد روابط بين الملل دانشگاه هاروارد و ستون نويس فارين پاليسي در مقاله‌اي براي اين نشريه با عنوان «مجازات پوتين بازدارنده جنگ‌هاي آينده نخواهد بود» استدلال كرده است كه درخواست ها براي تحميل شكست قاطع به روسيه اشتباه است و لزوماً پوتين يا ديگران را از توسل به زور باز نمي‌دارد.

اوكراين، جنگ سرنوشت‌ساز سياره نيست


 اقتصادنيوز اين مقاله را در دو بخش منتشر مي‌كند. در بخش نخست كه پيش‌تر با عنوان «تبعات تحميل شكست قاطع به پوتين» منتشر شد، والت با انتقاد از مواضع رهبران و مفسران غربي (از سرمقاله جو بايدن در نيويورك‌تايمز تا نظرات اخير فوكوياما درباره جنگ اوكراين) كه خواهان تحميل شكست قاطع به روسيه هستند، نوشت: استدلال‌هايي از اين دست براي دهه‌ها جزء اصلي گفتمان تندرو (و به‌ويژه نومحافظه‌كاران) بوده‌اند. مانند تئوري دومينو كه هر چقدر هم كه رد شود از مردن خودداري مي كند، چنين ادعاهايي نتيجه يك درگيري واحد را به مبارزه براي سرنوشت كل سياره تبديل مي كنند.

به نوشته والت، انتخابي كه گفته مي‌شود با آن روبرو هستيم، واضح است. در يك مسير: نظم ليبرال احيا شده به رهبري اتحادي متحد از دموكراسي هاي قدرتمند و صلح طلب، و آينده اي كه در آن جنگ نادر است و رفاه حاكم است. در مسير ديگر: دنيايي از خودكامگي در حال گسترش، حقوق بشر در حال فرسايش، و جنگ بيشتر. بر اساس اين ديدگاه، اوكراين بايد پيروزي بزرگي داشته باشد، وگرنه همه چيز از دست رفته است.

اين نظريه‌پرداز روابط بين‌الملل با طرح اين پرسش كه «آيا واقعاً شكست دادن يك متجاوز به ديگران رفتار بهتر را مي آموزد؟»، مي‌نويسد: «اگر اينطور بود، دنياي خوش‌خيم‌تري داشتيم، اما نگاهي گذرا به قرن گذشته چيزي غير از اين را نشان مي‌دهد». وي سپس با آوردن نمونه‌هاي تاريخي مختلف از جنگ‌هاي جهاني و منطقه‌اي به نقض ادعاي «عبرت‌آموزي شكست براي متجاوزان» پرداخته است.

در ادامه بخش دوم و پاياني اين مقاله را بخوانيد.

متجاوزان عبرت نمي‌گيرند


والت در ادامه نوشته است: توجه داشته باشيد، اين فقط قدرت‌هاي بزرگ نيستند كه پس از شروع يك جنگ تهاجمي، درس‌هاي سختي دريافت مي‌كنند. در سال 1982، حكومت نظامي آرژانتين تصميم گرفت كه جزاير فالكلند بريتانيا (كه آنها را مالوينا مي نامند) متعلق به آنهاست و تصميم گرفت اين سرزمين را به زور تصرف كند. بريتانيا گل سرسبد نيروي دريايي آرژانتين را غرق كرد و با موفقيت اين جزاير را پس گرفت و اعتراضات مردمي در آرژانتين سرانجام ژنرال ها را از قدرت كنار زد.

صدام حسين عراق نيز سرانجام به سرنوشت مشابهي دچار شد. تصميم او براي حمله به ايران انقلابي در سال 1980 منجر به نزديك به هشت سال جنگ شد كه در آن صدها هزار عراقي جان خود را از دست دادند و اقتصاد عراق به هم ريخت. دو سال بعد، او تصميم گرفت مشكلات اقتصادي جنگ اول را كه در جنگ با همسايه ايجاد كرده بود، با تصرف كويت حل كند، اما توسط ائتلافي به رهبري ايالات متحده به طرز مفتضحانه اي اخراج شد و تحت تحريم هاي بسيار سرزده سازمان ملل قرار گرفت. تجاوز در هر دو مورد سودي نداشت، اما ناكامي‌هاي صدام باعث نشد كه برخي از كشورهاي ديگر - از جمله برخي از دموكراسي‌هاي برجسته - نتوانند جنگ‌هاي جديدي را آغاز كنند.

اگر شكست‌هاي دردناك واقعاً هشدارهاي واضحي براي ديگران مي‌فرستاد، تجربه شوروي و آمريكا در افغانستان و تجربه ايالات متحده در عراق پس از سال 2003 به پوتين و همكارانش مي‌آموخت كه حمله به اوكراين احتمالاً يك واكنش قدرتمند ملي‌گرايانه ايجاد مي‌كند و قدرت‌هاي خارجي را تشويق مي‌كند تا كاري را انجام دهند. اينها مي توانستند اهداف او را خنثي كنند (اما نكردند).

مطمئناً پوتين مي دانست كه ايالات متحده با تأمين مجاهدين به شكست اشغال شوروي در افغانستان كمك كرده است، همانطور كه سوريه و ايران هر كدام به نيروهاي عراقي كمك كرده بودند تا تلاش ايالات متحده در عراق را شكست دهند. درس اين دو درگيري بسيار واضح به نظر مي رسد، اما به نظر مي رسد پوتين خود را متقاعد كرده است كه اين در مورد اوكراين صدق نمي كند.

چرا عبرت تجاوزگري فراموش مي‌شود؟


البته هر جنگ تهاجمي به شكست ختم نمي شود، اما به نظر مي رسد مواردي كه متجاوزان به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند و افرادي كه جنگ را آغاز كرده اند بهاي شخصي زيادي براي حماقت خود پرداخته اند، كم نيست. با اين حال، اين درسي كه "پرخاشگري به درد نمي‌خورد" معمولا ناديده گرفته مي شود يا فراموش مي شود. چرا؟

يك دليل اين است كه درس‌هاي هر جنگي هميشه واضح نيست و افراد منطقي مي‌توانند نتايج متفاوتي از شكست بگيرند. آيا رفتن به جنگ از همان ابتدا ايده بدي بود يا شكست ناشي از اجراي ضعيف بود يا فقط بدشانسي؟ اگر سياستگذاران معتقد باشند كه اين زمان متفاوت است و دانش جديد، فناوري جديد، يك استراتژي هوشمندانه جديد يا مجموعه اي منحصربفرد از شرايط سياسي مطلوب، اين بار موفقيت را به همراه خواهد داشت، درس هاي يك جنگ شكست خورده نيز كنار گذاشته خواهد شد. هرگز نبايد دست كم گرفت كه اگر نخبگان واقعاً مي خواهند وارد جنگ شوند، مي توانند با آنها صحبت كنند.

رهبران ممكن است از نزديك با تاريخ ملي خود آشنا باشند، اما آنها كمتر به آنچه براي ساير ملل در شرايط مشابه رخ داده است، اهميت مي‌دهند و كمتر درباره‌اش مي‌دانند.

مشكل دوم - مشكلي كه در كار محقق فقيد رابرت جرويس برجسته شده است - اين است كه انسان ها تمايل دارند براي تجربيات خود اهميت بيشتري قائل شوند تا تجربيات ديگران. رهبران يك كشور ممكن است از نزديك با تاريخ ملي خود آشنا باشند (اگرچه احتمالاً نسخه اي خودخواهانه از آن را جذب كرده اند)، اما كمتر مي‌دانند كه در شرايط مشابه چه بر سر ملت هاي ديگر آمده است.

و ناديده گرفتن شكست يك كشور ديگر با ادعاي اين كه هدف آنها به همان اندازه عادلانه نبوده، عزم آنها به اين بزرگي نبوده، و ارتش آنها به اندازه خود صلاحيت نداشته، آسان است.

علاوه بر اين، از آنجايي كه تصميمات براي جنگ معمولاً منعكس كننده سنجش پيچيده اي از تهديدها، فرصت ها، هزينه هاي مورد انتظار و جايگزين ها هستند، آنچه براي كشور ديگري در يك درگيري كاملاً متفاوت رخ داده، ممكن است در محاسبات آنها مهم نباشد.

به علاوه، رهبراني كه جنگ‌ها را آغاز مي‌كنند، اغلب مي‌دانند كه خطراتي در آن وجود دارد، و گاهي اوقات تشخيص مي‌دهند كه شانس پيروزي بسيار اندك است. با اين حال، اگر معتقد باشند جايگزين بدتر است، «تاس آهني مي‌اندازند». براي مثال واضح، رهبران ژاپن در سال 1941 دريافتند كه ايالات متحده بسيار قوي تر است و حمله به پرل هاربر يك قمار بزرگ است كه احتمالاً شكست خواهد خورد. با اين وجود، آنها بر اين باور بودند كه جايگزين، تسليم شدن در برابر فشار ايالات متحده و دست كشيدن از تلاش خود براي كسب موقعيت قدرت هاي بزرگ و تسلط بر آسيا است - نتيجه اي بود كه آنها بي‌نهايت بدتر مي‌دانستند.

نكته پاياني

نكته پاياني اين است كه سياستگذاران ايالات متحده نبايد اقدامات امروز خود را بر اين باور قرار دهند كه پيروزي در اوكراين (يا يمن يا اتيوپي يا ليبي) قوس تاريخ را قاطعانه به سمتي كه آنها دوست دارند كج خواهد كرد. همچنين نتيجه درگيري‌هاي امروزي تأثير زيادي بر نحوه تفكر رهبران آينده در مورد چشم‌انداز خود در هنگام تصميم‌گيري براي شروع جنگ نخواهد داشت.

دلايل خوبي براي حمايت از تلاش‌هاي اوكراين براي مقاومت در برابر روسيه وجود دارد (اگرچه افراد منطقي مي‌توانند در مورد اينكه اين حمايت تا كجا بايد پيش برود اختلاف نظر داشته باشند)، اما آينده دموكراسي معلق نيست.

به جاي اينكه اين جنگ را فرصتي براي درس آموزي به روسيه بدانند، سياست گذاران بايد بر شناسايي منافع و موضوعات خاص در حال حاضر تمركز كنند و سعي كنند راه حلي صلح آميز طراحي كنند كه بتواند به اندازه كافي آنچه را كه مي خواهند براي منصرف كردن دور ديگري از جنگ در اختيار همه قرار دهد.

فهميدن اينكه چگونه اين كار را انجام دهيم، بدون اينكه خودمان را فريب دهيم كه سرنوشت بشريت به نتيجه آن بستگي دارد، به اندازه كافي سخت است.