فراتاب – گروه بين الملل: دليلي كه توسط دولت اوباما براي مبارزه عليه بشار اسد مبني بر محافظت از مردم آن كشور در مقابل آسيب و قتل عام آنان توسط دولت سوريه ارائه مي گردد براي كساني كه با سابقه مداخلات آمريكا به منظور تغيير رژيم ها در نقاط مختلف جهان آشنا هستند چندان محلي از اعراب ندارد.
همانند تمامي جنگ هايي كه طي دهه هاي گذشته آمريكا در آنها جنگيده است، مخالفان جنگ هاي دولت آمريكا با استناد به دلايل خود، به مخالفت به همراهي با جنگ هاي فرقه اي كه در حال حاضر در سوريه در جريان است مي پردازند. توضيحي كه به سرعت توسط عموم جامعه پذيرفته مي شود اين است كه "جنگي كه در حال حاضر در سوريه در جريان است جنگ بر سر خطوط لوله است. جنگي براي اطمينان از انتقال گاز طبيعي قطر از طريق خط لوله به اروپا، تا ساكنان اين قاره از وابستگي انرژي مصرفي خود به گاز روسيه خلاص گردند."
اين بحثي است كه در محافل مختلف در طول 5 سال گذشته بسيار درباره آن مناظره و گفت و گو صورت گرفته است، اما ديدگاهي كه به تعدد بازنشر يافته است مقاله Robert F. Kennedy است كه در مجله Politico چاپ شد. كه در آن اين بحث مطرح گرديد كه دولت اوباما از سال 2009 كه بشار اسد طرح احداث خط لوله گاز از طريق خاك آن كشور براي انتقال گاز قطر به اروپا را رد كرد، طرح براندازي دولت سوريه را كليد زد. كندي مي گويد اين طرح كه توسط قطر و تركيه مورد موافقت قرار گرفته بود قرار بود از طريق خاك عربستان، اردن، سوريه و تركيه گاز قطر را به اروپا منتقل نمايد تا روسيه را از وابستگي اروپا به گاز آن كشور محروم نمايند.
بشار اسد نه تنها با احداث خط لوله در خاك خود از مبدا قطر به مقصد اروپا مخالفت كرد بلكه با ايران به عنوان جايگزين قطر و يكي از دارندگان بزرگ انرژِي خاورميانه قراردادي جايگزين امضا نمود كه طي آن گاز ايران از طريق خط لوله اي كه بخشي از آن در خاك سوريه احداث مي گرديد مي توانست بازار انرژي اروپا را تسخير كند. بنابراين بر مبناي تئوري "جنگ خطوط لوله" اوباما تصميم گرفت بشار اسد را از تخت قدرت به زير بكشد.
منافع گسترده، مستقيم و غيرمستقيم قدرت جنگي آمريكا – و نه اطمينان از انتقال گازطبيعي قطر از طريق خط لوله به اروپا- سياست آمريكا را به دخالت در جنگ عليه رژيم بشار اسد رهنمون كرده است
علت اينكه اين تئوري چرا بصورت گسترده اي توسط فعالان ضد جنگ پذيرفته مي شود قابل فهم است، چراكه تمامي اين تئوري ها در راستاي خط فكري قديمي است كه تمامي جنگ هاي آمريكا در خاورميانه "جنگ نفت" براي كنترل منابع نفت منطقه و محروم نمودن رقباي آمريكا از اين منابع است.
اما تئوري "جنگ خطوط لوله" بر مبناي تاريخ غلط و اشتباهي بنيانگذاري شده است و نماينده عدم توجه به مسئله اصلي سياست آمريكا در خاورميانه است. چرا كه جنگ هاي آمريكا در خاورميانه براي حفظ جايگاه نظامي آن كشور در منطقه است، نه نفت و منابع انرژي آن.
درست است كه قطر طرح احداث خط لوله تا تركيه را داشت اما هر چيز ديگر در اين داستان غير از اين، خالي از حقيقت است. هيچ گونه گزارش مستندي مبني بر رد كردن چنين طرحي از سوي دولت سوريه وجود ندارد. تنها چهار سال پيش و در آگوست سال 2013 بود كه آژانس فرانس پرس در مقاله اي اشاره كرد كه در جلسه بين ولاديمير پوتين و شاهزاده بندر بن سلطان رئيس دستگاه اطلاعاتي عربستان چه گذشته است. در سال 2009 اسد به اين دليل امضاي موافقت نامه با قطر به منظور عبور خط لوله آن كشور از سرزمين هاي تحت حاكميت سوريه را رد كرد تا از منافع متحد خود، روسيه، به عنوان بزرگترين تامين كننده گاز اروپا حفاظت كند. هيچ گونه منبع اصلي براي اين خبر ذكر نشده تنها منبعي كه در اين مقاله به آن اشاره گرديد ديپلماتي بود كه بين دمشق و بيروت در رفت و آمد بود.
اين ادعا به يك دليل ساده فاقد اعتبار است: هيچگونه پيشنهادي از سوي قطر به سوريه در سال 2009 ارسال نشده است كه از سوي بشار اسد رد شده باشد. تا اكتبر سال 2009 هيچگونه موافقت نامه اي بين قطر و تركيه جهت تشكيل گروه مشترك كاري به منظور پيشبرد چنين پروژه خط لوله اي وجود نداشته است.
دليل مهمتر در رد و ابطال چنين تئوري اين است كه مشكل اصلي براي احداث خط لوله از قطر به سمت اروپا سوريه نيست، بلكه عربستان سعودي است، چرا كه عربستان به قطر اجازه استفاده از سرزمينش براي احداث خطوط لوله را نمي دهد. به عنوان نمونه روزنامه اماراتي The National در ژانويه سال 2010 گزارش داد كه مانع اصلي براي براي اجراي ايده اي كه گاز قطر را با خط لوله به تركيه و پس از آن به اروپا منتقل گردد عربستان سعودي است كه داراي سابقه عدم اجازه براي توسعه خطوط لوله منطقه اي است كه هنوز داراي روابط بسيار بدي با قطر است.
Felix Imontiتحليلگر ژئوپوليتيك خاورميانه، در سال 2012 در نشريهOilprice.com گزارش نمود كه قطر مجبور شده است كه ايده احداث خط لوله را به اين علت كه عربستان سعودي اجازه احداث آنرا در منطقه تحت حاكميتش نداده رها كند.
اين ايده كه دولت اوباما در پاسخ به اتهام مخالفت اسد با احداث خط لوله تصميم به برداشتن آن از قدرت گرفت از كجا آمده است؟ كندي در مقاله خود ادعا مي كند كه در سال 2009 بر اساس اسناد ويكي ليكس به محض آنكه بشار اسد طرح قطر را رد كرد سازمان سيا بنيانگذاري گروه هاي مخالف را در سوريه آغاز نمود. اما مقاله اي كه در خصوص سوريه و بر اساس اسناد ويكي ليكس در واشنگتن پست منتشر گرديده از اين تئوري پشتيباني نمي كند. مطابق گزارشي كه منتشر گرديده ،ماهواره بدر كه دفتر آن در لندن قرار دارد و متعلق به وزارت خارجه آمريكاست از آوريل سال 2009 تبليغات خود را آغاز نمود. اما همين گزارش نشان مي دهد كه وزارت خارجه از سال 2006 به ميزان 6 ميليون دلار به گروه هاي مخالف جهت اداره اين ماهواره و ساير فعاليت ها در داخل سوريه كمك كرده است.
بنابر اين آمريكا تامين مالي گرو هاي مخالف در سوريه، به منظور بهره برداري از نقاط آسيب پذير سوريه را در زمان دولت جرج بوش پسر آغاز نموده بود، سالها پيش از آن تاريخي كه معتقدان به جنگ خطوط لوله معتقدند كه بشار اسد پيشنهاد قطر را رد كرده است. بنابر اين اسناد ويكي ليكس در تناقض با اتهام ارتباط بين خطوط لوله و تغيير سياست آمريكا در رابطه با سوريه است. هرچند با وجود اينكه بر مبناي گزارش هاي سازمان هاي اطلاعاتي عربستان و اسرائيل كه ويكي ليكس بدست آورده است قبلا هيچ گونه گزارشي كه تاييد كننده تئوري "جنگ خطوط لوله" باشد منتشر نگرديده است.
فراتر از اين دلايل، تئوري "جنگ خطوط لوله" اين حقيقت را ناديده گرفته است كه فرضيه خط لوله قطر به تركيه هميشه در ارتباط با خط لوله اي موسوم به "Nabucco" بوده است كه قرار بود گاز را از مسير تركيه به اروپا منتقل نمايد. حال مسئله اين است كه بر اساس گزارشي كه در جولاي 2009 توسط گاردين منتشر گرديد، ساخت اين خط لوله در حدود دو سال زمان بر بوده كه با ابهام مواجه گرديده و بر سر ساخت آن اختلاف نظرهاي عميقي به وجود آمده بود.
يكي از منابع اختلاف اين بوده كه هيچ وقت روشن نگرديد كه منابع تامين گاز اين خط لوله كجا خواهد بود؟ همچنين موضوع ديگري كه ساخت خط لوله "Nabucco" را با ابهام جدي تري مواجه نمود اين واقعيت بود كه با كاهش رشد اقتصادي و مالي اروپا بر اثر بحران مالي سالهاي 2008-2009 تقاضا و به تبع آن قيمت گاز در اين قاره براي نخستين بار سقوط نمود و تا اواسط سال 2010 مجددا احيا نگرديد. قيمت گاز در اروپاي مركزي و شرقي كه بازار هدف گاز ارسالي از خاورميانه به شمار مي آيد بطور بارزي از قيمت گاز در ايتاليا و يونان پايين تر است و اين دليلي است كه سرمايه گذاران از پروژه ناباكو پا پس كشيدند.
كنسرسيوم پروژه شاه دنيز آذربايجان كه مسئوليت بهره برداري از ميدان گازي شاه دنيز را برعهده دارد تصميم نهايي خود را در مورد خط لوله اي كه قرار بود گاز خاورميانه را به اروپا برساند به گونه اي ديگر گرفت. در كنفرانس انرژي درياي سياه كه در اواسط نوامبر 2011 در استامبول تركيه برگزار گرديد، كنسرسيوم آذري گاز اعلام نمود كه اين كنسرسيوم به اين نتيجه رسيده است كه انتقال گازش به ايتاليا و يونان به خط لوله كمتري در مقايسه با مسير پيشنهادي ناباكو نياز دارد. بنابراين خيلي پيش از آنكه تركيه، قطر و عربستان سعودي با همراهي سازمان سيا، به ارسال سلاح و تجهيزات جنگي براي مخالفان دولت اسد از اواخر سال 2011 بپردازند و زماني كه دولت اوباما به تغيير رژيم سوريه براي حفاظت از خط لوله سوريه-تركيه حتي فكر هم نكرده بود، همه به خوبي مي دانستند كه امكان ساخت خط لوله از قطر به تركيه وجود ندارد.
چرايي مداخله در سوريه
اگر اين جنگ خطوط لوله نيست، پس چرا ايالات متحده در سوريه مداخله مي كند؟ تصميم آمريكا مبني بر حمايت از تركيه، قطر و عربستان سعودي در دستيابي به آرزوهاي خام و ناشيانه آنها در ساقط نمودن رژيم اسد، در درجه اول تابعي از منافع قديمي آن كشور در حمايت از متحدين منطقه ايش در جنگ دائمي اين منطقه است. سه متحد سني ايالات متحده، دسترسي آمريكا به پايگاه هاي كليدي خود در منطقه را تحت كنترل دارند، و در اين زمينه پنتاگون، سازمان سيا، وزارت خارجه و كاخ سفيد اوباما همگي نگران حفاظت از نظم و ساختاري هستند كه در منطقه به منظور معرفي و نمايش پرستيژ نظامي آمريكا ايجاد گرديده هستند.
با وجود نقش هاي مخربي كه اين پايگاه هاي نظامي به همراه داشته اند اما واقعيت آن است كه همين پايگاه ها هستند كه به آمريكا اين امكان را مي دهند كه نقش هژمونيك خود را در منطقه خاورميانه اعمال نمايد. يكي از مواردي كه بخوبي مي تواند نشان دهنده عزم آمريكا براي حفاظت از عقبه و سابقه حضور نظاميش در منطقه باشد را شايد بتوان در روبط آمريكا-قطر بر سر روابط تنگاتنگ نظامي اين اميرنشين در تسليح بنيادگرايان سني مخالف دولت سوريه در سال 2012 ديد. دولت اوباما به شدت از انتخاب قطر در تعيين نماينده اي در امور سوريه دلخور بود و بر مبناي گزارش والستريت ژورنال، شوراي امنيت ملي در مورد خارج نمودن اسكادران هاي جنگنده از پايگاه هوايي العوديد به منظور اعمال فشار به دولت قطر در اين زمينه شروع به بحث و مذاكره نمود.
اما فرماندهي مركزي آمريكا (CENTCOM) كه در سال 2003 دفتر مركزي خود را به پايگاه العوديد قطر منتقل كرده بود به اين دليل كه اين پايگاه براي انجام ماموريت هاي اين نهاد در منطقه بسيار حياتي است، گفت كه تصميم در مورد خروج از اين پايگاه نيازمند مذاكرات مجدد با قطر است و با آن مخالف است. در همين زمينه پنتاگون با سرفرماندهي (CENTCOM) هم داستان شد و ضمن پشتيباني از آن اضافه كرد كه هرگونه جابجايي از اين پايگاه كه موجب آسيب به روابط با قطر و در نتيجه فشار بر آن اميرنشين شود را نمي پذيرد. در نتيجه دولت اوباما در مقابل اين فشارها تسليم گرديد و در سال 2013، موافقت نامه دفاعي بين دو كشور قطر و آمريكا كه از سال 2003 منعقد گرديده بود براي 10 سال ديگر تمديد شد.
در نتيجه بايد گفت منافع گسترده، مستقيم و غيرمستقيم قدرت جنگي آمريكا – و نه اطمينان از انتقال گازطبيعي قطر از طريق خط لوله به اروپا- سياست آمريكا را به دخالت در جنگ عليه رژيم بشار اسد رهنمون كرده است. تنها زماني كه فعالان ضد جنگ بر واقعيات متمركز گردند قادر خواهند بود بطور موثري نه تنها با ماجراجويي هاي جنگ سوريه مخالفت كنند بلكه مي توانند بر مخالفت خود با كليت سيستم جنگ به صورت كاراتر تاكيد ورزند.
منبع: http://www.truth-out.org
برگردان به فارسي: بهروز نامداري