پيام نفت -رسانه خبري تحليلي نفت، گاز و انرژي : هدف فروغي از بقاي سلطنت در ايران چه بود؟
شنبه، 17 مهر 1400 - 04:38 کد خبر:47686
پيام نفت:
نقش محمدعلي فروغي در آغاز و تداوم حكومت پهلوي
 

 

 
با شنيدن صداي پاي متفقين در حومه تهران رضاشاه دست به دامان مجيد آهي و علي سهيلي براي پذيرفتن نخست‌وزيري شد. پهلوي اول شايد به سادگي مي‌پنداشت چون آهي زبان روسي مي‌داند و يا سهيلي علاوه بر آشنايي با زبان روسي همسر روسي هم دارد، مي‌توانند روابط وي و شوروي را به نفع او اصلاح نمايند. اما آن دو خود را مرد اين كار ندانسته و فروغي كاركشته خانه‌نشين بيمار را پيشنهاد دادند...

محمدعلي فروغي سياستمداري كه در تاريخ معاصر ايران به‌عنوان ناجي سلطنت پهلوي در شهريور 1320 شناخته شده است، داراي دو شخصيت متفاوت و متمايز از يكديگر است. فروغي از يك سو سياستمداري كهنه كار و مؤثر در روزگار خود است كه بسياري از مشاغل مملكتي را تجربه كرده و از سوي ديگر با تأليف و ترجمه آثار متعدد و غور در آثار ادبي و فلسفي در قالب يك انديشمند، اديب و فيلسوف خودنمايي مي‌كند.

 

فروغي در عالم سياست  نيز تمامي مراحل رشد را تا هرم قدرت تجربه كرده بود. وي اولين و آخرين نخست‌وزير رضاشاه پهلوي بود و علاوه بر آن مشاغل مهمي همچون رئيس مجلس شوراي ملي، وزارت خارجه، دارايي، جنگ، عدليه، سفارت، وزارت دربار، رئيس مدرسه عالي حقوق، رئيس ديوان عالي كشور و نيز مشاغل متعدد ديگر را در كارنامه خود دارد.

 

فروغي در قامت يك انديشمند و اديب  نيز به ترجمه آثار زيادي دست يازيد. به‌عنوان نمونه تاريخ جهان را ترجمه و تلخيص كرد، در مدارس عالي آن روزگار تدريس كرد و در روزگار كناره‌گيري از قدرت از سال 1312 لغايت 1320 كه رضاشاه به اجبار دوباره به او پناه آورد مهمترين كارهاي علمي ادبي خود را به‌انجام رساند.

 

نظريه‌پرداز سلطنت يا انديشه‌‌پرداز سلطنت پهلوي

نقش فروغي در تثبيت پادشاهي رضاشاه تا روز تاجگذاري وي در 15 خرداد 1305 و نيز نقشي كه وي در شهريور 1320 در بقاي سلطنت در خاندان پهلوي ايفا كرد سبب شده وي را در تاريخ معاصر به‌عنوان يكي از انديشه‌پردازان سلطنت پهلوي به شمار آوريم. اما حقيقت اين است كه وي حداقل ايران آن روزگار را داراي آن آمادگي لازم براي تغيير حكومت از سلطنت به جمهوري نمي‌دانست. بنابراين هرج و مرجهاي اواخر سلطنت احمد شاه قاجار، او و برخي از آدمهاي خوشنامي همچون ملك‌الشعراي بهار را به اين فكر وا‌داشته بود كه مي‌شود با به كار گماشتن قلدري به‌نام سردار سپه كارها را بسامان نمود. وي برخلاف مصدق كه آمدن سردار سپه را غلطيدن دوباره در ديكتاتوري  شديد مي‌دانست، اميدوار بود كه با توجه به قوانين مشروطه سلطنتي و افكار عمومي جديد بتواند در عين به‌كارگيري يك قلدر تمام عيار او را به وسيله قوانين مشروطه كنترل نمايند. فروغي با اشاره به هرج و مرجهاي داخلي مي‌گفت: «بايد اين حكومت قوي را بيابيم، بسازيم، حمايت كنيم و پشتيباني كنيم».1

 

نطق فروغي در مراسم تاجگذاري سردار سپه و نسبت دادن پادشاهي وي به انديشه شهرياري در ايران و ياد كردن از وي به عنوان پادشاهي ايران نژاد از روي تعارف نبود! تاكيد وي بر عناصر باستانگرايي كه بعدها در سراسر سلطنت پهلوي به آن پرداخته شد، مويد اين نگاه است كه وي سلطنت را در آن زمان، تنها شكل زمامداري  مناسب براي ايران مي‌دانست.

 

در شهريور 1320 و به‌دنبال اشغال ايران نيز، زماني كه نمايندگان شوروي و انگليس خواستار تغيير حكومت به جمهوري شدند، فروغي باز تغيير حكومت را سبب هرج و مرج مي‌پنداشت و بر همين اساس تنها از گزينه جانشيني وليعهد رضاشاه يعني محمدرضا حمايت مي‌كرد. فروغي در مقابل پيشنهاد تغيير سلطنت به جمهوري به شدت مخالفت ورزيد و «به هيچ‌وجه قبول نكردند و اصرارشان [بر حفظ سلطنت بود]».2

 

نقش‌آفرينيهاي مهم فروغي در بقاي سلطنت پهلوي

همان‌گونه كه اشاره شد، محمدعلي فروغي در 28 آذر 1304 نخستين دولت را در رژيم پهلوي عهده‌دار شده بود كه اين مأموريت وي در 15 خرداد 1305 با تاجگذاري رضاشاه و به دنبال درخواست تيمورتاش از وي جهت استعفا به پايان رسيد.3 كابينه دوم فروغي در 26 شهريور 1312 (17 سپتامبر 1932) تشكيل شد.4

 

مهمترين مأموريت فروغي همگامي وي با علايق جديد رضاشاه يعني تدارك سفر به تركيه5 و مسئله كشف حجاب بود. فروغي كه سفارت تركيه و تلاش براي بهبود روابط پرچالش تاريخي ميان ايران و تركها را در كارنامه‌اش داشت جانشين مخبرالسلطنه (مهديقلي هدايت)اي شده بود كه به دليل بي‌علاقگي به تجدد با علايق رضاشاه براي كشف حجاب همگام نبود.

 

مذاكرات ميان فروغي و بولارد و نيز اسميرونوف مذاكرات سختي بود. به‌خصوص وقتي نماينده شوروي نيز همداستان با بولارد پيشنهاد تغيير حكومت و تبديل آن به جمهوري را مطرح كرد. سرريدر بولارد وزير مختار انگليس نيز «قبول هر پيشنهادي از سوي ايران را منوط به تغيير حكومت در ايران» اعلام كرده بود.

 

اما حادثه مسجد گوهرشاد كه در همين دوره از نخست‌وزيري فروغي رخ داد بار ديگر رابطه فروغي و رضاشاه را تيره كرد. اعدام محمدولي‌خان اسدي كه پدر داماد فروغي بود باعث اين ماجرا بود، اگرچه از نامه‌اي سخن گفته مي‌شود كه در خانه اسدي پيدا شده كه فروغي با اين شعر اسدي را به حل دوستانه ماجرا فرامي‌خواند: در كف شير نر خونخواره‌اي  / غير تسليم و رضا كو چاره‌اي.

 

مي‌گويند رضا پهلوي با اطلاع از اين نامه وي را با فرياد «زن ريش‌دار» از نخست‌وزيري بركنار مي‌كند و جاي وي را در 13 آذر 1314 به محمود جم مي‌دهد. محمود فروغي فرزند وي دليل استعفاي پدر را حادثه مسجد گوهرشاد، اعدام اسدي و نيز مخالفت با شيوه كشف حجاب مي‌داند به اين معني كه وي با شيوه تند و خشن و اجباري كشف حجاب مخالف بوده و آن را به روشهاي فرهنگي و تربيتي منوط مي‌كرده است.6

 

كناره‌گيري فروغي چه با استعفاي وي صورت پذيرفته باشد و چه با عزل رضاشاه در سرنوشت رضا پهلوي بسيار مؤثر واقع گشت. چرا كه پس از عزل فروغي رضاشاه سياست خارجي را با همه پيچيدگيها و ظرايف آن به دست گرفت و با ساده انگاشتن جنگ جهاني و زدوبندهاي پيچيده روابط و تعاملات بين‌المللي ميان قدرتهاي بزرگ درگير در جنگ و اميد به پيروزي هيتلر بهانه‌هاي لازم را به انگليس و شوروي كه دلخوشي زيادي از وي نداشتند (به خصوص انگليسيها به‌سبب كمكهايي كه به وي در نيل به سلطنت كرده بودند او را قدرناشناس مي‌دانستند) داد تا با تصرف ايران مقدمات خروج رقت‌انگيز وي را از ايران فراهم آورند.

 

مأموريت سرنوشت‌ساز

با شنيدن صداي پاي متفقين در حومه تهران رضاشاه دست به دامان مجيد آهي و علي سهيلي براي پذيرفتن نخست‌وزيري و معامله با اشغالگران شد. پهلوي اول شايد به سادگي مي‌پنداشت چون آهي زبان روسي مي‌داند و يا سهيلي علاوه بر آشنايي با زبان روسي همسر روسي هم دارد، مي‌توانند روابط وي و شوروي را به نفع او اصلاح نمايند. اما آن دو خود را مرد اين كار ندانسته و مشتركاً فروغي كاركشته خانه‌نشين بيمار را كه در نزديكي شاه سكونت داشت ،پيشنهاد دادند و رضاشاه نيز پيشنهاد را به شرطي كه  آن دو در كابينه وي حضور داشته باشند، پذيرفت!7

 

كار فروغي براي ادامه كار رضاشاه غيرممكن اما براي بر تخت نشاندن وليعهد دشوار بود. سرريدر بولارد وزيرخارجه انگليس در مخالفت با ادامه زمامداري خاندان پهلوي تند بود و حتي در يكي از ديدارهايش با فروغي به او پيشنهاد داده بود كه خود رياست جمهوري را بپذيرد اما وي نپذيرفته بود. حتي سخن از بازگشت قاجار و جانشيني يكي از نوادگان احمدشاه نيز مطرح شده بود كه نگراني شديد رضاشاه را در پي داشت.

 

انگليسيها به محمدرضاي وليعهد نيز بدبين بودند و از طريق خبرچينهاي دربار متوجه شده بودند كه وي تمايلات آلماني دارد.8 رضاشاه نيز نخست به جانشيني محمدرضا متمايل نبود و در پي آن بود كه با توان فروغي و اعتمادي كه معتقد بود انگليسيها به وي دارند، دست به معامله‌اي با قدرتها بزند، اما فروغي به او فهماند كه تنها شايد بتواند وليعهد را به عنوان جانشين او بر جاي بنشاند. محمد رضا شاه نيز بر اين سخن مهر تأييد مي‌زند و هميشه سلطنت خود را مديون فروغي مي‌دانست. وي بعدها به مسعود فروغي فرزند ذكاءالملك گفته بود «آنچه من دارم از پدر شماست... پدرم تمايل زيادي به سلطنت من نداشت. در آن روزي كه پدرم در منزل شما حضور پيدا كرده بود... مرحوم فروغي خواسته‌هاي انگليس و روس را عنوان نمود كه حتي درصدد تغيير رژيم هستند، پدر شما در آن روز گفته بود كه شايد موفق شوم وليعهد را به سلطنت بنشانم و شما در مازندران استراحت فرماييد، پدرم از اين پيشنهاد نه تنها خوشحال نشده بود بلكه با تغير گفته بود مگر وليعهد مي‌تواند مملكت را اداره كند».9

 

در آن سوي ماجرا روسها شايد همان‌طور كه رضاشاه اذعان داشت بخاطر محاكمه توده‌اي‌ها در ايران از وي خشمگين بودند. آنها متمايل به تغيير حكومت از سلطنت به جمهوري بودند، شايد به زعم خود در صورت حاكميت نظام جمهوري بهتر مي‌توانستند آمال انقلاب شوروي را در ايران پياده نمايند و ذات سلطنت را به درستي مخالف با كمونيسم مي‌پنداشتند. اقدام روسها در آذربايجان و كمك به برقراري حكومت خودمختار براساس آمال انقلاب بلشويكي مؤيد اين نگاه است.

 

مذاكرات ميان فروغي و بولارد و نيز اسميرونوف مذاكرات سختي بود. به خصوص وقتي نماينده شوروي نيز همداستان با بولارد پيشنهاد تغيير حكومت و تبديل آن به جمهوري را مطرح كرد. سرريدر بولارد وزير مختار انگليس نيز «قبول هر پيشنهادي از سوي ايران را منوط به تغيير حكومت در ايران» اعلام كرده بود. فروغي براي كاستن از تندي بولارد از علي سهيلي كه رابطه نزديكي با ايدن دوست انگليسي‌اش داشت نيز براي رضايت لندن جهت جانشيني وليعهد بهره برده بود.10 اما در آخرين مذاكره ،استدلالهاي فروغي مبني بر احتمال بروز هرج و مرج و امكان شورش مردمي در اثر تحريك احساسات ضد اجنبي، نمايندگان متفق را به ترديد واداشت و نظر نهايي خود را منوط به كسب تكليف از پايتختهاي مطبوع خود كردند.

 

به نظر مي‌رسد فروغي در كنار مذاكره با نمايندگان روس و انگليس نقش خود را در فراري دادن شاه و ايجاد نگراني عميق در وي  نيزبه خوبي ايفا كرده باشد.  در روز 24 شهريور كه خبر رسيدن ارتش سرخ به كرج به رضاشاه رسيد، فروغي به شاه يادآور مي‌شود كه «آنها فقط با خود اعليحضرت كار دارند» روشن است كه رضاشاه كه معتقد بود كه روسها قصد دارند انتقام محاكمه كمونيستها را از وي بگيرند، چقدر ممكن است از اين اخبار انديشناك شده باشد. آن هم رضاشاهي كه چندبار تصميم به حركت به سمت اصفهان گرفته بود كه با خواهش علي سهيلي و فروغي از اين كار منصرف شده بود.

 

در پي اين مذاكره آخر بود كه خود رضاشاه شتابزده پيشنهاد كناره‌گيري و خروج از ايران را مطرح مي‌كند و مي‌گويد «من حاضرم از سلطنت استعفا دهم و از ايران به گوشه امني بروم» در حالي كه پيش از آن فروغي پيشنهاد «استراحت در مازندران» را به وي داده بود!

 

در پي اين ماجرا رضا پهلوي استعفانامه‌اي را كه از پيش توسط فروغي نوشته شده بود به سرعت امضاء مي‌كند: «نظر به اينكه من قواي خود را در اين چندسال مصروف امور كشور كرده و ناتوان شده‌ام، حس مي‌كنم كه اينك وقت آن رسيده است كه يك قوه و بنيه جوان‌تري به كارهاي كشور كه مراقبت دائم لازم دارد، بپردازد و اسباب سعادت و رفاه ملت را فراهم آورد، بنابراين امور سلطنت را به وليعهد و جانشين  خود تفويض كردم و از كار كناره نمودم».11

 

اما نكته‌اي كه نقش فروغي را با اهميت‌تر جلوه مي‌دهد و يا در تاريخ معاصر برجسته شده، ماجراي استعفاي سريع رضاشاه و سوگند زودهنگام وليعهد در مجلس بود. سفارتخانه‌هاي سه كشور براساس آخرين مذاكره صورت گرفته  هنوز نظر نهايي دولتهاي متبوع خود را در خصوص جانشيني وليعهد كه تلويحاً درباره آن با فروغي هم‌نظر شده بودند به ايران اعلام نكرده بودند، اما فروغي با استفاده از شتاب و بيم رضاشاه از افتادن در جنگ متفقين و به‌خصوص ارتش سرخ شوروي در يك حركت شتاب‌آميز متن استعفانامه را به امضاي رضاشاه رسانده و محمدرضا را براي اداي سوگند در مجلس آماده مي‌كند!

 

فروغي و سهيلي تأكيد داشتند كه قسم خوردن وليعهد به عنوان شاه جديد ايران، بيش از 24 ساعت به تأخير نيفتد. با توجه به اينكه انگليسيها و روسها «هنوز نسبت به شناختن پادشاه جديد ايران دستوري به نمايندگان مختار خود صادر ننموده بودند، خود اين خصيصه ممكن بود، در صورت تأخير معرفي شاه به مجلس، موجب ايجاد ترديد و اشكالاتي در ذهن چرچيل دورانديش و استالين دورانديش‌تر بشود...».12

 

حقيقت اين است كه نبايد از علاقه خود فروغي به ادامه حكومت پهلويها به‌رغم همه آزارهايي كه از پهلوي اول ديده بود، به آساني گذشت. فروغي نيز از استبداد شديد در كشور به‌خصوص در اواخر حكومت وي خشنود نبود، و خود نيز يكي از قربانيان سختگيريهاي رضا شاه بود كه تمامي حركات وي و خانواده‌اش تحت پوشش نيروهاي مخفي امنيتي بود. محمود فروغي فرزند وي آخرين روزهاي رضاشاه ايران را داراي «شديدترين حكومت مطلقه» در ايران توصيف مي‌كند و مي‌گويد: «اوضاع طوري بود كه آدم با همسرش هم كه مي‌خواست صحبت كند بايد ملاحظه بكند».13

 

فروغي با وجود اذعان به خفقان حاكم و عدول رضاشاه از بايسته‌هاي سلطنت مشروطه، تغيير حكومت را باعث بروز هرج و مرج دانسته و سلطنت مشروطه آن هم در خاندان پهلوي را تنها ضامن استقلال آن روزگار ايران مي‌دانست!

 

با وجود ابهامات فراواني  كه در خصوص دلايل نهاني خروج رقت انگيز رضا شاه از ايران وجود داردكه پژوهشي عميق‌تر را طلب مي كند،به راستي آيا در نقش‌آفريني فروغي در ماجراي بركناري رضا شاه بزرگنمايي صورت نگرفته است؟ آيا ممكن است فروغي بر انديشناكي پهلوي اول در سرانجام افتادن در چنگ نيروهاي متفق به‌عمد افزوده باشد؟ آيا فروغي درجهت نيل ايرانيان به آزادي بيشتر ،سايه رضا شاه را از ايران دور كرده و اجازه مي‌دهد ايرانيان در آزمون آزادي حاصل از مشروطه سلطنتي قرار گيرند؟ آيا نامه وي به ايرانيان و سفارش به اينكه مراعات بايسته‌هاي آزادي را بنمايند مويد اين نگاه نيست؟ آيا مي‌توان پذيرفت فروغي سفارتخانه‌هاي روس و انگليس و نيز آمريكاييها را در يك كار انجام شده قرار داده است؟!

 

به راستي نبايد از علاقه فروغي به ادامه حكومت پهلوي به‌رغم همه آزارهايي كه از پهلوي اول ديده بود،به آساني گذشت! اگرچه به نظر نمي‌رسد فروغي در ماجراي بقاي سلطنت پهلوي به عنوان يك «مهره» و يا عامل بيگانه عمل كرده باشد بلكه به عقيده نگارنده وي به عنوان يك سياستمدار كهنه‌كار، درست يا نادرست در اين داستان بسيار مؤثر عمل كرده است. او گمان مي‌كرد با روي كار آمدن يك پادشاه ضعيف‌تر و رعايت قوانين مشروطه‌، مردم به حداقل آزادي ممكن دست پيدا كنند كه البته اين حالت كم و بيش تنها از شهريور 1320 تا مرداد 1332 در ظاهر بر اثر مساعي مجلس شوراي ملي و تلاشهاي معدود نمايندگان شجاع همچون مصدق، كاشاني، مكي و برخي ديگر برقرار بود.


محمدعلي  فروغي  (نخست ‌وزير) به  همراه  چند تن  از اعضاي  كابينه  خود هنگام  شركت  در يك  مراسم  رسمي  در مجلس  شوراي  ملي

شماره آرشيو: 972-8ع

 

1. حيبب لاجوردي، خاطرات محمود فروغي، تهران،  نشر كتاب نادر، 1383، ص 22.

2. همان، ص 64.

3. مسعودبهنود، دولت‌هاي ايران از سوم اسفند 1299 تا 22 بهمن 1357، از سيدرضا تا بختيار، تهران، جاويدان، 1370، ص 87.

4.حبيب لاجوردي، همان، ص 22.

5.ناصر نجمي، بازيگران سياسي عصر رضاشاهي، تهران، انتشارات انيشتين، 1373، ص 281.

6.حبيب لاجوردي، همان، ص 28 تا 29.

7.باقر عاقلي، ذكاءالملك فروغي، شهريور 20، تهران، انتشارات علمي، 1367، ص 103.

8.ويليام شوكراس، آخرين سفرشاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تهران، البرز، 1371، ص 63.

9.حبيب لاجوردي، همان، ص 60-50.

10.باقر عاقلي، همان، ص 60.

11.خواجه نوري، بازيگران عصر طلايي، همان، ص 132.

12.خواجه نوري، همان، ص 137.

13. حبيب لاجوردي ، همان، ص 38.