پژوهش خبري صدا و سيما: چهاردهم مرداد سالروز صدور فرمان مشروطيت است. انقلاب مشروطه را مي توان نشانه اي از پيشگامي مردم ايران براي رهايي از استبداد استعمار در عصر جديد دانست. يكصد و دهمين سالگرد انقلاب مشروطه فرصت مغتنمي است تا ضمن بازخواني ابعاد اين انقلاب، علل ناكامي اين انقلاب و به خصوص نقش قدرت هاي خارجي و نفوذ و اعمال قدرت آنان براي مقابله با اين خيزش بزرگ مردم ايران، بازشناسي شود.
تحقيقات و پژوهش هاي بسياري درباره علل شكست مشروطه انجام شده است. نفوذ جريان غربگرا و روشنفكرنما در نهضت مشروطيت، عدم وجود يك برنامه اجرايي و خط مشي كلي در انقلاب مشروطه و طمع رياست، قدرت، موقعيت و شهرت از سوي برخي عناصر متنفذ مشروطه را مي توان به عنوان مهم ترين علل شكست مشروطيت برشمرد. مي توان گفت از آنجا كه به قدرت رسيدن محمد علي شاه به عنوان مهره روسيه در تعارض با منافع انگلستان بود. حمايت و نفوذ انگليس از مشروطه خواهان از اين جهت قابل تحليل است اما تلاش براي سكولاركردن مشروطه و همسو جلوه دادن مشروعه خواهي با استبداد خواهي كه عامل اعدام شيخ فضلا... نوري بود و ايجاد شكاف ميان مشروطه خواهان و تبديل شدن ايران به منطقه نفوذ كامل انگليس با به قدرت رسيدن رضا خان؛ عملا نقش انگليس را در شكست مشروطيت نشان مي دهد هر چند نبايد در تحليلي تك متغيره همه علل ناكامي مشروطه را به انگليس نسبت داد.
زمينهها و علل آغاز نهضت مشروطه
به طور كلي زمينهها و علل وقوع انقلاب مشروطه در سه بعد فكري، فرهنگي، سياسي و اقتصادي قابل بررسي است.
1) زمينهها و علل فكري و فرهنگي: در اين زمان آگاهي سياسي در جامعه ايران به دليل تلاش هاي فكري روحانيان و روشنفكران و افزايش ارتباطات فرهنگي با جهان خارج و انتشار روزنامهها كه روز به روز بر تعدادشان افزوده ميشد و همچنين انتشار غير رسمي ولي گسترده آثار سياسي انتقادي رشد چشمگيري يافته بود و مردم با مفاهيم مجلس، مشروطيت و آزادي آشنا شده بودند و همچنين مراجع نجف از جمله ميرزاي نائيني با استناد به متون مذهبي به مخالفت با نفوذ بيگانه، استبداد و ظلم و ستم قاجاري برخاستند و توده مردم را عليه دولت برانگيختند. مهاجرت ايرانيان به كشورهاي همسايه براي كار نيز در بالابردن آگاهي سياسي مردم مؤثر بود.
2) زمينهها و علل سياسي: نارضايتي مردم از دولت قاجار، بيكفايتي شاهان و مديران قاجاري، فساد حاكم بر دربار، ساخت سياسي كشور، نفوذ بيگانگان در ساختار سياسي و ضعف و تسليم دولت در برابر آنان كه با حضور روز افزون اتباع خارجي همراه شد. اكثريت مردم مذهبي و علما را نسبت به حكومت بدبين ميكرد و نفرت عمومي عليه قاجار رادامن ميزد. از سوي ديگر عقد قراردادهاي استعماري مانند گلستان، تركمانچاي، امتيازات اقتصادي و تحميل كاپيتولاسيون، بذر نفرت را در ميان ايرانيان آگاه بارور ميساخت و همچنين ظلم و تعدي حاكمان مردم را به ستوه آورده بود. حاكمان مناصب را خريداري ميكردند و هيچ كس پاسخگو نبود. گاهي مردم از ترس مأموران مالياتي خانه و كاشانه خود را رها مي كردند. تشديد اين ظلمها در كنار آگاهي مردم و حركت موفقيت آميز جنبش تنباكو و شكست روسيه از ژاپن را ميتوان از علل سياسي آن نام برد.
3) زمينهها و علل اقتصادي: از علل اقتصادي ميتوان به موارد زير اشاره نمود:
الف) آغاز بحران اقتصادي دولت قاجار بعد از شكست در جنگهاي ايران و روس .
ب) از دست رفتن مناطق حاصلخيز با عهدنامههاي تركمانچاي و گلستان .
ج) اعطاي امتيازات تجاري خاص به بيگانگان كه سبب انحطاط سريع اقتصادي داخلي گرديد.
د) واردات بيرويه كالاها كه سبب از بين رفتن صنايع كوچك داخلي مثل صنعت نساجي ميگرديد.
از جمله درس ها و عبرت هاي بزرگ نهضت مشروطيت مي توان به : ضرورت خود آگاهي توده مردم و داشتن اتحاد ملي ، لزوم رعايت اصول و قواعد حداكثري از سوي گروه ها و احزاب سياسي، اهتمام به امنيت ملي و قطع دخالت و نفوذ بيگانگان در امور داخلي كشور و توجه بيشتر روشنفكران و خواص جامعه به مسائل جامعه خويش و پرهيز از خود محوري اشاره نمود.
موارد ذيل را مي توان به عنوان مهم ترين دلايل شكست انقلاب مشروطه ذكر كرد:
1- نفوذ جريان غرب گرا و روشنفكر نما در نهضت مشروطيت و شيفتگي برخي سردمداران نهضت به تمدن غربي
2- نبود وجود يك برنامه اجرايي و خط مشي كلي در انقلاب مشروطه
3- دخالت قدرت هاي خارجي نظير روسيه و انگليس در امور كشور
4- بيعملي، بي تخصصي و عدم آگاهي به علوم سياسي، مديريت، كشورداري از سوي برخي عناصر موثر نهضت مشروطه.
5- طمع رياست، قدرت، موقعيت و شهرت از سوي برخي عناصر متنفذ مشروطه
6- تزاحم مشاغل، داشتن شغل، عنوان، رياست متعدد در يك زمان، تا آن جا كه برخي بيش از 10 عنوان و رياست داشتند.
7- عدم تبعيت بعضي از اولياي امور از قانون. به تعبير ديگر «زير پا گذاشتن قانون»، «گذر از قانون»، «قانونشكني»، «قانونستيزي»، «ديكتاتوري«،» خودمحوري» و «عدم حاكميت قانون».
8- سكوت عالمان آگاه و ميدانداري جاهلان نادان در امور فرهنگي، سياسي، اقتصادي، مطبوعاتي و كلاً در امور علمي و عملي جامعه.
9- فقر مادي، ركود اقتصادي، بيتوجهي به توليدات و نيازهاي مبرم جامعه.
10- عادت به ظلم، ستمگري، تعدي به حقوق مردم، پشت پا زدن به منافع و موقعيت سياسي و اجتماعي و معنوي مردم. كه اين از ميراث شوم شاهان و ديكتاتوري مستمر تاريخي است.
11 - توجه نكردن عناصر موثر در مشروطه به پرهيز از درگيري، شكست، انحطاط جامعه در ميان اقشار مردم، به خصوص دولتمردان و رجال سياسي، كه اين اختلافات به عدم اجراي قانون، عدالت، و عدم توانائي در مديريت اجرائي منجر شد.
12 - يأس و نااميدي در ميان انقلابيون و مبارزان كه در متن انقلاب بودند، ولي اختلافات، عدم رسيدن به آرمانها، بياعتنائي به مردمي كه فقط براي عدالت، قانون، اسلام وارد ميدان شده بودند، كار را به انحراف و انحطاط و ركود كشاند و در نهايت نسل مشروطه از اساس مشروطيت مأيوس و نااميد گشته و خود را منزوي نمودند و سياست را به اهل آن واداشتند.
سياست نفوذ انگليس و ناكامي مشروطه
سياست خارجي انگليس در ايران در عصر قاجار تحت تاثير چند مولفه اساسي بود. انگليس بر اساس منافع خود در هند، از هر حربهاي سود مي جست. از اين رو ايران به عنوان دروازه هندوستان همواره مد نظر انگليسي ها قرار داشت. در واقع تسلط بر ايران موجب استمرار تسلط بر هند و دور نگه داشتن روسيه از اراضي مستعمره بريتانيا بود. به همين دليل انگليس نيز خواهان ايراني ضعيف و نيمه مستقل بود.
تلاش براي تجزيه افغانستان از ايران، تغييرات مكرر در خطوط مرزي ايران در شرق، حمايت از قوانين محلي، تسلط بي قيد و شرط بر خليج فارس، كسب امتيازات انحصاري نظير كشتيراني، تاسيس بانك شاهنشاهي، تلگراف، كاپيتولاسيون و غيره، از جمله اقدامات استعمارگرايانه انگليس در ايران بود.
با اين حال در دوره انقلاب مشروطه، روسيه از موقعيت بهتري در ايران برخوردار بود. به همين دليل تداوم وضع موجود با منافع انگليس همخواني نداشت. از اينرو انگليس كوشيد با تظاهر به حمايت از مشروطه خواهان، آتش انقلاب را در ايران شعلهور سازد و از اين رهگذر بتواند روسيه را از صحنه سياسي ايران خارج كند و هواداران خود را به صحنه سياست كشور مسلط گرداند.
بنابراين هدف اصلي انگليس از نفوذ در نهضت مشروطه، كنترل نهضت و هدايت آن به سمت اهداف و مقاصد لندن بود. بدين ترتيب رفتار مزورانه انگليسي ها سبب شد تا در اوايل تابستان 1285 ه.ش. عدهاي كه تعداد آنها در عرض 10 روز تا 20 هزار نفر افزايش يافت، در داخل محوطه سفارت انگليس متحصن شوند و مورد استقبال سفارت انگليس قرار گيرند.
"سر دنيس رايت"، سفير سابق انگليس در ايران در خاطرات خود در موارد متعددي به برنامه ريزي دولت متبوع خود براي تبديل كردن سفارتخانه و كنسولگري هاي كشورش در ايران به مأمن و پناهگاه مشروطه خواهان جهت پياده كردن مقاصد اصلي خود اشاره كرده است.
به هر روي پس از مدتي كه انگليسي ها به عمق اميال آزاديخواهانه و ملي گرايانه مشروطه خواهان پي بردند و دريافتند كه با پيروزي انقلاب در صحنه سياست داخلي ايران هيچ نقشي براي آنان باقي نمي ماند، به مخالفت با آزادي خواهان پرداختند. بدين ترتيب انگليس با همكاري سرمايه داران وابسته، زمين داران، سياستمداران وابسته با كمك لژهاي فراماسونري، مشروطيت را به مسير ديگر هدايت نمود.
از سوي ديگر انعقاد قرارداد 1907 ميان دولت هاي انگليس و روسيه، در شرايطي كه انقلاب مشروطيت در ايران به پيروزي رسيده و ظاهراً انگليس از انقلاب حمايت مي نمود، اين واقعيت را آشكار ساخت كه براي انگليس منافع استعماري از اهميت به سزايي برخوردار است و دفاع از مردمسالاري و دموكراسي تنها در حرف است. به نحوي كه پس از انعقاد قرارداد 1907، مطبوعات ايران و انگليس و نيز روسيه و ساير كشورهاي اروپايي و مقامات آنها، به صراحت به پيروزي انگليس در اين قرارداد اشاره كردند.
تقسيم ايران به سه منطقه شمال تحت كنترل روسيه و جنوب تحت نفوذ انگليس و منطقه مابيني، محور اصلي قرارداد 1907 بود. در همين زمان مارلينگ وزير مختار انلگيس به دولت ايران اطمينان داد كه استقلال و تماميت ارضي ايران محفوظ خواهد ماند و قرارداد بين دو دولت فقط به منظور جلوگيري از دخالتهاي يك دولت ثالث (يعني آلمان) در امور داخلي ايران ميباشد. اما مردم و مجلس شوراي ملي اين قرارداد را مردود و بياعتبار دانستند.»
اگر چه افشاي اين قرارداد در ايران موجب هيجان عمومي و اعتراضات شديدي گرديد و مجلس شوراي ملي به اتفاق آرا آن را مردود و بياعتبار شناخت، با اين حال روسها و انگليسيها عملا اين پيمان را به اجرا گذارده و پس از آغاز جنگ جهاني اول دخالتهاي وسيعي در شهرهاي ايران به عمل آوردند.
نتيجه مستقيم اين قرارداد اين بود كه انگليسي ها كه با پشتيباني از انقلاب مشروطه وجهه و اعتباري كسب نموده بودند به سرعت آن را از دست داده و از اين تاريخ مانند روس هاي تزاري منفور در افكار عمومي ايران گرديدند. فشارهايي كه بر مردم ايران از ناحيه بيگانگان خصوصاً انگليسي ها وارد ميآمد موجب عكس العمل هايي در ميان مردم شد. براي مثال به لحاظ تاريخي حركت مردم در نهضت مشروطه، برجسته بود. جنبشي كه مي توانست نقطه عطفي در تحولات تاريخي ايران باشد ولي به دليل مداخلات انگليس از مسير اصلياش منحرف شد.
انگليسي ها از مدت ها قبل مي دانستند كه نتيجه محتوم تحولات ايران به انقلاب منجر خواهد شد به همين دليل آمادگي لازم را براي سوار شدن بر امواج انقلاب داشتند.
«با شروع حركت اعتراضي مردم ايادي انگليس با تشكيل انجمن هاي مخفي و نفوذ در ميان اقشار مختلف ملت تلاش كردند حركت مردم را در مسير مطلوبشان قرار دهند. نمونه بارز آن هم كشاندن مردم به سفارت انگليس بعد از مهاجرت روحانيون به قم بود. انگلستان با طرح شعارهاي بي موقع و ايجاد اختلاف ميان دولت، ملت و رهبران مشروطه از تحقق خواسته هاي حقيقي و بر حق ملت جلوگيري كرد.»
از ديگر تحولات مهم و سرنوشت ساز در تحولات معاصر ايران تلاش دولت انگليس براي خلع يد سلسله قاجار از قدرت و به قدرت رساندن رضاخان طي كودتاي سوم اسفند 1299 ه.ش. بود.
«ژنرال آيرون سايد برنامهريز اصلي كودتاي سوم اسفند 1299 بود. او پس از تهيه مقدمات لازم در قزوين به ملاقات رضاخان ميرپنج كه از فرماندهان جنگ سالار بود رفت و به او دستور داد براي كودتا به تهران برود. رضاخان با كمك انگلستان توانست به سهولت تهران را فتح كند. كودتاچيان كه از نفرت مردم نسبت به انگليسي ها آگاه بودند به ظاهر موضعي ضد انگليسي اتخاذ كردند. سيد ضياء الدين طباطبايي نخست وزير كودتا در اولين گام قرارداد 1919 را ملغي ساخت، اما اينها فقط ظاهر كار بود. بر اساس اسناد و مدارك مستند كودتاي 1299 طرحي بود كه توسط ژنرالهاي انگليسي و انگلوفيل هاي داخلي طراحي و اجرا شد تا پس از آن زمينه را براي ظهور و ترقي رضاخان فراهم آورند.
رضاخان پس از سه چهار سال چنان پيش رفت كه مسند صدارت را از آن خود ساخت و توانست با تسلط بر نيروهاي نظامي و سياسي، قدرت را در دست گيرد. رضاخان سرانجام توانست، سلسله پهلوي را در 9 آبان 1304 تاسيس كند. اما طي مسير قدرت براي رضاشاه، تاحدودي به وي استقلال عمل داد. تقويت مناسبات با آلمان و هراس لندن از دور شدن رضاشاه از كنترل، ضرورتهاي تغييرات سياسي را براي بريتانيا روشن ساخت.»
با شروع جنگ جهاني دوم كه شعله آن بيترديد دامن ايران را نيز ميگرفت، انگليسي ها به فكر افتادند كه از پيش، علاج واقعه كنند.
از اين رو به بهانه حضور تعدادي كارشناس آلماني در ايران و با همكاري روس ها از دو سو به ايران تاختند و ايران را اشغال كردند و رضاخان را كه مبهوت و در ابهام بود وادار به استعفا و سپس ترك ايران كردند. به اين ترتيب انگليسي ها، نگذاشتند كه او گرفتار خشم مردم شود و هم سلطنت را در خانوادهاش حفظ كردند. براي اين كار محمدعلي فروغي (ذكاء الملك) رجل مورد اعتماد انگلستان مامور شد، محمدرضا پهلوي را به جاي پدر به سلطنت رساند. يكي از مهم ترين برهه هاي تاريخي كه نقش و نفوذ و يا مداخلات دولت انگليس در آن مشهود بود، طراحي و اجراي كودتاي 28 مرداد 1332 بود. نهضت ملي شدن صنعت نفت و سپس كودتاي 28 مرداد، از جمله مهم ترين چالش هاي پيش روي پهلوي دوم به شمار مي رفت.
روسيه از ابتدا با مشروطه مخالف بود. بريتانيا در گذشته كوشيده بود سوداي روسيه براي تسلط بر ايران را با پادرمياني براي تحميل قراردادهاي گلستان و تركمنچاي مهار كند. سابقه بريتانيا نشان داد اگر مشروطه در مخالفت با شاهي باشد كه به روسيه متمايل باشد انگليس از آن حمايت مي كرد اما در پي قدرت گيري آلمان و اتحاد اين كشور با اتريش و ايتاليا كه آرام آرام طبل جنگ جهاني اول را به صدا در مي آورد انگليس با پادرماني فرانسه قرار داد 1907 براي تقسيم ايران به دو منطقه نفوذ ميان خود و روسيه و بي طرفي مركز از يكسو و باز گذاشتن دست روسيه براي سركوب انقلاب مشروطه را در پيش گرفت. روي كار آمدن محمد علي شاه بعد از اعلام مشروطه توسط مظفرالدين شاه در اين چارچوب تحليل مي شود بعد از اينكه محمد علي شاه عملا به تضعيف مجلس و از بين بردن روح حاكم بر فرمان مظفرالدين شاه پرداخت، مجلس به عنوان مهمترين نهاد مشروطه به توپ بسته شد. بنابراين با تكيه بر روس ها، توطئه يي جديد آغاز شد. سوءقصدي ساختگي به جان شاه و سپس انتشار بيانيه كه سوء قصد از سوي مجلسيان بوده است. قشون تحت فرماندهي لياخوف روسي در سه ستون به سوي بهارستان روان شد. آيات بهبهاني و طباطبايي به اميد اينكه از وقوع فاجعه جلوگيري كنند، وارد عمل شدند اما تيراندازي شروع و كشتار آغاز شد. لياخوف روسي دستور داد توپها را به سوي مجلس شليك كنند. بهارستان به خون كشيده شد و غرق اجساد نمايندگان مردم شد. جنگ چهارساعته با پيروزي لياخوف روس به پايان رسيد.
به توپ بستن مجلس و دخالت مستقيم روسيه در اين كودتا حتي در مجلس دوماي روسيه عكس العمل سوسيال دموكراتها را برانگيخت و نكته مهم شكست مبارزان اين بود كه قرار گذاشته بودند به طرف افسران و نظاميان روسي كه رهبري حمله را بر عهده داشتند تيراندازي نشود زيرا مي دانستند كشته شدن افسران روسي بهانه به دست روسيه خواهد داد تا به كشتار بيشتري دست بزند. پس از كودتا اقدام بعدي كه سركوب و دستگيري ها بود، آغاز شد. صدها تن در خيابانها كشته شدند. دهها نفر از نمايندگان و روشنفكران از جمله ميرزا جهانگير خان صوراسرافيل و ملك المتكلمين اعدام شدند. بهبهاني و طباطبايي تبعيد و خانه نشين شدند و سركوب رعب آوري حاكم شد. لياخوف روسي حكومت نظامي اعلام كرد.
سكوتي مرگبار تهران را فراگرفت. فرياد مشروطه مي رفت كه در خون آزاديخواهان غرق شده و خاموش شود.
استبداد صغير ده سال دوام آورد موجي از اعتراض ايران را فرا گرفت تبريز پيشگام بود. ارتش محمد علي شاه به تبريز اعزام شد اما گيلاني ها و بختياري ها هم به سمت تهران هجوم آوردند. مشروطه خواهان تهران را فتح كردند و محمد علي شاه مهره روسيه به سفارت اين كشور پناهنده شد و در نهايت به روسيه فرار كرد. روسيه قافيه را باخته بود. از اين پس ميان صفوف مشروطه خواهان اختلاف افتاد. و با دخالت انگليس و نزاع ميان مشروطه خواهان و مشروعه خواهان در نهايت كودتاي انگليسي سيدضيا و سپس به قدرت رسيدن رضاخان كه مدل انگليسي شده قزاقي مانند لياخوف بود مسير ايران را به سمت انگليسي شدن تغيير داد. سال 1304 با پادشاهي رضاخان عملا مشروطه به ناكامي خود رسيد.
انقلاب مشروطه در زماني در ايران به وقوع پيوست كه ايران در اثر استبداد و پس لرزه هاي جنگ هاي ايران و روس و فساد دربار با بحران هاي عديده اقتصادي و اجتماعي دست به گريبان بود. قدرت گرفتن آلمان، موجب اتحاد ميان استعمارگران سنتي شد. به اين ترتيب اتحاد دولتهاي روسيه و انگليس در مقابل خطر آلمان، تقسيم ايران در قرارداد 1907 و اشغال ايران در جنگ اول از جمله مهمترين عوامل خارجي در شكست مشروطه به شمار ميآيند. در واقع اگرچه نفوذ و تاثير غرب بر جامعه ايران و تلاش هاي منورالفكرهايي چون ميرزا ملكمخان و روحانيوني همچون سيدجمالالدين اسدآبادي از چندين سال قبل زمينه را براي وقوع اين انقلاب فراهم كرد، اما كنشگري نيروهاي خارجي، به ويژه انگليس، استبداد را از دل انقلاب دوباره احيا كرد. بدين ترتيب نيروهاي مشروطه خواه و خود انقلاب به ابزاري براي قشون كشي دو بازيگر خارجي، انگليس و روسيه، براي كسب نفوذ و تقابل با ديگري شد. روسيه و انگليس بر سر يك سياست در ارتباط با ايران توافق داشتند و آن، استقلال ظاهري و نسبي ايران بود. در حالي كه مشروطهخواهان حامي استقلال واقعي ايران بودند.
بنابراين طبيعي مينمود كه انگليس پس از انقلاب پشت پا به مشروطه خواهان بزند. هندوستان در آن زمان عامل مهم برتري اقتصادي، سياسي و نظامي انگليس در جهان به حساب ميآمد و رگ اصلي و شريان حياتي اقتصادي اين استعمارگر بود. بديهي است كه انگلستان از هر وسيلهاي براي حفظ هندوستان و دستاندازي رقباي سياسي خويش بدان استفاده مينمود. در اين ميان ايران به دليل جايگاه ويژه جغرافيايي خود ميتوانست معبري خطرناك به سوي هندوستان باشد. در واقع تسلط بر ايران موجب استمرار تسلط بر هند و دور نگه داشتن روسيه از اراضي مستعمره انگليس بود. به همين دليل انگليس نيز خواهان ايراني ضعيف و نيمه مستقل بود كه در آن روسيه نفوذي اندك داشته باشد. از اين رو از مشروطه حمايت كرد. مي توان گفت روسيه با حاكم كردن محمد علي شاه 10 سال مشروطه را به عقب انداخت و بريتانيا با سوار شدن بر موجي كه مردم ايجاد كرده بودند رقيب خود را از صحنه خارج كرد. مسلما اختلافات داخلي مشروطه خواهان و نفوذ خارجي به مثابه دو لبه قيچي انقلاب مشروطه را از موفقيت دور ساخت. روسيه براي سركوب انقلاب به هر وسيله اي از جمله حمايت نظامي توسل جست. حتي برخي تحقيقات از دست داشتن كنسول روسيه در نجف براي شهادت آخوند خراساني پيشواي بزرگ مشروطه حكايت دارد. چرا كه اين عالم بزرگوار در شبي از چشم از جهان فرو بست كه قرار بود در فرداي آن روز براي نجات انقلاب مشروطه حركت خود را به ايران آغاز كند. در هر حال انگليس در برنامهاي حساب شده ضمن خارج كردن رقيب خود از صحنه از قوام گرفتن نهاد مشروطيت و آزاد يخواهي در ايران جلوگيري كرد. امري كه در سال 1332 نيز با كودتا بر ضد دولت مصدق بار ديگر آن را تكرار كرد. ابزارهاي نفوذ انگليس در مشروطه متعدد بودند مسلما نفوذ فرهنگي و فكري، نفوذ سياسي و تبليغاتي و نيز بهره گيري از برخي مهرههاي نزديك به خود در اين جهت موثر واقع شدند. سكولاركردن مشروطه و همسو جلوه دادن مشروعه خواهي با استبداد خواهي كه عامل اعدام شيخ فضلا... نوري بود در ايجاد شكاف ميان مشروطه خواهان و تبديل شدن ايران به منطقه نفوذ كامل انگليس با به قدرت رسيدن رضاخان عملا نقش انگليس را در شكست مشروطيت نشان مي دهد هر چند نبايد در تحليلي تك متغيره همه علل ناكامي مشروطه را به انگليس نسبت داد و چنانكه گذشت نبود تفكر منسجم براي دولت مشروطه، ضعف ساختار اجتماعي و نداشتن نخبگان سياسي كارآمد و نبود متحد خارجي در اين جهت بي تاثير نبود.
پژوهش خبري صدا و سيما // پژوهشگر: حسن مجيدي
* منابع در آرشيو مو جود است.