مردم آمريكا قيمت گاز مصرفي خود را بر اساس عرضه و تقاضا در بازار پرداخت ميكنند ولي در عين حال در فصلهاي سرد هزينه كمتري براي گاز بهاي خود مي پردازند. در آمريكا، بيشترين قيمتي كه براي گاز پرداخت ميشود در بخش خانگي است و پس از آن در بخش تجاري و صنعتي و در نهايت بخش توليد برق.
اوج قيمت گاز براي بخش خانگي به 17.63 دلار در هر هزار فوت مكعب رسيد و در ماههاي قبل و بعد از آن كاهش داشت. قيمت گاز در ماه ژوئيه به 16.58 دلار و در ماه سپتامبر به 16.80 دلار رسيد.
اين در حالي است كه در همان ماه قيمت گاز براي بخش توليد برق 3 دلار و 17 سنت در هر هزار فوت مكعب بود و در بخش تجاري 6 دلار و 74 سنت گزارش شده است.
قيمت گذاري گاز در آمريكا:
بنا بر مطالعاتي كه غلامعلي رحيمي با عنوان بررسي مكانيسم هاي قيمت گذاري گاز طبيعي در مناطق مختلف انجام داده است، در آمريكا، گاز طبيعي آزادانه ميان خريداران و فروشندگان مبادله ميشود و قيمتها از تعادل عرضه و تقاضا مشتق ميشوند. هنري هاب به عنوان مرجعي براي قيمتهاي گاز طبيعي در آمريكا مورد استفاده قرار ميگيرد.
اين مسئله موجب شده تا هنري هاب به يك مركز عمده و اصلي تجارت گاز تبديل شده و بازار بورس نايمكس از آن به عنوان مبنايي براي قراردادهاي اختيارات و آتيهاي خود استفاده نمايد. مراكز خريد و فروش ديگري نيز در اطراف آمريكا وجود دارند و قيمتها در هر يك از اين مراكز به صورت رسمي اعلام ميشوند. تفاوت ميان قيمت هنري هاب و ساير مراكز خريد و فروش تحت عنوان ديفرانسيل مبنا يا به صورت ساده مبنا مشهور است.
علاوه بر اين قيمتهاي گاز در قراردادهاي بلند مدت خط لوله گاز اين منطقه معمولا با فراوردههايي چون گازوئيل و نفت كوره در ارتباطند، زيرا اين فراوردهها اصلي ترين رقباي گاز طبيعي به ترتيب در بازارهاي خانگي-تجاري، صنعتي و توليد برق ميباشند. در برخي موارد از ساير حاملهاي انرژي نظيز ذغال سنگ و الكتريسيته و يك شاخص تورم عمومي جهت تعديل فرمول خط لوله گاز استفاده ميشود.
روش محاسبه هزينه مصرف گاز در آمريكا/روش پلكاني افزايشي يا IBT:
در نظام تعرفهگذاري پلكاني افزايشي يا همان مدل IBT (Increasing Block Tariff) با توجه به روند مصرف عموم مردم، ميزان مشخصي از هر حامل انرژي به عنوان «الگوي مصرف مجاز» تعريف ميشود؛ هزينه مصرف كمتر از الگو ارزانتر تعيين ميشود و با عبور مصرف از مقدار الگو، قيمت به صورت ناگهاني افزايش مييابد تا مشتركين پرمصرف با پرداخت هزينۀ واقعي انرژي، رفتار خود را اصلاح كنند و فشار افزايش قيمت نيز از عموم مردم برداشته شود. به عنوان مثال در حوزۀ برق، بيش از 87% مردم از يارانۀ انرژي بهرهمند ميشوند و فقط 13% از مشتركين كه خارج از محدودۀ مجاز مصرف ميكنند، هزينۀ تمامشدۀ برق را ميپردازند.
با عبور از پلكان 1 و 2 (كه الگوي مصرف اغلب افراد جامعه را شامل ميشود) به صورت ناگهاني و شديد تعرفه برق افزايش مييابد تا مشتركين پرمصرف (كه تعداد آنها نسبت به كل جامعه كم است) رفتار خود را اصلاح نمايند و يا اگر ميخواهند رفاه بيشتري داشته باشند، هزينه آن را كل مردم نپردازند.