به گزارش خبرگزاري فارس از بيرجند، هفته معلم سال 95 نيز فرا رسيد؛ خاطرات دهه شصتيام را كه مرور ميكنم درهاي كلاس درسي روبهرويم باز ميشود كه كلي خاطره با خود به همراه دارد.
ياد آن كتاب فارسي بخير، ياد روباه و آن زاغك سياه، ياد كبري با آن تصميمش، ياد بابايي كه نان ميداد و ياد آن مردي كه زير باران ميآمد.
ياد معلم آن روزها بخير، شايد مهمترين چيزي كه از چهره معلم به ياد داريم گچ تخته سياهي بود كه نه تنها سر و رويش را بلكه حنجره و چشمانش را ميآزرد؛ اما همچنان عشق تعليم داشت.
معلمي كه از جان مايه ميگذاشت و حقيقتاً دانشآموزان هم با دريافت اين عشق و علاقه دل به درس ميدادند.
آن زمان روز معلم براي ما به مثابه برگزاري يك جشن تولد براي معلم بود، تقويم كه به روزهاي نخست ارديبهشت نزديك ميشد، با فراغت از درس در روزهاي آخر سال تحصيلي، دانشآموزان دور يكديگر جمع ميشدند تا خود را براي ميزباني در جشن روز معلم آماده كنند.
نخستين ايده اين بود كه در روز معلم قبل از ورود آموزگار به كلاس، خوشخطترين دانشآموز روي تخته سياه تبريك اين روز را از طرف همه دانشآموزان ثبت كند.
عدهاي هم خلاقتر بودند؛ آن زمان تنها چيزهايي كه زرق و برق داشت پولك بود، آن را داخل ظرفي ميريختند تا با ورود معلم روي سر او و يا زير پايش بريزند.
دفتر مدرسه نيز در اين جشن شريك ميشد و تعدادي شرشره براي تزئينات، به اصطلاح به مبصر هر كلاس ميداد و دانشآموزان با كمك همديگر آن را بالاي تخته نصب ميكردند، شرشرههاي همه كلاسها شبيه به هم بود و اشكال جورواجور چيني آن هنوز وارد نشده بود.
دهه شصتيها به ياد دارند آن روزها، هنوز ريشههاي تجمل سست بود و همه قشر جامعه يكرنگ بودند يا حداقل تظاهر به يكدستي ميكردند؛ نوبت به كادوي روز معلم كه ميرسيد والدين هديه كوچك و ناقابلي براي معلم فرزند خود تهيه ميكردند اين هديه بيشتر جنبه معنوي داشت و هيچ قصدي در تجملي كردن آن نبود چراكه والدين معتقد بودند اين روز علاوه بر اينكه ويژه معلم است متعلق به همه دانشآموزان كلاس نيز هست و شايد در اين بين دانشآموزي استطاعت مالي براي تهيه هديه گرانبهايي نداشته باشد.
به يادمان هست مراسم روز معلم در هر كلاس متفاوت بود و اين خود يك پيام براي همه ما داشت؛ در حقيقت آموزگاران با اختيار دادن به دانشآموزان، به آنان درسهايي مانند مسئوليتپذيري، خلاقيت، مشاركت در كار گروهي، همدلي و ميزباني از ميهمان ميآموختند.
جشن روز معلم داخل كلاس در عرض يك ربع تمام ميشد و پس از آن جملهاي كه هرساله از معلم ميشنيديم اين بود كه "بهترين هديه در اين روز براي من خوب درس خواندن شماست"
زنگ آخر مدرسه در روز معلم انگار شيرينتر از روزهاي ديگر بود و بيشتر به دل مينشست چراكه به خانه بازميگشتيم و كل ماجراي آن روز را براي اعضاي خانواده تعريف ميكرديم؛ قند توي دلمان آب ميشد تا وقتي ميگفتيم معلم از كادوي ما خوشش آمده و با مهربانياش مرا بوسه زد.
روز معلم خود پيامهاي بسياري براي آموختن داشت و دانشآموزان بيشتر به جنبههاي معنوي اين روز سوق داده ميشدند تا جنبههاي مادي آن.
اما زمانه گذشته و حال سال 95 است و بيش از سه دهه از خاطرات دهه شصتيها ميگذرد، شايد بسياري از همين دهه شصتيها و پنجاهيها خود آموزگار يك كلاس درس باشند، اما وضعيت برگزاري جشن روز معلم اينروزها كمي متفاوت شده است.
مدير مدرسه اگر از دانشآموزان بخواهد در حد توان چند اسكناسي داخل پاكت گذاشته جاي شكر دارد اما در برخي مدارس براي داخل اين پاكت مقررات گذاشته ميشود! و اين حركت شايد اين را در ذهن كودك القا كند كه بهاي همه چيز در اين دنيا پول است، حتي رنجي كه آموزگار براي آموختن ميكشد.
آن روزها سيستم آموزشي خلاقيت را در عمل به دانشآموز ميآموخت در حالي كه امروزه خلاقيت هم با اسكناس خريده ميشود.
آنقدرها معرفت داشتيم كه روز معلم تمام آن تنبيههاي گذشته را فراموش كنيم و اي كاش اين درسها در مدارس امروز هم تعليم داده ميشد.
معلمي را نه از آنجا كه علم ميآموزد بلكه براي تربيت و تعليم درس اخلاق و ارزشهاست كه آن را شغل انبياء ناميدهاند.
بسياري معتقدند سيستم آموزش و پرورش كشور بايد ابتدا به مسئله پرورش توجه داشته باشد، براي تحقق اين امر نيازي نيست راه دوري برويم، همچنان كه در امر آموزش بايد نگاهي به جلو داشت در امر پرورش با نگاه به گذشته ميتوان بسيار ايده گرفت و آن را در مدارس اجرا كرد.
انتهاي پيام/